🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#دعاى_سريع_الاجابه
🌷هوا هنوز گرگ و ميش بود. پس از سپرى كردن يك شب سخت عملياتى، آتش شديد دشمن حكايت از يك پاتك سنگين داشت. رزمنده عراف و دلاور حسن توكلى كنار من آمده، تيربارش را به من داد گفت: با اين سر عراقىها را گرم كن تا من نماز بخوانم. شروع به تيراندازى كردم و با گوشهى چشم مراقب احوال و خضوع و خشوع او بودم. بر روى خاكريز تيمم كرد و رد حالت نشسته به نماز عشق پرداخت.
🌷كمى تيراندازى كردم و باز متوجه توكلى شدم. ركعت دوم بود دستهايش را بالا آورده بود قنوت میخواند. از شدت گريه شانههايش را كه به خود مىلرزيد به خوبى مىديدم. تيراندازى را قطع كردم ببينم چه دعايى مىخواند شنيدم كه مىگفت: اللهم ارزقنى شهاده فى سبيلك.
🌷به حال خوشش افسوس خوردم دوباره به دشمن پردختم. باز نگاهى به توكلى كردم جلوى لباسش خونى بود و به آرامى جوى خون از زير لباسش روى زمين جارى و او در حال خواندن تشهد و سلام بود. مترصد شدم سلام بدهد و به كمكش بروم. درحالیكه مىگفت: السلام عليكم و رحمه الله... و بركاته به حالت سجده بر زمين افتاد.
🌷....پيكر آغشته به خون اين شهيد عاشق را كنارى خواباندم درحالیکه از اين دعاى سريع الاجابه متحير بودم.
🌹خاطره اى به ياد شهيد معزز حسن توكلى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
✅لینک کانال ما را برای بقیه ارسال کنید اجرتون با امام زمان عج
https://eitaa.com/joinchat/2573139970Cb9a4b6696e
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#اسرایی_که_اسیر_آوردند!!
🌷در شهریور ماه ۱۳۶۰ یگانم از منطقه عملیاتی غرب به جنوب عزیمت و زیر امر یگان مادر یعنی لشکر ۷۷ پیاده قرار گرفت. منطقه استقرار در ابتدا «شهرک جراحی» و پس از بازسازی به حوالی پل ایستگاه ۱۲ شهر آبادان تغییر مکان دادیم. مشغول کسب آمادگی جهت اجرای عملیات «ثامن الائمه (ع)» بودیم، که در ساعت پنج و نیم بعد از ظهر روز بیست و ششم شهریور ماه ۵۹، محل استقرار عناصر پشتیبانی یگان مورد حمله هوایی هواپیماهای دشمن قرار گرفت. در این حمله ستوان یکم «اسحاق عادلخواه» که مشغول تدارک یگان بود، شهید و حدود ۳۵ نفر از پرسنل گروهان مجروح شدند.
🌷به خودروهای چرخدار یگان حدود ۶۰ درصد خسارت وارد آمد. میتوان گفت که با این حادثه تقریباً تمام تلاش بازسازی انجام گرفته یگان از بین رفت. تلاش بیوقفه پرسنل و پشتیبانی گردان در مدت زمان محدود، توانست گروهان را آماده اجرای مأموریت کند. عملیات ثامن الائمه (ع) در ساعت یک دقیقه روز پنجم مهرماه آغاز شد. ساعتی پس از شروع عملیات، گروهبان علی پرآهوئی و سرباز عظیمی که خدمه یک دستگاه تانک بودند بیمهابا به قلب دشمن زده بودند، توسط نیروهای دشمن محاصره و به اسارت درآمدند.
🌷درحالیکه اُسرا به عقب جبهه عراق اعزام میشدند، پیشروی نیروهای رزمنده ایرانی رعدآسا، مجال فکر کردن را از دشمن گرفت، به ناچار یگان دشمن، اسرا را رها و خود برای نجات خویش، فرار را بر قرار ترجیح داد. گروهبان علی پرآهوئی و سرباز عظیمی از این فرصت استفاده کردند و خودشان چند بعثی را به اسارت آوردند!!
