📚🌹 داستان شماره 45: روزی فقط در دست خداست
🌺🌺 پیرمردی در دامنه ی کوه های دمشق هیزم جمع می کرد ودر بازار می فروخت تا ضروریات خویش را رفع کند
یک روز حضرت سلیمان (ع) پیر مرد را درحالت جمع آوری هیزم دید دلش برایش بسیار سوخت
تصمیم گرفت زندگی پیرمرد را تغییر دهد یک نگین قیمتی به پیرمرد داد که بفروشد تا زندگی اش بهبود یابد
پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکر کرد وبسوی خانه روان شد .و نگین قیمتی را به همسرش نشان داد همسرش بسیار خوشحال شد ونگین را در نمکدانی گذاشت یک ساعت بعد بکلی فراموشش شد که نگین را کجا گذاشته بود
زن همسایه نمک نیاز داشت به خانه ی آنها رفت و زن نمکدان را به او داد
زن همسایه همینکه چشمش به نگین افتاد نگین را پیش خود مخفی کرد.
پیر مرد بسیار مایوس شد و از دست همسرش بسیار ناراحت و عصبانی
وخانم پیرمرد هم گریه میکرد که چرا نگین را گم کردم .
چند روز بعد پیرمرد به طرف کوه رفت درآنجا با حضرت سلیمان (ع) روبرو شد جریان گم شدن نگین را به حضرت سلیمان (ع) گفت . حضرت سلیمان (ع) یک نگین دیگری به او داد و گفت:احتیاط کن که این را گم نکنی پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد و خوشحال بسوی خانه روان شد در مسیر را ه نگین را ازجیب خود بیرون کشید و بالای سنگ گذاشت و خودش چند قدم دور نشست تانگین را خوب ببیند ولذت ببرد .دراین وقت ناگهان پرنده ای نگین را در نوکش گرفت وپرید.
پیرمرد هرچه که دوید وهیاهو کرد فایده نداشت .
🍂🍂 پیرمرد چند روز از خانه بیرون نرفت همسرش گفت برای خوراک چیزی نداریم تا کی در خانه مینشینی؟ پیرمرد دوباره به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد که صدای حضرت سلیمان (ع) را شنید دید که حضرت سلیمان (ع) ایستاده است وبه حیرت بسوی او می نگرد . پیر مرد باز قصه نگین را تعریف کرد که پرنده آن را ربود. حضرت سلیمان (ع) گفت میدانم که تو به من دروغ نمی گویی این نگین از هر دو نگین قبلی گرانبهاتر است بگیر و مراقب باش که این را گم نکنی و حتما بفروش که در حال زندگیت تغییری آید.
پیر مرد وعده کرد که به قیمت خوب میفروشد پشتاره خود را گرفت بسوی خانه حرکت کرد . خانه پیر مرد کنار دریا بود هنگامی به لب دریا رسید خواست که کمی نفس بگیرد ونگین را از جیب خود کشید که در آب بشوید نگین از دستش خطا رفت به دریا افتاد هرچه که کوشش کرد و شنا کرد. چیزی بدستش نیآمد .
با ناراحتی و عجز تمام به خانه برگشت از ترس سلیمان (ع) به کوه نمی رفت
همسرش به او اطمینان داد صاحب نگین هر کسی که است ترا بسیار دوست دارد اگر دوباره اورا دیدی تمام قصه برایش بگو من مطمئن هستم به تو چیزی نمیگوید .
پیرمرد با ترس به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد به طرف خانه روان شد که تخت حضرت سلیمان (ع) را دید پشتاره را به زمین گذاشت دویدو گریخت .
حضرت سلیمان (ع) میخواست مانعش شود که فرستاده خدا جبرئیل امین آمد که ای سلیمان خداوند میگوید که تو کی هستی که حال بنده مرا تغییر دهی ومرا فراموش کرده ای ! سلیمان (ع) باسرعت به سجده رفت واز اشتباه خود مغفرت خواست .خداوند بواسطه جبرییل به حضرت سلیمان گفت که تو حال بنده مرا نتوانستی تغییر دهی حال ببین که من چطور تغییر میدهم .پیرمرد که به سرعت بسوی قریه روان بود با ماهی گیری روبرو شدماهی گیر به او گفت ای پیر مرد من امروز بسیار ماهی گرفتم بیا چند ماهی به تو بدهم .پیرمرد ماهی ها را گرفت وبرایش دعای خیر کرد وبه خانه رفت .
