eitaa logo
کانال قزوین سلام 💠
2هزار دنبال‌کننده
69.2هزار عکس
20.4هزار ویدیو
397 فایل
امید مانند ستونی است که جهان را سرپا نگه می‌دارد. امید آفرینی سر مشق و سر تیتر ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️مطالعه کتاب انگلیسی! ✍️ «چند بار دیدم که علی داخل سنگر نشسته و در حال مطالعه کتاب است. جلو که رفتم دیدم کتاب زمان انگلیسی است، پرسیدم؛ علی چرا کتاب انگلیسی می‌خوانی؟ ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «علی میوه‌‏چین» است که تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/553172/ 🇮🇷 🌐به کانال 🔷️قزوین سلام 🔷️ @qazvinsalam ┄┅┅❅🌸🌺🌸❅┅┅┄ بپیوندید☝️
☑️ الیاس! این وقت شب معلومه چته؟ ✍️ «چشم‌های مصطفی از تعجب چهار تا می‌شود و می‌گوید: «الیاس! این وقت شب معلومه چته؟ نه به اینکه از این کار‌ها رو نمی‌کردی، نه به اینکه الان می‌خوای کل انباری رو خالی کنی؟ بعدش هم، تو نقشه‌هات درست از آب در نمی‌آد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «الیاس چگینی» است که همزمان با روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/578991 ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️ شهید «انصاریان» از درآمدش به نیازمندان کمک می‌کرد ✍️ «معمولا تابستان‌ها گاهی به اتفاق هم به شغل آزاد و دستفروشی مشغول می‌شدیم و از درآمد آن، امکانات آموزشی تهیه کرده و با هم آزمایش‌های مختلف علمی انجام می‌دادیم و از همین طریق هم محمد به نیازمندان کمک می‌کرد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «محمد انصاریان» است که تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/579719 ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️ اَشهد خود را خواندم ✍️ «صدای انفجار بلند شد و من در حالی که نیم‌خیز بودم احساس کردم مایعی از پشتم به سمت پاهایم در حال جریان است. ترکش به پشتم اصابت کرده بود. کمی بر روی زمین دراز کشیدم و اَشهد خود را خواندم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات رزمندگان قزوین است که تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/579800 ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️ گاهی هر چه پول داشت به کارگر خانه اعطا می‌کرد ✍️ «پسرم سخاوتمند بود و گاهی هر چه پول در جیب داشت به کارگری که در خانه داشتیم اعطا می‌کرد. ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/579879 ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️ تو دلی به وسعت دریا داشتی ✍️ «تو دلی به وسعت دریا داشتی و سینه‌ای مالامال از عطوفت و جوانمردی، دلی پر از امید و آرزو مثل کوه استوار گشتی و سینه سپر کردی و دشمن را سر جایش نشاندی ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/579951 ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️ مخالفت با برگزاری نماز جماعت در اسارت ✍️ «پیرمردی که خلق‌وخوی تندی داشت با عصبانیت رفت پیش حاج‌آقا. گفت شنیدم مخالف نماز جماعتی، چنین روشی از شما که یک روحانی هستی درست نیست. حاج‌آقا لبخندی زد و با خوش‌رویی پرسید فضیلت نماز جماعت بیشتره یا جهاد در راه خدا ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات سید آزادگان، شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» است که تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/580229 ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️ شهادت آرزوی شهید «شاه‌محمدی» بود ✍️ «به اعضای خانواده می‌گفت خوش به سعادت شهدا که به آرزوی شهادت رسیدند. خدایا یعنی می‌شود من هم به آرزوی خود برسم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مرتضی شاه‌محمدی» است که تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/580668 ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️ دوست داشت ناشناس در جبهه‌ها باشد ✍️ « پسرم با آغاز جنگ تحمیلی دانشگاه را رها کرد و به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اعزام شد. ایشان می‌توانست از دانشگاه اعزام شود اما دوست داشت ناشناس در جبهه‌ها باشد لذا داوطلبانه از بسیج قزوین عازم جبهه