eitaa logo
C᭄‌زنـدگی بـا آیـه‌هاC᭄‌
147 دنبال‌کننده
187 عکس
644 ویدیو
23 فایل
Ŧ 🔷ختم قرآن مجازے☀ فَاقْرَءُوا مَا تَيسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ مزمل/ 20 پس هرآنچه براے شما امڪان داردقرآن بخوانید. قال النبی(ص):«نوروا بیوتڪم بتلاوة القرآن » «نورانی ڪنیدخانه‌هاے خودرابا تلاوت قرآن ڪریم ». https://eitaa.com/joinchat/3671326949Cf91e492d6f
مشاهده در ایتا
دانلود
C᭄‌زنـدگی بـا آیـه‌هاC᭄‌
📝 متن کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🔖 #تجربه_نزدیک_به_مرگ_جانباز_مدافع_حرم 📝 #قسمت_اول 👇 📖کتاب سه دق
📝 🔖 📝 👇 . (حتما بخونید واقعا رزق معنویتونه و فوق العاده تاثیر گذار و زیباست.) 🔰البته آن زمان سن من ڪم بود و فڪر می‌ڪردم ڪارخوبی می‌ڪنم ڪه براے مردنم دعا می‌ڪنم. ♦️ نمی‌دانستم ڪه اهل بیت ما هیچ گاه چنین دعایی نڪرده اند. آنها دنیا را پلی براے رسیدن به مقامات عالیه می‌دانستند. خسته بودم و سریع خوابم برد.. 💠نیمه‌هاے شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم. 🔆بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالاے سرم ایستاده.. از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم و با ادب سلام ڪردم. ✨ایشان فرمود: با من چه ڪار دارے؟چرا انقدر طلب مرگ می‌ڪنی !هنوز نوبت شما نرسیده. فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است ترسیده بودم. ♦️ اما با خودم گفتم: اگر ایشان انقدر زیبا و دوست داشتنی است،پس چرا مردم از او می‌ترسند؟ 🍀می خواستند بروند ڪه با التماس جلو رفتم و خواهش ڪردم من را ببرند. التماسهاے من بی‌فایده بود. ✔️با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سر جاے خود و گویی محڪم به زمین خوردم.. 🍂 در همان عالم خواب ساعتم را نگاه ڪردم،راس ساعت ۱۲ ظهر بود! هوا هم روشن بود، موقع زمین خوردن نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت.. 🔵در همان لحظات از خواب پریدم؛ نیمه شب بود.می‌خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیداً درد می‌ڪرد! 🔺روز بعد دنبال ڪار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوس‌ها بودند ڪه متوجه شدم رفقاے من حڪم سفر را از سپاه شهرستان نگرفتند. ☑️ سریع موتور پایگاه را روشن ڪردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم. 🔶 در مسیر برگشت در یڪ چهارراه راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد ... 🔷از سمت چپ با من برخورد ڪرد! آنقدر حادثه شدید بود ڪه من پرت شدم روے ڪاپوت و سقف ماشین و روے زمین افتادم. 🔴 راننده پیاده شد و می‌لرزید‌ 🌾 با خودم گفتم:پس جناب عزرائیل بالاخره به سراغم آمد! 🔵به ساعت مچی روی دستم نگاه ڪردم ساعت دقیقا ۱۲ ظهر بود و نیمه چپ بدنم خیلی درد می‌ڪرد...! ادامه دارد.... ☺️ ✨🤲✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
