eitaa logo
🎓پاتوق دانشجویی مصاف🎓
362 دنبال‌کننده
427 عکس
100 ویدیو
15 فایل
اطلاع رسانی و اجرای برنامه های فرهنگی هنری دانشگاههای استان یزد ارتباط با ادمین: @qmasaf_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
📣بشتابید بشتابید📣 📝مسابقه کتابخوانی📚 "سلام بر ابراهیم ۲"📚 همراه با اهدای جایزه ویژه🏅نگین سنگ حرم امام حسین"ع"🏅به سه نفر از برگزیدگان ‼قیمت کتاب ۹۵۰۰ تومان هست که با تخفیف ویژه ۵۰۰۰ تومان خدمتتون تقدیم میشه‼️ 🔸برای تهیه کتاب از امروز تا سه شنبه به بوستان معرفت غرفه شهید ابراهیم هادی مراجعه کنید🔸 📱نحوه ی شرکت در آزمون چهارشنبه ۳۰ آبان در کانال های پلاک بهشتی و اصل ثابت در پیام رسان ایتا و سروش ‼️برای ثبت نام به آی دی زیر مراجعه فرمایید 👇🏻👇🏻 @Yazahra_313_adrekni @Pelak_beheshti @asle_sabet @qmasaf
♨️♨️♨️ جشن داریم چه جشنی... به مناسب هفته وحدت و میلاد با سعادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جشن بزرگ هفته وحدت همراه با بهترینها ♦️سخنرانی حجت الاسلام: دادآفرین ♦️با مولودی خوانی: کربلایی محمدی پناه ♦️مجری: مهـــدیــ قــانـــع ♦️🕵♂گروه طنز : ننــه صفا و بابا نبـــات 😃و هیجان انگیز ترین بخش برنامه : شعبده بازی با حضور : استـــاد سپــــهر 🎙مسابقه 🎁🎁همراه با جوایز نفیس شبی به یادمانی را با ما تجربه کنید. @asle_sabet @yazdbso @qmasaf
❤️ وسط دفتر بسیج جیغ کشیدم.نه که آدم جیغ جیغویی باشم،ناخوداگاه از ته دلم بیرون زد.خانم ابویی گفت:آقای محمد خانی منو واسطه کرده برای خوا ستگاری از تو...اصلا فکر نمی کردم مجرد باشد و بی محلی به خواستگارهایش را هم از سر همین می دیدم که متاهل است و دنبال دردسر نیست... به خانم ابویی گفتم:بهش بگو این فکر و از مغزش بریزه بیرون.شاکی شدم وصله نچسبی بود برای دختری که لای پنبه بزرگ شده... کارمان شروع شد ازمن انکار از او اصرار هرجا می رفتم سر راهم سبز می شد.چند دفعه جلوی نماز خانه که امدم کفش بپوشم دوستم به پهلویم زد:محمد خانی را نگاه!!چطور چشم انداخته به تو!!... دائم از پشت سرم صدای کفشش مثل سوهان روی مغزم کشیده می شد.دوستانم می گفتند: از این آدم ماخوذ به حیا بعیده دنبال یه نفر راه بیفته..گاهی بعد از جلسه که کلی آدم نشسته بودند چند بار به من خسته نباشید می گفت... دراردوی مشهد سینی کوکو دست من بود و جعبه سنگین نوشابه دست دوستم التماس کرد:سینی رو بده به من گفتم:ممنون خودم می برم. ازپشت سرم گفت:مگه من فرمانده نیستم؟دارم می گم بدید به من گفتم:فرمانده بسیج هستید نه فرمانده آشپزخانه. نقشه سرهم کردم که کمتر آفتابی شوم در برنامه و دانشگاه دلم لک زد برای برنامه بوی بهشت از همان جا پایم به بسیج باز شد.دوشنبه ها یک روحانی کنار معراج شهدا تفسیر زیارت عاشورا می گفت وبیشتر بچه ها روزه می گرفتندو بعد از نماز هم کنار شمسه معراج افطار می کردیم... بقیه داستان را میتونید توی کتاب نوشته آقای محمد علی جعفری مطالعه کنید. جهت تهیه کتاب میتونید به پاتوق کتاب آسمان واقع در چهار راه فاطمیه مراجعه نمایید @qmasaf
