وقتی می‌بیند کار تمام شده همچون سایر هم گروه‌هایش با التماس می‌خواهد که دوباره برگردد. وجودش یکسره تمنا می‌شود تا شاید این بار بتواند کارش را اصلاح کند. آنگاه خطاب می‌شود: "أَلَم تَكُن ءَایَـٰتِی تُتلَىٰ عَلَیكُم فَكُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ؛ آيا آيات من بر شما خوانده نمى‌شد و [همواره‌] آن را مورد تكذيب قرار نمى‌داديد؟ " در دلش یک سره سخنی که در دنیا خود را با آن آرام می‌کرد، زمزمه می‌کند: - من بدبخت بودم... جهالت و ضلالت بر من چیره بود... چاره ای نداشتم... نمی‌توانستم کاری کنم...! آنگاه شدیدترین تعبیر برایشان به کار می‌رود: - اخسؤا فیها و لا تکلمون! پاسخ خیلی سنگین است؛ آخر عرب "اخسؤا" را برای راندن سگ استفاده می‌کند! یعنی: گمشو و با من سخن نگو! گویی آنقدر در دنیا حجت‌ها و دلیل‌ها وجود داشته که هر عذری هم بیاورند چیزی جز بهانه‌ای در برابر حجت‌های روشن نیست. برای همین قرآن در وصف قیامت فرموده: یَومَ لَا یَنفَعُ ٱلظَّـٰلِمِینَ مَعذِرَتُهُم (۵۲/۴۰) برگرفته از آیات ۱۰۵_۱۰۹ سوره مومنون #محراب ┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄┄ 🔰@qranhadisesf

این درگه ما، درگه نا امیدی نیست! 🔹حاج آقای #رمضانی ┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄┄ پی‌نوشت: دهانش آلوده به نجاست شده بود. وقتی عطر خوشایند امام را در کوچه احساس کرد، چشمانش برای دیدن فرزند باقرالعلوم(ع) شرمسار شد. به دنبال راه گریزی بود و بدین جهت رو برگرداند. در حال دور شدن بود که ناگهان گرمی دستانی را روی شانه‌اش حس کرد. لایعقل مواجه شد با امامش! در این هنگام یکباره حضرت با لحنی آرام به او فرمود: در هر حال که هستی از ما رو برنگردان... . #محراب #شبه_جمعه 🔰@qranhadisesf