براے رسیدن به آرامش دو چیز را ترڪ ڪن : 🕊🌼یڪی اینڪه بخواهی دائم در مورد دیگران قضاوت ڪنی 🕊🌼یڪی اینڪه بخواهی دائم مورد تأیید دیگران باشی ♥️ 🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸  ‎‎ ❅❅❅❅❅❅❅❅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
C᭄‌زنـدگی بـا آیـه‌هاC᭄‌
📝 #متن_کتاب_سه_دقیقه_در_قیامت 🔖 #تجربه_نزدیک_به_مرگ_جانباز_مدافع_حرم 📝 #قسمت_دوم👇 . (حتما بخونید
📝 متن_ڪتاب_سه_دقیقه_در_قیامت 🔖 تجربه_نزدیڪ_به_مرگ_جانباز_مدافع_حرم 📝 قسمت_سوم 👇 ✅ یاد خواب دیشب افتادم..با خودم گفتم سالم میمانم،چون حضرت عزرائیل به من گفت ڪه وقت رفتن من نرسیده است! ♻️فهمیدم ڪه تا در دنیا فرصت هست باید براے رضاے خدا ڪار ڪنم و دیگر حرفی از مرگ نزنم. 🔆اما همیشه دعا میڪردم ڪه مرگ ما با شهادت باشد. 💠در آن زمان بسیار تلاش ڪردم تا وارد تشکیلات سپاه پاسداران شوم. ♻️اعتقاد داشتم ڪه لباس سبز سپاه همان لباس یاران آخرالزمانی امام غایب است.   سالها گذشت. 🔆باید این را اضافه ڪنم ڪه من یڪ شخصیت شوخ ولی پرڪار دارم. حسابی اهل شوخی و بگو و بخند و سرڪار گذاشتن هستم. 🔷مدتی بعد ازدواج ڪردم و مثل خیلی از مردم دچار روزمرگی شدم. 💥یڪ روز اعلام شد ڪه براے یڪ ماموریت جنگی آماده شوید. ♦️حس خیلی خوبی داشتم و آرزوے شهادت مانند رفقایم داشتم. اما با خودم میگفتم ما ڪجا و شهادت ڪجا... 🔰آن روحیات جوانی و عشق و شهادت در وجود ما ڪمرنگ شده... 🛡در همان عملیات چشمانم به واسطه گردوخاک عفونت ڪرد. حدود ۳ سال با سختی روزگار گذراندم بارها به دڪتر رفتم ولی فایده نداشت. 💥تا اینڪه یڪ روز صبح احساس ڪردم انگار چشم چپ من از حدقه بیرون زده است! درست بود! چشم من از مڪان خودش خارج شده بود و درد بسیار شدیدے داشتم. 🍃همان روز به بیمارستان مراجعه ڪردم و التماس ڪردم ڪه مرا عمل ڪنید دیگر قابل تحمل نیست. ✔️تیم پزشکی اعلام ڪرد: غده نسبتاً بزرگ در پشت چشم چپ ایجاد شده ڪه فشار این غده باعث بیرون آمدن چشم گردیده. 🔷و به علت چسبیدگی این غده به مغز ڪار جداسازے آن بسیار سخت است... پزشڪان خطر عمل را بالاے ۶۰ درصد می‌دانستند اما با اصرار من قرار شد ڪه عمل انجام بگیرد. 🔺با همه دوستان و آشنایان و با همسرم ڪه باردار بود و سختی هاے بسیار ڪشیده بود از همه حلالیت طلبیدم و راهی بیمارستان شدم. 🔘حس خاصی داشتم احساس می ڪردم ڪه دیگر از اتاق عمل برنمیگردم. تیم پزشڪی ڪارش را شروع ڪرد و من در همان اول ڪار بیهوش شدم. ⛔️عمل طولانی شد و برداشتن غده با مشکل مواجه شد.. پزشڪان نهایت تلاش خود را می ڪردند و در آخرین مراحل عمل بود ڪه یڪباره همه چیز عوض شد.... 🔅احساس ڪردم ڪه ڪار را به خوبی انجام دادند. چون دیگر مشڪلی نداشتم، آرام و سبک شدم.چقدر حس زیبایی بود، درد از تمام بدنم جدا شد. 💫احساس راحتی ڪردم و گفتم خدایا شڪر عمل خوبی بود. ❄️با اینڪه ڪلی دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روے تخت جراحی بلند شدم و نشستم. 🌕براے یڪ لحظه زمانی ڪه نوزاد و در آغوش مادر بودم را دیدم. از لحظه هاے  ڪودڪی تا لحظه‌اے ڪه وارد بیمارستان شدم همه آن خاطرات براے لحظاتی با همه جزئیات در مقابل من قرار گرفت... ✨چقدر حس و حال شیرینی داشتم در یڪ لحظه تمام زندگی و اعمالم را می‌دیدم. 