💠 فیلم‌های مناسب جهت اکران در هفته بسیج معرفی شد 🌀 به مناسبت هفته بسیج اکران‌مردمی جشنواره فیلم عمار تعدادی از آثار منتخب را جهت نمایش در مکان‌های مختلف معرفی می کند. قالب این فیلم ها مستند، نماهنگ و پویانمایی است. مستندهای «صالح‌آباد»، «چریک‌کوچک» و «آتش به اختیار»، هم چنین نماهنگ های «راهی که ناتمومه» و «شبیه افسانه‌ها»، به همراه پویانمایی «آخرین سخنرانی» جهت اکران در این هفته معرفی شده اند. ⚠️ برای دریافت و اکران این آثار می توانید به سایت اکران‌مردمی جشنواره عمار مراجعه و یا کلمه «بسیج» را به سامانه پیامکی 30004550 ارسال کنید. 🌐 Ekran.AmmarFilm.ir 🇮🇷 @yazdbso @qmasaf
📢 یه مسابقه جذاب... در مورد یه شخصیت فوق العاده...👌😘از یه کتاب جذاب... http://eitaa.com/joinchat/667680769C4c45357261 📚اگر تا حالا این کتاب را نخوندی الان وقتشه زندگیت را تغییر بدی...❗️❗️ باورش سخته 🤔...ولی امتحانش مجانیه... 🌺 مسابقه کتابخوانی 🌹 🎓ویژه عموم دانشجویان 🎁 جوایز نگین انگشتری از سنگ حرم مطهر امام حسین (ع) برای 5⃣ نفر 🔰نحوه شرکت در مسابقه 1⃣ ابتدا در کانال ما در پیام رسان ایتا به آدرس @qmasaf عضو بشید (عضویت در کانال برای شرکت در مسابقه الزامی است) 2⃣در تاریخ97/9/23 در بازه زمانی مشخص شده به کانال @qmasaf مراجعه کنید و پس از مطالعه سوالها فقط جواب خود را به صورت یه عدد ده رقمی به شماره 6600035200 ارسال کنید. ارسال مشخصات یا اسم مسابقه و امثال آن اصلا نیاز نیست ⚠️ تذکرات مهم ✅ به منظور حمایت از پیام رسان های ایرانی 🇮🇷این مسابقه فقط در پیام رسان ایتا اجرا می شود ✅ سوالها از کتاب سلام بر ابراهیم یک طراحی شده است ✅ شرکت در مسابقه برای عموم دانشجویان آزاد است ✅ سه نوع سوال متفاوت در سه زمان متفاوت بر روی کانال @qmasaf قرار میگیرد ✅ هر نفر فقط در یک نوبت می تواند در مسابقه شرکت کند ✅ در صورت شرکت بیش از یک بار در مسابقه ،امتیاز اولین نوبت (پیامک)برای شما محاسبه میشود ✅ بازه های پاسخگویی به سوالات 9-9:15 15-15:15 22-22:15 ✅ در صورت مشترک بودن امتیاز ها قرعه کشی صورت خواهد گرفت ✅ نتایج مسابقه بیست و پنجم آذر ماه بر روی همین کانال قرار خواهد گرفت 🏃عجله کنید... تا دیر نشده دوستاتون را خبر کنید لطفا هر چقدر توان دارید نشر بدید🌹 http://eitaa.com/joinchat/667680769C4c45357261
سلام-بر-ابراهیم.pdf
3.54M
پی دی اف کتاب #سلام_بر_ابراهیم1 جهت شرکت درمسابقه سلام بر ابراهیم/تاریخ مسابقه 97/9/23 🎁جوایز: نگین انگشتری ازسنگ حرم امام حسین(ع) شرکت درمسابقه👇 http://eitaa.com/joinchat/667680769C4c45357261