🌹خاطره ای به یاد #شهید معزز ستوان یکم اسحاق عادلخواه
#راوی: سرتیپ دوم محمد فرمنش فرمانده گروهان دوم گردان ۲۴۶ تانک در عملیات ثامن الائمه علیه السلام
منبع: خبرگزاری دانشجو
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
✅لینک کانال ما را برای بقیه ارسال کنید اجرتون با امام زمان عج
https://eitaa.com/joinchat/2573139970Cb9a4b6696e
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#دوربین_خدا
🌷سه روز، روزه گرفت. از او پرسیدم: چی شده؟ چرا غذا نمیخوری؟ گفت: دارم خودم را تنبیه میکنم. گفتم: مگر چکار کردی که خودت را تنبیه میکنی؟ گفت: یادت است آن روزی که بچههای تبلیغات لشکر، با دوربین، به گردان ما آمده بودند. گفتم: خوب. گفت: وقتی دوربین سمت من آمد، مرتب نشستم و موهایم را مرتب کردم. گفتم: خب، اشکالی دارد؟
🌷....آهی کشید و گفت: بعد از مصاحبه فکر کردم، با خودم گفتم: ابراهیم! این مصاحبهها را مگر چه کسی میبیند؟ آدمهایی مثل خودت. ولی با اینحال، تو خودت را مرتب کردی و درست نشستی و مواظب رفتارت بودی، اما میدانی که سالهاست در مقابل دوربین خدا قرار داری و هرطور که میخواهی زندگی میکنی و هیچ وقت هم خودت را جمع و جور نکردهای؟ این فکر مرا اذیت میکند که چرا بندههای خدا را به خدا ترجیح دادم؟ بنابراین خودم را تنبیه میکنم!
🌹خاطره ای به یاد #شهید ابراهیم محبوب فرمانده گردان حزب الله
#راوی: رزمنده دلاور غلامرضا سالم
┏━━🍃🌺🍃━━┓
🆔 ✅لینک کانال ما را برای بقیه ارسال کنید اجرتون با بی بی حضرت فاطمه الزهرا
https://eitaa.com/joinchat/2573139970Cb9a4b6696e
┗━━🍃🌺🍃━━┛
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#مرام_علوى
🌷به خاکریزى رسیدم که دو نفر از نیروهای عراقی در آنجا بودند. همین که چشمشان به من افتاد دستهای خود را روی سرشان گذاشتند و به طرف ما آمدند. خیلی تشنه بودم، یک قمقمه آب برداشته بودم برای موقع ضروری، خواستم بخورم، آن دو نفر عراقی همینکه چشمشان به آب افتاد دست را به طرف دهان بردند و گفتند: ماء … ماء.
🌷درحالیکه خودم، حلقم از تشنگی خشک شده بود آب را به یکی از آنـان تعـارف کردم آب را گرفت و به دیگری تعـارف کرد آن دو نفر آب را تمام کردند. یکی از آنان مجروح بود و قادر به حرکت نبود، خواستم او را بگذارم و بروم دیدم خیلی التماس میکند. یک مقدار فشار به آن آوردم که حرکت کند دیدم باز خواهش میکند، به این نتیجه رسیدم که هر دو برادرند. آنان را به پشت جبهه انتقال دادم....
#راوی: سردار شهید فرمانده کاظم فتحیزاده
┏━━🍃🌺🍃━━┓
🆔 ✅لینک کانال ما را برای بقیه ارسال کنید اجرتون با حضرت فاطمه الزهرا ان شاءالله حاجت روا بشید
https://eitaa.com/joinchat/2573139970Cb9a4b6696e
┗━━🍃🌺🍃━━┛