به روایت مادر شهید:
عباس خیلی اهل هیات و مسجد بود و از هر فرصتی برای حضور در مجالس اهل بیت استفاده میکرد و میگفت: زنده بودن من مدیون ماه محرم و صفر است که بیشتر اوقات صبح ها به یاد امام حسین روضه می خواند و بر سینه میزد به او میگفتم: عباس جان قلب پاره میشود اینقدر سینه نزن! در جواب لبخند میزد و میگفت: آنکس که برای او سینه میزنم خودش محافظ من است. همیشه با وضو بود. بسیار با اخلاق و با تقوا بود.
عباس اخلاقش خیلی خوب بود و فرمانده اش میگفت: عباس هفتهای یک خواستگار دارد. در ایام اربعین با خانوادهای در شیراز آشنا شدیم و دو خانواده نیز گفتگوهایی با هم داشتیم؛ قرار بود وقتی از ماموریت سوریه برگشت مراسم بگیریم که گویا قسمت پسر من نبود رخت دامادی تنش کند.
وی در خاطره ای دیگر بیان میکند: دو سال بود وارد سپاه شده بود مدتی بود به عنوان تیرانداز نمونه انتخاب شده بود. وقتی اعتراض مرا به خطرناک بودن کارش میشنید، می گفت: مادرجان، غصه من رو نخور. من به عشق کسی می روم که اگر تیر بخورم میدونم خودش
برای بردن من میاد.
#شهید_عباس_آسیمه
#مدافع_حرم
اینجا خلوتی برای آرامشِ قلب شماست❤️🩹