🔰اطلاع‌نگاشت | افول آمریکا ☝️ نشانه‌های افول آمریکا از نظر رهبر انقلاب اسلامی 💻 @Khamenei_ir @qmasaf
بیاد هم اکنون یادواره شهدا در واحد تفت در حال برگزاری است @patoghuni_taft @qmasaf
💥 🔶هفدهمین کنگره آسمانی عروج 🔻فصل هم عهدی @orooj_info http://eitaa.com/joinchat/667680769C4c45357261
📚 ضمن عرض سلام.کتابی که این هفته خدمتتون معرفی میکنیم و چند داستان از اون را یکی از اعضای محترم کانال برامون آماده کردن کتاب 🌹 هست امیدواریم از خوندن اون لذت ببرید ضمنا دوستانی که تمایل دارن در خلاصه نویسی کتابها بهمون کمک کنن به @masaf_admin اطلاع بدن. 🌺🌺 🌺 لطفا کانال ما را به دوستانتون هم معرفی کنید. http://eitaa.com/joinchat/667680769C4c45357261
روز شمار تقویم،روی یازدهم دی سال ۱۳۹۰ بود و عقربه،ساعت ۹ را نشان می‌داد که به فرودگاه امام خمینی رسیدیم.تا به سالن ترانزیت رسیدیم،نگاه هر سه مان روی تابلوی نشانگرِ پروازهای خروجی متوقف شد و با ولع پرواز ها را یکی یکی مرور کردیم.کمتر از دو ساعت به پرواز تهران-دمشق باقی مانده بود. می ترسیدم پاهایم به پله هواپیما نرسد یا برسد و پرواز انجام نشود.یا پرواز انجام شود ،اما به مقصد نرسد.یا اصلا هواپیما برود و در فرودگاه دمشق بنشیند،اما خبری از حسین نباشد. مامور کنترل گذرنامه ها گفت:«متاسفانه گذرنامه شما،سیاسیه.مهلتش شش ماهه بوده و تاریخ انقضاش گذشته ،نمیتونید از کشور خارج شین.» زهرا پرسید:«خُب چرا برگشتی؟!» خواستم خود را خونسرد نشان بدهم:«یه مشکل کوچیک پیش اومده.باید گذرنامه هامون تمدید بشه.» یک باره شادی از صورت معصومشان محو شد.مظلومیت نگاهشان،دلم را شکست.پس از ماهها دوری که البته همه اش پر بود از هول و ولا برای سلامتی پدرشان،میخواستند برای دیدن او به سوریه بروند. سارا پیشنهاد داد تا به ماموران بگوییم که خانواده سردار همدانی هستیم.هرچند نمی توانستم اعتراضم را به این صحبتش پنهان کنم اما برای اینکه جواب منفی ام خالی از عطوفت نباشد، لبخند کم رنگی زدم و گفتم:«سارا جان! فکر می‌کنی بابات راضیه که ما اینجا از اسمش مایه بذاریم؟!» سارا سکوت کرد. انگار پدرش را روبه‌روی خودش می دید که می گوید:«سارا جان،صبور باش» زهرا گفت:« ما که برای تفریح نمیریم،بابا تو دمشق منتظرمونه.» گفتم:«توکلتون به خدا باشه من برای باز شدن گره این کار،صلوات نذر کردم.شمام یک کاری بکنید و از حضرت زینب(س) بخواید که راه رو باز کنه.» آنقدر نگران جا ماندن از پرواز بودم که دوباره تابلوی پرواز ها را مرور کردم.نگاهم روی پرواز تهران-دمشق متوقف شد،یک باره جان دوباره ای گرفتم،پرواز یک ساعت و نیم تاخیر داشت.با انگیزه بیشتری پیگیر حل مشکل شدم،انگار دل صاف بچه ها وشدت نیازشان به دیدار پدر و البته دعاهایشان،کار خودش را ... 🌺 لطفا کانال ما را به دوستانتون هم معرفی کنید. http://eitaa.com/joinchat/667680769C4c45357261