💥در همین حال و هوا بودم ڪه جوانی بسیار زیبا با لباس سفید و نورانی در سمت راست خودم دیدم.بسیار زیبا بود. ☘او را دوست داشتم می خواستم بلند شوم و او را در آغوش بگیرم. با خودم گفتم چقدر زیباست چقدر آشناست.او را ڪجا دیدم؟! 🍁سمت چپم را نگاه ڪردم.عمو و پسر عمه ام، آقاجان و پدربزرگم ایستاده بودند.. 🌾عمویم مدتی قبل از دنیا رفته بود. پسر عمه ام از شهداے دوران دفاع مقدس بود. 🌿از اینڪه بعد از سال ها آن ها را می دیدم بسیار خوشحال شدم. 🌱نا گهان یادم آمد جوان سمت راست را... حدود ۲۰ الی ۲۵ سال پیش... شب قبل از از سفر مشهد...عالم خواب...حضرت عزراییل! 🌺با لبخندے به من گفت:برویم. با تعجب گفتم ڪجا؟ دوباره نگاهی به اطراف انداختم. دڪتر ماسڪ روے صورتش را درآورد و گفت: مریض از دست رفت دیگر فایده ندارد. 🔰خیلی عجیب بود ڪه دکتر جراح پشت به من قرار داشت اما من می توانستم صورتش را ببینم! 🔰می فهمیدم ڪه در فڪرش چه می‌گذرد و افڪار افرادے ڪه داخل اتاق بودند را هم می‌فهمیدم. ⚠️از پشت در بسته لحظه اے نگاهم به بیرون از اتاق عمل افتاد. 💥برادرم با یڪ تسبیح در دست نشسته بود و ذڪر می گفت.حتی ذهن او را می توانستم بخوانم او میگفت: خدا ڪند ڪه برادرم برگردد.. دو فرزند ڪوچڪ دارد و سومی هم در راه است. اگر اتفاقی برایش بیفتد با بچه هایش چه ڪنیم... یعنی بیشتر ناراحت خودش بود ڪه با بچه‌هاے من چه ڪند!! ⚡️ ڪمی آن طرف در یڪ نفر در مورد من  با خدا حرف میزد. جانبازے بود ڪه روے تخت خوابیده بود برایم دعا می ڪرد قبل از اینڪه وارد اتاق عمل بشوم با او خداحافظی ڪرده و گفته بودم ڪه شاید برنگردم. 🌺این جانباز خالصانه می گفت:خدایا من را ببر اما اورا شفا بده. زن و بچه دارد اما من نه.. 🍃ناگهان حضرت عزراییل بهم گفت:دیگر برویم.. ادامه دارد.. التمـــاس_دعاےفرج🌤️🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱امیدوارترین آدم‌ها هم گاهی ناامید می‌شن. 🌱پر انرژےترین آدم‌ها هم گاهی دلسرد می‌شن. 🌱و قوےترین آدم ها هم گاهی در اوج ضعف و در نهایت ناتوانی به سر می‌برن. ولی این طبیعیه؛ و نمیشه همیشه تخت گاز حرڪت ڪرد! پس در روزایی ڪه در اوج منفی‌ها غرق هستی، به خاطر بیار ڪه این روزها هم میگذرن... ♥️🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸  ‎‎ ❅❅❅❅❅❅❅❅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ از حڪیمی پرسیدند: چرا از ڪسی ڪه اذیتت می‌ڪند انتقام نمی‌گیری؟ با خنده جواب داد: آیا حڪیمانه است سگی را ڪه گازت گرفته را گاز بگیرے . میان پرواز تا پرتاب تفاوت از زمین تا آسمان است . پرواز ڪه ڪنی، آنجا میرسی ڪه خودت می‌خواهی . پرتابت ڪه ڪنند ، آنجا می روے ڪه آنان می‌خواهند . پس پرواز را بیاموز...!!! پرنده اے ڪه "پرواز" بلد نیست، به "قفس" می‌گوید.... "تقدیر" 🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸  ‎‎ ❅❅❅❅❅❅❅❅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا