eitaa logo
قیام
655 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
19 فایل
قرارگاه یاوران اقتصاد مقاومتی رفع موانع فرهنگی اقتصادمقاومتی و جهادتبیین قیام در سایر صفحات مجازی: https://my-bio.ir/Qiam_ir 🔶🔶🔶 گروه قیام https://eitaa.com/joinchat/1034092581Cb5fa55c4c0 🔷مدیر: @sarbazsefr0
مشاهده در ایتا
دانلود
قیام
#روایت_تولید "سرگذشت نخستین سماورساز ایرانی" 🔹️حسین ملکی از قول سرتیپ عبدالرزاق خان مهندس سرگذشت زی
"سرگذشت نخستین سماورساز ایرانی" حسین ملکی از قول سرتیپ عبدالرزاق خان مهندس سرگذشت زیر را در کتاب زندگانی میرزاتقی خان می آورد: جمعی در باغ چهل ستون اصفهان نشسته بودند. در این اثنا گدایی پیش آمده، اظهار داشت: سرگذشت خود را بدین گونه بیان کرد: [در زمان صدارت امیرکبیر] حاکم اصفهان دواتگران را احضار کرد. مارا مخاطب قرار داد: "کسی را که در میان شما از همه استادتر و ماهرتر است معرفی کنید." گفتند این شخص در فن خود سرآمد است. آنگاه رو به من کرد و گفت: "میرزاتقی خان امیر کبیر به تهران خواسته است." به تهران رفتم. امیر به سماوری که در مقابلش بود اشاره کرد و گفت: "آیا میتوانی مانند این را بسازی؟" پس از ملاحظه ی کامل جواب دادم: "آری، میتوانم بسازم" امیر لبخندی زد و گفت: "این سماور را به عنوان نمونه ببر و مانندش را بساز و بیاور." من سماور را برداشتم و بیرون آمدم و مشغول شدم. پس از اتمام کار، سماور را برداشته،‌ نزد امیرکبیر بردم. کار من مورد پسند واقع شد. ضمنا پرسید: "این سماور با مزد و مصالح به چه قیمت تمام شده است؟" و من در پاسخ عرض کردم: "روی هم رفته پانزده ریال" امیرکبیر با تبسم به منشی خود دستور داد تا امتیازنامه ای برایم بنویسد که فن سماورسازی به طور کلی برای مدت شانزده سال منحصر به من باشد و بهای فروش هر سماور را بیست و پنج ریال تعیین کرد. و روی به من کرد من چند دکان را از صاحبش اجاره کردم. آن هارا به یکدیگر راه دادم و در هریک از دکان ها تغییراتی دادم. مجموعا مبلغ دویست تومان خرج شد. من هنوز مشغول کار نشده بودم که یک نفر فراش حکومتی آمد و من را همچون دزدان نزد حاکم برد. تا چشم حاکم به من افتاد با خشونت گفت: "میرزاتقی خان از صدارت خلع شده و او دیگر کاره ای نیست. تو باید هرچه زودتر مبلغ دویست تومان را به خزانه دولت برگردانی. معلوم نیست امیر چرا اینقدر امتیاز برای تو قائل شده بود!" و چون در آن هنگام من پولی نداشتم دستور حراج اموال من صادر شد. با وجود حراج همه ی اموال، بیش از صدو هفتاد تومان فراهم نشد. برای سی تومان دیگر مرا سرِ بازار برده و در انظار مردم چوب بر سرم میزدند. تا اینکه مردم ترحم کرده و سکه های پول را به طرف من پرت می کردند. سرانجام آن سی تومان هم پرداخت شد. اما در نتیجه ی آن چوب ها و صدمات بدنی، امروز چشم هایم تقریبا نابینا شده و دیگر نمیتوانم به کارگری مشغول شوم، از این رو به گدایی افتادم. در صورتی که امیر همچنان بر سرکار بود من تا به حال سماور های زیادی ساخته بودم. ⚜قرارگاه یاوران اقتصاد مقاومتی⚜ 🔹🔹قیام🔸🔸 🆔 @Qiam_ir
هدایت شده از قیام
"سرگذشت نخستین سماورساز ایرانی" حسین ملکی از قول سرتیپ عبدالرزاق خان مهندس سرگذشت زیر را در کتاب زندگانی میرزاتقی خان می آورد: جمعی در باغ چهل ستون اصفهان نشسته بودند. در این اثنا گدایی پیش آمده، اظهار داشت: سرگذشت خود را بدین گونه بیان کرد: [در زمان صدارت امیرکبیر] حاکم اصفهان دواتگران را احضار کرد. مارا مخاطب قرار داد: "کسی را که در میان شما از همه استادتر و ماهرتر است معرفی کنید." گفتند این شخص در فن خود سرآمد است. آنگاه رو به من کرد و گفت: "میرزاتقی خان امیر کبیر به تهران خواسته است." به تهران رفتم. امیر به سماوری که در مقابلش بود اشاره کرد و گفت: "آیا میتوانی مانند این را بسازی؟" پس از ملاحظه ی کامل جواب دادم: "آری، میتوانم بسازم" امیر لبخندی زد و گفت: "این سماور را به عنوان نمونه ببر و مانندش را بساز و بیاور." من سماور را برداشتم و بیرون آمدم و مشغول شدم. پس از اتمام کار، سماور را برداشته،‌ نزد امیرکبیر بردم. کار من مورد پسند واقع شد. ضمنا پرسید: "این سماور با مزد و مصالح به چه قیمت تمام شده است؟" و من در پاسخ عرض کردم: "روی هم رفته پانزده ریال" امیرکبیر با تبسم به منشی خود دستور داد تا امتیازنامه ای برایم بنویسد که فن سماورسازی به طور کلی برای مدت شانزده سال منحصر به من باشد و بهای فروش هر سماور را بیست و پنج ریال تعیین کرد. و روی به من کرد من چند دکان را از صاحبش اجاره کردم. آن هارا به یکدیگر راه دادم و در هریک از دکان ها تغییراتی دادم. مجموعا مبلغ دویست تومان خرج شد. من هنوز مشغول کار نشده بودم که یک نفر فراش حکومتی آمد و من را همچون دزدان نزد حاکم برد. تا چشم حاکم به من افتاد با خشونت گفت: "میرزاتقی خان از صدارت خلع شده و او دیگر کاره ای نیست. تو باید هرچه زودتر مبلغ دویست تومان را به خزانه دولت برگردانی. معلوم نیست امیر چرا اینقدر امتیاز برای تو قائل شده بود!" و چون در آن هنگام من پولی نداشتم دستور حراج اموال من صادر شد. با وجود حراج همه ی اموال، بیش از صدو هفتاد تومان فراهم نشد. برای سی تومان دیگر مرا سرِ بازار برده و در انظار مردم چوب بر سرم میزدند. تا اینکه مردم ترحم کرده و سکه های پول را به طرف من پرت می کردند. سرانجام آن سی تومان هم پرداخت شد. اما در نتیجه ی آن چوب ها و صدمات بدنی، امروز چشم هایم تقریبا نابینا شده و دیگر نمیتوانم به کارگری مشغول شوم، از این رو به گدایی افتادم. در صورتی که امیر همچنان بر سرکار بود من تا به حال سماور های زیادی ساخته بودم. ⚜قرارگاه یاوران اقتصاد مقاومتی⚜ 🔹🔹قیام🔸🔸 🆔 @Qiam_ir