بعد از آن آرامش رویا گونه هواپیما، حالا هیجان دیدار حسین،وجودم را فرا گرفته بود.هیجانی که باعث می‌شد همه کارها را با عجله دنبال کنم .دلتنگ دیدارش بودم درست مثل زهرا و سارا که حالا برق شادی نزدیک شدن ِ دیدار پدر را می شد به وضوح تمام در نگاهشان یافت. داشتیم از پله های هواپیما پایین می‌رفتیم که با دیدن کسی شبیه به حسین ،از دور جا خوردم .در این چهار ماه گویی به قاعده چهار سال پیر شده بود.ما را که دید، گل خنده روی صورتش نشست.غرق نگاهش شدم،این پیری چقدر به او می آمد، انگار زیباترش کرده بود. هنوز محو قیافه ناآشنایش بودم، گفتم:« شما چرا اینجوری شدی؟ یاد روزهای جنگ خودمون افتادم،چقدر موهات بلند شده یعنی اینجا هم فرصت رفتن به سلمانی ندارید؟!» خندید و گفت:«چند روزی که اینجا باشید می‌بینید که همون شرایط جنگ خودمونه، شاید هم بدتر!» در طول مسیر،به هر طرف که نگاه میکردیم،ویرانه بود. همه جا از روی دیوار ساختمان ها گرفته تا بدنه ماشین ها و حتی آمبولانس ها،نقشی از جنگ نشسته بود. ابوحاتم گفت :«در مسیر اومدن به فرودگاه از حاج آقا پرسیدم چرا زن و بچه تون رو توی این اوضاع بحرانی به دمشق می ارید؟! حاج آقا جواب جالبی بهم دادن، گفتن اتفاقا همین موضوع رو آقای بشار اسد دیروز ازشون پرسیده که در جوابشون گفتن:«من پیرو مکتب حسین بن علی ام. سیدالشهدا همه هستیشون رو از زن و فرزند و برادر و خواهر تا دختر سه ساله به کربلا بردن تا همه بدونن که ایشون از هیچ چیزی برای نجات مردم دریغ ندارن!» کف اتاق، پشت مبلی که نزدیک دیوار و از پنجره ها دور بود شانه به شانه هم نشستیم.فضا پر بود از صدای تیر و انفجار، هراز گاهی فریادهایی به زبان عربی به گوش می رسید.لحظات پر واهمه ای بود ،از طرفی نگران حسین بودم که حالا هیچ نمی‌دانستم کجاست و چکار میکند و از طرف دیگر نگران جان دخترهاکه بازهم هرچه به آنها دقت میکردم اثری از ترس در چهره شان نمی‌دیدم .هردو،با هیجان تمام گوش تیز کرده بودند برای شنیدن صدای درگیری ها.انگار آنها در دنیایی و من در دنیایی دیگر بودم اما نقطه مشترکی داشتیم و آنهم سکوت بود.... ادامه دارد... 🌺 لطفا دوستانتون را به کانال ما دعوت کنید http://eitaa.com/joinchat/667680769C4c45357261
ٰ 🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 🌿🌹🌹🌿 🌿🌿 🌿 🌿 🌿 🌿🌿 🌿 🌿🌿🌿 🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿 🌿🌿🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🎊🎉 میلاد حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و اله و امام جعفر صادق (ع) مبارک @qmasaf