همسر ش شکم ماهی ها را پاره کرد که در شکم یکی از ماهی ها نگین را یافت وبه شوهرش مژده داد . شوهرش با خوشحالی به او گفت توماهی را نمک بزن من به کوه میروم تا هیزم بیاورم
هنگامیکه زن پیرمرد نام نمک را شنید نگین اول به یادش آمد که در نمکدانی گذاشته بود سریع به خانه همسایه رفت وقتی که زن همسایه زن پیرمرد را دید ملتمسانه عذر خواهی کرد گفت نگینت را بگیرمن خطا کردم خواهش میکنم به شوهرم چیزی نگویی چون شخصی پاک نفس است اگر خبردار شود من را از خانه بیرون خواهد کرد.
پیرمرد در جنگل بالای درختی رفت که شاخه خشک را قطع کند
چشمش به نگین قیمتی درآشیانه پرنده خورد . نگین را گرفت به خانه آمد زنش ماهی ها را پخت و شکم سیر ماهی ها را خوردند.فردا پیرمرد به بازار رفت هر سه نگین را به قیمت گزاف فروخت .حضرت سلیمان (ع) تمام جریان را به چشم دید و یقین یافت که بنده حالت بنده را نمیتواند تغییر دهد تاکه خداوند نخواهد
📝 به خداوند یقین و باور داشته باشید.
🌼منْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا
☘و هر کس بر خدا توکل کند پس او برایش کافی است؛ در حقیقت خدا کارش را (به انجام) می رساند.
@qomtarbiat
🌷مجموعه ده قسمتی ازتابلوهای آموزشی 👇
#بهداشت روان در ایام قرنطینه
#موضوع :همدلی در قرنطینه خانگی
#ویژه:تمام مقاطع تحصیلی
#پدیدآورنده :گروه هنری اداره مراقبت در برابر آسیبهای اجتماعی استان فارس
🍀جهت نشر در کانال ویژه مدارس
معاونت پرورشی و فرهنگی
اداره کل آ.پ قم
👇👇👇 قسمت ۱ تا ۵ 👇👇
27.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کاغذ و تا- شماره ۴
تولیدی معاونت پرورشی و فرهنگی قم - اداره فرهنگی هنری
ناحیه ۲. کانون معراج
🍀جهت نشر در کانال ویژه مدارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀درس دوازدهم:
دلدادگی.
از شهید رضا اسماعیلی
#عند_ربهم_یرزقون
🍀جهت نشر در کانال ویژه مدرسه
✍️باسمه تعالی
احتراماً نظر به اتمام فرآیند دریافت آثار شرکت کنندگان در مسابقه بزرگ نصر، آمار نهایی تعداد شرکت کنندگان به تفکیک استان تقدیم می گردد. ان شاء الله قرعه کشی با در نظر گرفتن نسبت شرکت کنندگان هر استان از کل همزمان با میلاد امام حسن مجتبی (ع) انجام و اسامی برندگان اعلام خواهد شد.
🔸همچنین با توجه به اهمیت رشته حفظ جزء 30 تعداد 40 جایزه بصورت جداگانه بین افرادی که نمرات بالای 18 را کسب کردند، نیز به قید قرعه تقدیم خواهد شد.
🚩 دبیرخانه مسابقه بزرگ نصر مستقر در معاونت پرورشی و فرهنگی آموزش و پرورش خراسان رضوی
006151.mp3
274.6K
📿 هر روز با قرآن
💠 سوره مبارکه الْأَنْعَام آیه ۱۵۱
🔸 قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ ۖ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا ۖ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا ۖ وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ ۖ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ ۖ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ ۖ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ۚ ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ
🔹 بگو: «بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزی را شریک خدا قرار ندهید! و به پدر و مادر نیکی کنید! و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشید! ما شما و آنها را روزی میدهیم؛ و نزدیک کارهای زشت نروید، چه آشکار باشد چه پنهان! و انسانی را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانید! مگر بحق (و از روی استحقاق)؛ این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شاید درک کنید!
@qomtarbiat
هدایت شده از معاونت پرورشی و فرهنگی 🇵🇸
3.jpg
64.1K
🔸 سلام بانو
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِیجَة
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْن
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر
یَا فَاطِمَةُ اشْفَعِی لِی فِی الْجَنَّة
فَإِنَّ لَكِ عِنْدَ اللَّهِ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ
🔸 السلام علیک یافاطمه المعصومه(س)🔸 https://eitaa.com/qomtarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌹درخانه بمانیم و مهارت آموزی کنیم ✂📌 آموزش گل انگشتی کاغذی 🎥اجرا و ساخت: توسط همکار محترم جناب آقای یعقوبلو کارشناس کانون فرهنگی تربیتی معراج ناحیه 2قم
@qomtarbiat
📚🌹 داستان شماره 45: شهدای گمنام 🌷🌷 سرڪلاس استاد از دانشجویان پرسید : این روزها شهدای زیادی رو پیدا میڪنن و میارن ایران ... به نظرتون ڪار خوبیه ؟؟ڪیا موافقن ؟؟؟ ڪیامخالف ؟؟؟؟ اڪثر دانشجویان مخالف بودن !!! بعضی ها میگفتن : ڪارناپسندیه ... نباید بیارن ... بعضی ها میگفتن : ولمون نمیڪنن ... گیر دادن به چهار تا استخوووون ... ملت دیوونن !!" بعضی ها میگفتن : آدم یاد بدبختیاش میفته !!! تا اینڪه استاد درس رو شروع ڪرد ولی خبری از برگه های امتحان جلسه ی قبل نبود !! همه سراغ برگه ها رو می گرفتند ، ولی استاد جواب نمیداد .
