با ارغوان و خواهر زاده هام رفتیم طبیعت بعد از گشت و گذار،جایی نشستیم
🔵 از انها خواستم یکی از ویژگیهای خودشون را به یک عضو طبیعت تشبیه کنند.
مثلا من فاطمه، زلال هستم همچون آب
بچهها اول به ویژگی های خوب خودشون فکر کردند و بعد به ویژگی ان عضو طبیعت.
♦️مرحله بعد از آنها خواستم فکر کنند این طبیعت چه چیز طبیعی کم دارد که با اینجا سازگار است و حال این طبیعت را بهتر می کند.
یکی گفت درخت،گل،پرنده و...
بعد گفتم چشم ها را ببندید و همه این چیزهایی که گفتید را تصور کنید و شما در آن طبیعت هستید.
بلند شدیم راه افتادیم
🔵 گفتم در همین طبیعت چه چیزی حال شما را بیشتر خوش می کند
یکی کوه دیگری آب، درخت،سنگ و...
به یک جایی رسیدیم، گفتم مهدی تو بگو کجا بریم، مسیر را تو مشخص کن، رفتیم به یک غار کوچکی رسیدیم، پناهگاه جالبی بود، بچه ها چقدر ذوق کردند.
♦️به بچهها گفتم فرض کنید یک ماه تنها در این طبیعت هستید،هیچ وسیله سرگرمی ندارید، چگونه خودت را در این مدت سرگرم می کنی؟
یکی گفت درخت می کارم،دیگری گفت میگردم و جاهای جذاب طبیعت را کشف می کنم و...
🔵در پایان از آنها خواستم دستشون را شبیه دوربین عکاسی کنند و یک منظره را انتخاب کنند و از آنجا عکس بگیرند.
یکی از فعالیت هایی که جدیدا مربیان انجام میدهند کار با چوب است، آنهم در قالب کار گروهی.
به هر گروه اره، میخ،چکش و چوب داده می شود
اما هر گروه یک وسیله کم دارد تا نیاز به همکاری گروه دیگر را حس کند و درخواست کمک کند.
مهارت ارتباط، همکاری و همدلی را یاد بگیرند.
سپاس از خانم فائزه آتشبار و راستین که روی این مساله تمرکز کردند
امروز عصر رفتم برای کودکان روستای چیر،قصه بخوانم.طبیعت زیبای آنجا را که دیدم،باهم حرکت کردیم به سمت حاشیه روستا.مشغول به فعالیت بودم که پیرمردی با عصبانیت به سمت ما آمد،یکی از کودکان به کندوی زنبور او سنگ انداخته بود خودم به استقبالش رفتم تا آرامش کنم.کوتاه نمی آمد.بهش گفتم میشه بیایید برای این بچهها از دوران کودکیت سخن بگویی،خندید،گفت چه بگویم؟گفتم چه بازیهایی میکردید؟اسم دوستان دوران کودکی را بگو؟
گفت همه فوت کردند.
با مهربانی شروع کرد به صحبت کردن.
پرسیدم:از ویژگیهای خوبت بگو.
گفت هیچگاه اهل زدن نبودم و همیشه بین دیگران را اصلاح می کردم