سارا پرسید:«چرا ما باید بریم لبنان؟ بذارید بمونیم و کمکتون کنیم!» حسین بوسه ای از سر مهر پدری به پیشانی سارا زد و گفت:«اسلحه شما حنجره و قلم شماست.شما اومدین که حقیقت رو ببینید و سفیر این مردم ستم دیده بشید. من فکر میکنم ارزش این کار از دفاع از حرم کمتر نباشه.» سارا با کاسه ای انار وارد اتاق شد،کاسه را جلوی حسین گذاشت و گفت:«بفرمایید،چون خیلی انار دوست دارید ، چندتایی مخصوص شما از ایران آوردیم.» بوی مفرحی به مشامم رسید ، دقیق که شدم بوی گلاب بود ، گلابی که دخترها روی انار ریخته بودند تا حال پدر را جا بیاورد. حسین بوی گلاب را توی بینی اش کشید و سبکبال گفت:« بوی ایران میده،بوی آرامش و امنیت، هیچ نعمتی بالاتر از امنیت نیست.الحمدالله الان مردم ایران با خیال راحت دور هم جمع میشن،میگن،می خندن خب گاهی هم مشکلاتی دارن ، اما در امانن!»... نزدیک مرز لبنان که رسیدیم، ابوحاتم گذرنامه هایمان را به ماموران لبنانی داد و آن ها مهرشان کردند. برای عبور از مرز مشکلی نداشتیم. اما نمی‌دانستیم که مردم آواره سوری ،چگونه از این مرز عبور می کنند واصلا به اینجا می رسند یا نه؟ ای کاش می ماندیم و با تاول های پاهایشان،با چشمان اشک بارشان و دل های شکسته شان همراهی می کردیم. هوای بیروت شرجی و گرم بود . به خانه برگشتیم و اولین شب ماه رمضان را بدون حسین و در هوایی دم کرده گذراندیم. از فردا، هم برای فراموش کردن سختی و غصه دوری از حسین و هم برای آشنایی با دیگر ایرانی های داخل ساختمان، یا همسایه ها میهمان ما میشدند یا ما میهمان آنها.به همین منوال تا ده روز بدون اینکه از ساختمانمان دور شویم، گذشت. دقیقا روز دهم بود که ابوحاتم آمد و خبر خوش بازگشتمان به دمشق را داد. سر سفره افطار در حالیکه شمع ها در نبود برق دور تا دور سفره بود جرقه ثبت کردن خاطراتم در ذهنم خورد. بعد از خداحافظی با حسین، زیر نور لرزان همان شمع ها دفتری آوردم و شروع کردم به نوشتن خاطرات چند روز گذشته... ادامه دارد 🌺 این کتاب را به دوستاتون هم معرفی کنید http://eitaa.com/joinchat/667680769C4c45357261
سلام✋ دوستانی که تمایل دارن برای خلاصه نویسی کتاب و ترویج فرهنگ کتابخوانی بهمون کمک کنن به @masaf_admin پیام بدن. ممنون
شما هم دعوتید به میهمانی شهدا🌹 کنگره شهدای عروج هم اکنون در دانشگاه آزاد اسلامی یزد در حال برگزاری است @qmasaf
امیر حسین کوچولو.یادگار شهید محمد خانی در جمع برو بچه های دانشگاه آزاد اسلامی یزد @qmasaf
📺 لوح | نیروهای مسلح جنگ نرم! 🔻 رهبرانقلاب، در دیدار اخیر تهیه‌کنندگان، کارگردانها و بازیگران سیما: 🔹️ #جنگ_نرم همه‌جانبه‌ی دشمن، امروز قابل انکار نیست. 🔸️ در این جنگ، هنرمندان و اهالی فکر و نظر، در حکم نیروهای مسلّح در جنگ سختند... 🔺️ جایگاه #فیلم و #سریال در این میان بسیار برجسته است. ۹۷/۸/۲۵ 💻 @Khamenei_ir