شد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید دانشجو «مجید بناوند» است که تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/580745 ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️ زیارت کربلا و نجف در دوران اسارت ✍️ «آذر سال ۶۸ ماه در اردوگاه تکریت پنج بودیم که مشرف شدیم زیارت کربلا و نجف. یک اتوبوس دیگر هم دیدیم که همراهمان می‌آید. در حرم آقا امام حسین (ع)، آن‌ها را از ما جدا نگه داشتند ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/580836 ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️ شهید «شاه‌محمدی» در همه کار‌ها به خانواده کمک می‌کرد ✍️ «شهید مرتضی شاه‌محمدی در همه کار‌ها به خانواده خود به ویژه مادرش کمک می‌کرد. درست یادم است زمانی که مادرم نان می‌پخت. برادر شهیدم در کنار تنور می‌نشست ...» ادامه این خاطره از خواهر شهید «مرتضی شاه‌محمدی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/580910 ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️ کمک به نیازمندان از ویژگی‌های شهید «شاه‌محمدی» بود ✍️ «برادرم وارد خانه شد و چند تا نان بربری خریده بود. کنار سفره نشست حالش دگرگون شد یک‌ دفعه از سفره بلند شد چند نان را برداشت از خانه خارج شد. همه اعضای خانواده با تعجب به ‌هم نگاه کردیم ...» ادامه این خاطره از خواهر شهید «مرتضی شاه‌محمدی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/581111 ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️ گریه سربازان با دیدن تابوت‌های شهدا ✍️ «وقتی رسیدیم سربازها ایستاده بودند. با هم شوخی می‌کردند فهمیدم نمی‌دانند چه خبر است. دلشان را صابون زده بودند برای تخلیه مواد غذایی. وقتی در تریلی را باز کردیم سربازها آمدند جلو. همین ‌که جعبه‌‌های تابوت شهدا را دیدند تعدادی‌شان جا خورده و شروع به گریه کردند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات «غلامحسن حدادزادگان» است که تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/581357 ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️ بَلَتی بری در خانه شهیدها، خبر برسانی؟ ✍️ «یک روز آقای درافشان گفت آقای حداد یک کار دیگر هم ازت می‌خواهم گفتم چه کاری؟ گفت: بَلَتی بری در خانه شهیدها، خبر برسانی؟ گفتم دیگر اینجا نمی‌آوریدشان؟ گفت خیلی حاشیه دارد اینجا. گفتم حاج‌آقا من اصلا از این کار‌ها نکردم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات «غلامحسن حدادزادگان» است که تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/581394 ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️ شهید «مصیب مرادی‌کشمرزی» مانع پیشروی بعثی‌ها شد ✍️ «آقا مصیب شبانه آن جاده استراتژیک را به همراه بچه‌های تخریب با مواد منفجره‌ای که از قبل به جزیره برده بودیم، جاسازی کردند، آن جاده را کاملا تخریب کردند و آب از جزیره جنوبی وارد جزیره شمالی شد. این امر مانع پیشروی بعثی‌ها شد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مصیب مرادی‌کشمرزی» است که تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/581700 ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️ استقبال بی‌نظیر جوانان در پیوستن به سپاه ✍️ «در قدم سوم شروع به تبلیغات و معرفی سپاه در کل شهر قزوین و روستا‌های اطراف آن کردیم و از جوانان دعوت نمودیم با پیوستن به سپاه به مملکت خود خدمت کنند. استقبال بی‌نظیر بود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور» است که تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/581843 ➡️ @qazvinnavideshahed
☑️ شهید «شالباف» در لحظات حساس عملیات‌ها به نیرو‌ها روحیه می‌داد ✍️ «یک سری تانک‌های سوخته بود و ما سریعاً رفتیم زیر تانک‌ها مخفی شدیم. در آن لحظات بحرانی ایشان با گفتن لطیفه، تیم شناسایی را می‌خنداند و به ما روحیه می‌داد ما هم تا نزدیک‌های سحر آن‌جا بودیم و پس از اتمام کار شناسایی برگشتیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود. بیشتر بخوانید 👇👇👇 🌐 https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/581839 ➡️ @qazvinnavideshahed