#به_یاد_شهداء
#شهید_مدافع_حرم_مهدی_عزیزی🌹
💠مهدي همواره مي گفت شهدا زنده اند و به اين حرف اعتقاد قلبي داشت.
ما اين را در رفتار و عمل مهدي به عينه مشاهده مي كرديم. براي همين هميشه به رفتار وكردارش توجه داشت، چون خود را در محضر خدا و شهدا مي ديد.
💠هر زمان از كنار عكس شهيدي رد مي شديم، #سلام مي داد. يك بار از كنار عكس #شهيد_ابراهيم_هادي عبور كرديم.
مهدي سلام كرد. باتعجب به مهدي گفتم: مهدي جان حمدي بخوان، صلواتي بفرست، چرا سلام مي كني؟
💠گفت: «#ابراهيم زنده است و داره ما رو مي بينه.... »
📙مدافعان حرم. اثر گروه شهید هادی
برای شادی روح همه شهداء بالاخص این شهید عزیز #الفاتحه_مع_الاخلاص_و_الصلوات
╭━═━⊰ 🍃🌸🍃 ⊱━═━╮
@qoranketabehedayt
╰━═━⊰ 🍃🌸🍃 ⊱━═━╯
💐ابراهیم جان، هرکسی خاطرات تو را شنید عاشق مرام تو شد.
#محمد_انصاری بازیکن سابق تیم ملی و باشگاه پرسپولیس، مدرسه فوتبال خودش را به نام شهید هادی نامگذاری کرد.
📙با تمام بازیکنان تیم در مورد شهید هادی صحبت میکرد و کتاب سلام بر ابراهیم به آنها داده و با این شهید والامقام آشنا نمود.
⚽️وحید امیری را برای یادمان ابراهیم دعوت کرد و او برای مردم از ابراهیم گفت.
حتی برای برانکو از ابراهیم گفته بود.
✅دربی بزرگ سال ۹۸ را به نام شهید ابراهیم هادی نام نهاد و بازیکنان این تیم با پیراهن منقش به تصویر این شهید وارد میدان شدند.
شادی روح #شهید_ابراهیم_هادی الفاتحه مع الصلوات
╭━═━⊰ 🍃🌸🍃 ⊱━═━╮
@qoranketabehedayt
╰━═━⊰ 🍃🌸🍃 ⊱━═━╯
#به_یاد_شهداء
🌹 ابراهـیم را دیدم که با عصـای زیر بغـل، در کوچه راه میرفت. چند دفعه ای به آسمـان نگاه کرد و سـرش را پایین انداخت.!
🔸 پرسیدم: «آقــا ابـرام! چـی شـده!؟»
اول جواب نمیداد، اما با اصرار من گفت:
«هر روز تا این موقع حداقل یکی از بندگان خــدا به ما مراجعه میکرد و هـر طـور شده مشکلش را حـل میکردیم.
امروز از صبح تا حالا کسی به من مراجعه نکرده؛ میترسم کـاری کرده باشم که خــدا توفیق خدمت را از من گـرفته باشد.»
برای شادی روحش #الفاتحه_مع_الصلوات
📚 سـلام بـر ابـراهـیم / نشر شهید هــادی
#شهید_ابراهیم_هادی
#از_شهدا_بیاموزیم
╭━═━⊰ 🍃🌸🍃 ⊱━═━╮
@qoranketabehedayt
╰━═━⊰ 🍃🌸🍃 ⊱━═━╯
✳ به ما هر دو نفر یک کنسرو داد، به اسرا هر کدام یکی!
✍ روزهای اول چهار اسیر گرفتیم. در یکی از خانههای ابتدای شهر مستقر بودیم. آن سوی حیاط یک اتاق با درب آهنی وجود داشت. رفقا پیشنهاد دادند که اسرا را به آنجا منتقل کنیم تا بعدا به پادگان ابوذر تحویلشان دهیم. اما ابراهیم قبول نکرد و گفت: اینها مهمان ما هستند.
🔻 دستان اسرا را باز کرد و آورد داخل اتاق. سفرهی ناهار پهن شد. با تقسیمبندی ابراهیم، خودمان هر دو نفر یک کنسرو خوردیم اما به اسرای عراقی هرکدام یک کنسرو داد!
🔸 دو روز بعد ابراهیم چهار دست لباس زیر تهیه کرد و گفت: حمام را روشن کن تا اسرا به حمام بروند و تمیز شوند. عصر همان روز ابراهیم به پادگان ابوذر رفت. همان موقع یک خودرو برای انتقال اسرا به محل استقرار آمد. اسرای عراقی گریه میکردند و نمیرفتند. مرتب هم اسم ابراهیم رو صدا میکردند. با بیسیم تماس گرفتم و ابراهیم برگشت. اسرای عراقی یکی یکی با او روبوسی و خداحافظی کردند. آنها التماس میکردند که پیش ابراهیم بمانند ولی قانون چنین اجازهای نمیداد.
📚 برگرفته از کتاب #سلام_بر_ابراهیم ۲؛ ادامهی زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار #شهید_ابراهیم_هادی
📖 ص ۹۶
❤ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
شادی روح این شهید والا مقام الفاتحه مع الصلوات
╭━═━⊰ 🍃🌸🍃 ⊱━═━╮
@qoranketabehedayt
╰━═━⊰ 🍃🌸🍃 ⊱━═━╯