eitaa logo
مترجمی قرآن تا ظهور
115 دنبال‌کننده
6هزار عکس
4هزار ویدیو
46 فایل
ادمین ثبت نام طرح مترجمی زبان قرآن @M_kish
مشاهده در ایتا
دانلود
تحویل سال به وقتِ مُحَرّم است حَوّل قلـُوبَنا بِبُکاءِ عَلَی الحُسَین🤲🏴 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 https://eitaa.com/qorantazohur
🏴سلام بر آن کسى که فرشتگانِ آسمان  بر او گریستند 🏴سلام برآن کسى که خاندانش پاک ومطهّرند 🏴سلام بر پیشواى دین سلام بر امام حسین(ع) 🖤سلام صبحتون کربلایی🖤 عاشورا_برشما_تسلیت_باد https://eitaa.com/qorantazohur
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍جواب عالیِ استاد عالی به کسی که میگه بی حجاب هم بیاد هیئت. 🔸وقتی خدا که مهربان ترین و بخشنده ترین هست به حضرت موسی (ع) میفرماید: فَاخلَع نَعلَیکَ اِنّکَ بِالوادِ المِقدّسِ طُویً : هنگام ورود به این مکان مقدس کفشهایت را در بیاور (طه:۱۲) پس هر جایی شأن و حرمتش باید حفظ بشه.
🖤 قالیچه سوخته چقدر بها دارد؟🤔🤔 🏴السلام علیک یا ابا عبدالله 🏴 ⬛️مردی ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺷده بود، يك ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ توی خونه ﺩﺍﺷﺖ، ﮔﻮﺷﻪ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. مجبور بود، همون رو برداشت برد بازار برای فروش. 🔘ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩ‌ﺍﯼ كه ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ: ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺎ ١٠٠ ﯾﺎ ۱۵۰ تومن ﺑﯿﺸﺘﺮ نمی‌خریم. ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻮﺩ و به ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺮﻥ ﺍﺯ اﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ میرفت. ▪️داخل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ، حاج جواد فرش چی ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ، از منصف های بازار و از ارادتمندان اهل بیت(ع) پرﺳﯿﺪ: قالی خوبیه، چرا ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ؟😭 ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺰﻟﻤﻮﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﻣﻨﻘﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ، ﺫﻏﺎلها ﺭﯾﺨﺖ و ﻗﺎﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ.😭 ◾️حاج جواد یک تکونی به خودش داد: گفتی ﺗﻮ ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟ گفت: بله.😭 🖤گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽ‌ﺍﺭﺯﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﻦ ١ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﺯﺕ ﻣﯿﺨﺮﻡ.😭 ◾️قالیچه رو خرید و روی میزش پهن کرد و تا آخر عمرش روی قسمت سوخته قالیچه که به اندازه کف دست بود گل محمدی پرپر میکرد و دوستان صمیمی و همکارانش همه به نیت تبرک یک پر از گل را برداشته تو چایی شون می ریختند. ✳️ اوﻥ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ تو روضه سوخته ﺑﻮﺩ قیمت گرفت، کاش دلمون تو روضه‌ها بسوزه. اونوقت بگیم: یا (ع) دل سوخته رو چند میخری ؟! https://eitaa.com/qorantazohur
💠 فریب نفس برای عبادت‌کردن، نفْسِ خود را بفریب و با آن ملایمت کن و به زور [به‌عبادت] وادارش مکن و در زمانِ فراغت و نشاطش او را به عبادت گیر ، مگر در عباداتی که به تو واجب گشته است که در اینصورت، باید آن‌ها را به‌موقع انجام دهی و بر آن‌ها مواظبت کنی. امام علی (ع) منتخب میزان الحکمه-ح 2643 📗 ____________________________________ 👈 دقت کرده‌اید که شیطان، با راه‌هایی مثل "توصیه به فشار به خود" تلاش میکند از کارهای خیر، به‌تدریج، زدگی پیدا کنیم؟ | "وادار کردن"، آسیبهایی چون عُجب و زدگی و قساوت و جمود، بدنبال دارد | باید وقتهایِ فراغت و نشاطِ نفْسمان را بشناسیم... | میزانِ نشاطِ نفوس متفاوت است؛ عبادت زیادِ حضرت رسول(ص) در یا ذکرگفتنِ در وسط میدان جنگ از آن، نمونه‌هاست 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/qorantazohur
💢 🌹 💠 فرصت هم‌صحبتی‌مان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام (علیه‌السلام) می‌روند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند. به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت. 💠 آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک می‌پاشید. نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام اقامه شد در حالی که می‌دانستیم دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیه‌السلام) هستیم. 💠 همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس می‌کردیم صاحبی جز (روحی‌فداه) نداریم. شیخ مصطفی با همان عمامه‌ای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد :«ما همیشه خطاب به (علیه‌السلام) می‌گفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما می‌کردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با (علیهم‌السلام) هستیم و از شون دفاع می‌کنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!» 