یڪی از دانشجویان با عصبانیت گفت : استاد برگه هامون رو چیڪار ڪردی ؟؟؟ شما مسئول برگه های مابودی ؟؟؟
استاد روی تخته ی ڪلاس نوشت : من مسئول برگه های شما هستم ...
استاد گفت : من برگه هاتون رو گم ڪردم و نمیدونم ڪجا گذاشتم ؟
همه ی دانشجویان شاڪی شدن ... استاد گفت : چرا برگه هاتون رو میخواین؟
گفتند : چون واسشون زحمت ڪشیدیم ، درس خوندیم ، هزینه دادیم ، زمان صرف ڪردیم ...
هر چی ڪه دانشجویان میگفتند استاد روی تخته مینوشت ...
استاد گفت : برگه های شما رو توی ڪلاس بغلی گم ڪردم هرڪی میتونه بره پیداشون ڪنه؟
یڪی از دانشجویان رفت و بعد از چند دقیقه با برگه ها برگشت ...
استاد برگه ها رو گرفت و تیڪه تیڪه ڪرد ... صدای دانشجویان بلند شد . استاد گفت : الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین ! چون تیڪه تیڪه شدن !!! دانشجویان گفتن : استاد برگه ها رو میچسبونیم .
🌷🌷 استاد برگه ها رو به دانشجویان داد و گفت : شما از یڪ برگه ڪاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش ڪردید تا پیداشون ڪردید ، پس چطور توقع دارید مادری ڪه بچه اش رو با دستای خودش بزرگ ڪرده و فرستاده جنگ ؛ الان منتظره همین چهار تا استخونش نباشه !!؟؟ بچه اش رو میخواد ، حتی اگه خاڪستر شده باشه . چند دقیقه همه جا سڪوت حاڪم شد ! و همه از حرفی ڪه زده بودن پشیمون شدن !! تنها ڪسی ڪه موافق بود ... فرزند شهیدی بود ڪه سالها منتظر باباش بود .
🌷🌷 شهدا🥀 را یاد ڪنیم با عمل به وصیت هاشون و ذڪر صلوات
@qomtarbiat
🌺🌺باسلام و عرض ادب و آرزوی قبولی طاعات و عبادات همکاران عزیز در درگاه حق تعالی
با عنایت جناب آقای دکتر کاظمی،معاون محترم پرورشی و فرهنگی و پیگیری های مستمر جناب آقای رمضانی مدیر کل محترم فرهنگی هنری،اردوها و فضاهای پرورشی ،کانال اختصاصی اداره فرهنگی هنری،اردوها و فضاهای پرورشی در شبکه شاد ایجادشده است ، لذا از این به بعد کلیه برنامه ها و فعالیت های مرتبط بااین اداره کل از قبیل فعالیتهای حوزه فرهنگی هنری، کانون های فرهنگی تربیتی،اردوها و اردوگاهها و تربیت سیاسی و اجتماعی، بعد از تایید کار گروه تخصصی هر فعالیت در این کانال باز گذاری خواهد شد . لذا ضمن دعوت به بازدید از کانال و اطلاع از فعالیت های انجام گرفته لطفا موضوع جهت عضویت همکاران، دانش آموزان و اولیا محترم در گروه ها و کانال های استانی و منطقه ای اطلاع رسانی گردد.
راهنمای عضویت در کانال اداره کل فرهنگی هنری اردوها و فضاهای پرورشی
در شبکه شاد👇👇👇👇👇👇
جهت عضویت در کانال اداره کل فرهنگی هنری اردوها و فضاهای پرورشی در شبکه ی شاد، در قسمت بالای صفحهی اول شبکه شاد در بخش جستجو
بنویسید :
parvareshi21
و پس از رویت کانال، وارد کانال شده و در پایین صفحه، روی کلمه پیوستن کلیک کنید. 🌺🌺 اداره فرهنگی هنری استان قم