💠 گریه جمعیت به‌وضوح شنیده می‌شد و او بر فراز منبر برایمان می‌سرود :«جایی از اینجا به نزدیک‌تر نیست! دفاع از حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) عین بهشت است! ۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن (علیه‌السلام) حمله کردن، دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خون‌مون از این شهر دفاع می‌کنیم!» شور و حال حاضر در مقام طوری بود که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر می‌کرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد :«داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرمانده‌ها وارد شد، با خیانت همین خائنین و رو اشغال کرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد! حدود چهل روستای اطراف رو اشغال کرده و الآن پشت دیوارهای آمرلی رسیده.» 💠 اخبار شیخ مصطفی، باید دل‌مان را خالی می‌کرد اما ما در پناه امام مجتبی (علیه‌السلام) بودیم که قلب‌مان قرص بود و او همچنان می‌گفت :«یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل (علیه‌السلام) مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛ مقدسات‌مون رو تخریب می‌کنه، سر مردها رو می‌بُره و زن‌ها رو به اسارت می‌بَره! حالا باید بین و یکی رو انتخاب کنیم!» و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک شوق بود که از چشمه چشم‌ها می‌جوشید و عهد نانوشته‌ای که با اشک مردم مُهر می‌شد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند. 💠 شیخ مصطفی هم گریه‌اش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ می‌کرد که بغضش را فروخورد و صدا رساند :«ما اسلحه زیادی نداریم! می‌دونید که بعد از اشغال عراق، دست ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سلاحی که الان داریم سه تا خمپاره، چندتا کلاشینکف و چندتا آرپی‌جی.» و مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد :«من تفنگ شکاری دارم، میارم!» و جوانی صدا بلند کرد :«من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز و خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.» مردم با هر وسیله‌ای اعلام آمادگی می‌کردند و دل من پیش حیدرم بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید شهر می‌شد و حالا دلش پیش من و جسمش ده‌ها کیلومتر دورتر جا مانده بود. 💠 شیخ مصطفی خیالش که از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد :«تمام راه‌ها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمی‌رسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیره‌بندی کنیم تا بتونیم در شرایط دووم بیاریم.» صحبت‌های شیخ مصطفی تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد. عدنان بود که با شماره‌ای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که را روی حنجره حیدرم گذاشته بود :«خبر دارم امشب عزا شده! قسم می‌خورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمی‌ذاریم! همه دخترای آمرلی ما هستن و شک نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!»... ادامه دارد ... نویسنده فاطمه ولی نژاد https://eitaa.com/qorantazohur
14.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴🎥 منو کی میبری کربلا؟؟ یه روز و روزگاری، تو دلم اومدی پا گذاشتی رفتی ولی برای همیشه عشقتو جا گذاشتی.. علیه‌السلام🚩 [ مداحی ولایت| @madahivelayat ] https://eitaa.com/qorantazohur
﷽ ✨ راز قصر بزرگ ✍🏻 از آیت‌الله خویی نقل است که شیخ انصاری شاگردی داشت که او را برای تبلیغ به شهری فرستاد. قبل از سفر، شیخ او را تا دروازه نجف بدرقه کرد. شاگرد به کربلا رفت تا زیارتی کند و بعد عازم مقصد شود؛ اما چند روز بعد، به نجف بازگشت. شیخ انصاری علت بازگشت او را پرسید. ▫️شاگرد گفت: «در حرم امام حسین(علیه‌السلام)، در خواب یا بیداری قصری در بهشت به من نشان دادند و گفتند: "این قصر توست و تو سه روز دیگر در آن خواهی بود." فهمیدم که یعنی سه روز بیشتر زنده نیستم؛ پس به نجف برگشتم تا اگر مرگی در کار است، در اینجا باشم.» ▫️او ادامه داد قصری بسیار بزرگ‌تر از قصر خود در بهشت دیدم که متعلق به شیخ انصاری بود. سپس قصری عظیم‌تر از آن هم دیدم که به فاضل دربندی تعلق داشت. با تعجب پرسیدم: «چطور فاضل دربندی، که شاگرد و روضه‌خوان است، چنین قصری دارد؟!» ▫️پاسخ شنیدم: «قصر تو و شیخ انصاری به خاطر علم و عملتان است؛ اما قصر فاضل دربندی هدیه امام حسین(علیه‌السلام) به اوست، به خاطر روضه‌هایی که خوانده و اشک‌هایی که از مردم گرفته است.» ✍🏻 آیت‌الله بهجت فرمودند: «مرگ ترسی ندارد؛ اگر کسی حتی به اندازه یک مو محبت اهل بیت در دل داشته باشد، نجات پیدا می‌کند.» و افزودند: «الحمدلله همه ما این اندازه را داریم.» آنجا، همه‌کاره امام حسین(علیه‌السلام) است و هر چه هست از لطف اوست. 📌 برگرفته از جلسات «شوق بهشت» https://eitaa.com/qorantazohur