eitaa logo
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
9.8هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.6هزار ویدیو
50 فایل
روزانه #تفسیری کوتاه از آیات کلام‌الله مجید رو باهم مرور میکنیم (به ترتیب از اول قرآن😍) ‌ ‌🟢 مجموعه تبلیغات بعثت👇 eitaa.com/joinchat/304153330C2ebf875a87 تبلیغات ارزان و پربازده👆👆 ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘ 💥 قسمت پنجاه سوم: مطلع الفجر : ( ۲ ) ✔️ راوی : حسین الله کرم 🔸بالاخره روز
۱ ☘ 💥 قسمت پنجاه چهارم : معجزه اذان ( ۱ ) ✔️ راوی : حسین الله کرم 🔸در ارتفاعات انار بوديم. هوا كاملاً روشن شده بود. امدادگر زخم گردن ابراهيم را بست. مشغول تقسيم نيروها و جواب دادن به بيسيم بودم. يكدفعه يكي از بچه ها دويد و باعجله آمد پيش من و گفت: حاجي، حاجي يه سري عراقي دستاشون رو بالا گرفتن و دارن به اين طرف مييان! 🔸با تعجب گفتم:كجا هستند!؟ بعد با هم به يكي از سنگرهاي مشرف به تپه رفتيم. حدود بيست نفر از طرف تپه مقابل، پارچه سفيد به دست گرفته و به سمت ما مي آمدند. فوري گفتم: بچه ها مسلح بايستيد، شايد اين حُقه باشه! 🔸لحظاتي بعد هجده عراقي كه يكي از آ نها افسر فرمانده بود خودشان را تسليم كردند. من هم از اينكه در اين محور از عراقيها اسير گرفتيم خوشحال شدم. با خودم فكر كردم که حتماً حمله خوب بچه ها و اجراي آتش باعث ترس عراقيها و اسارت آنها شده. بعد درجه دار عراقي را آوردم داخل سنگر. 🔸يكي از بچه ها كه عربي بلد بود را صدا كردم. مثل بازجوها پرسيدم: اسمت چيه، درجه و مسئوليت خودت را هم بگو! خودش را معرفي كرد و گفت: درج هام سرگرد و فرمانده نيروهايي هستم كه روي تپه و اطراف آن مستقر بودند. ما از لشكر احتياط بصره هستيم كه به اين منطقه اعزام شديم. 🔸پرسيدم: چقدر نيرو روي تپه هستند. گفت: الان هيچي!! چشمانم گرد شد. باتعجب گفتم: هيچي!؟ جواب داد: ما آمديم و خودمان را اسير كرديم. بقيه نيروها را هم فرستادم عقب، الان تپه خاليه! دوباره با تعجب نگاهش كردم و گفتم: چرا !؟ گفت: چون نميخواستند تسليم شوند. تعجب من بيشتر شد و گفتم: يعني چي؟! فرمانده عراقي به جاي اينكه جواب من را بدهد پرسيد: اي نالمؤذن؟! 🔸اين جمله احتياج به ترجمه نداشت. با تعجب گفتم: مؤذن!؟ اشك در چشمانش حلقه زد. با گلويي بغض گرفته شروع به صحبت كرد و مترجم سريع ترجمه ميكرد: به ما گفته بودند شما مجوس و آتش پرستيد. به ما گفته بودند براي اسلام به ايران حمله ميکنيم و با ايرانيها ميجنگيم. باور كنيد همه ما شيعه هستيم. 🔸ما وقتي ميديديم فرماندهان عراقي مشروب ميخورند و اهل نماز نيستند خيلي در جنگيدن با شما ترديد كرديم. صبح امروز وقتي صداي اذان رزمنده شما را شنيدم كه با صداي رسا و بلند اذان ميگفت، تمام بدنم لرزيد. وقتي نام اميرالمؤمنين  را آورد با خودم گفتم: تو با برادران خودت ميجنگي. نكند مثل ماجراي كربلا ... ديگر گريه امان صحبت كردن به او نميداد. دقايقي بعد ادامه داد: براي همين تصميم گرفتم تسليم شوم و بار گناهم را سنگي نتر نكنم. لذا دستور دادم كسي شليك نكند. هوا هم كه روشن شد نيروهايم را جمع كردم و گفتم: من ميخواهم تسليم ايرانيها شوم. هركس ميخواهد با من بيايد. اين افرادي هم كه با من آمده اند دوستان هم عقيده من هستند. بقيه نيروهايم رفتند عقب. البته آن سربازي كه به سمت مؤذن شليك كرد را هم آوردم. اگر دستور بدهيد او را ميكُشم. حالا خواهش ميكنم بگو مؤذن زنده است يا نه؟! مثل آدمهاي گيج و منگ به حرفهاي فرمانده عراقي گوش ميكردم. هيچ حرفي نميتوانستم بزنم، بعد از مدتي سكوت گفتم:آره، زنده است. با هم از سنگر خارج شديم. رفتيم پيش ابراهيم كه داخل يكي از سنگرها خوابيده بود. 🔸تمام هجده اسير عراقي آمدند و دست ابراهيم را بوسيدند و رفتند. نفر آخر به پاي ابراهيم افتاده بود و گريه ميكرد. ميگفت: من را ببخش، من شليك كردم. بغض گلوي من را هم گرفته بود. حال عجيبي داشتم. ديگر حواسم به عمليات و نيروها نبود. ميخواستم اسراي عراقي را به عقب بفرستم که فرمانده عراقي من را صدا كرد و گفت: آن طرف را نگاه كن. يك گردان كماندوئي و چند تانك قصد پيشروي از آنجا دارند. بعد ادامه داد: سريعتر برويد و تپه را بگيريد. من هم سريع چند نفراز بچه هاي اندرزگو را فرستادم سمت تپه. با آزاد شدن آن ارتفاع، پاكسازي منطقه انار كامل شد. گردان كماندويي هم حمله كرد. اما چون ما آمادگي لازم را داشتيم بيشتر نيروهاي آن از بين رفت و حمله آ نها ناموفق بود. روزهاي بعد با انجام عمليات محمدرسول الله در مريوان، فشار ارتش عراق بر گيلا نغرب كم شد. 🔸به هر حال عمليات مطلع الفجر به بسياري از اهداف خود دست يافت. بسياري از مناطق كشور عزيزمان آزاد شد. هر چند كه سرداراني نظير غلامعلي پيچك، جمال تاجيك و حسن بالاش و... در اين عمليات به ديدار يار شتافتند. ابراهيم چند روز بعد، پس از بهبودي كامل دوباره به گروه ملحق شد. همان روز اعلام شد: در عمليات مطلع الفجر كه با رمز مقدس يا مهدي ادركني انجام شد. بيش از چهارده گردان نيروي مخصوص ارتش عراق از بين رفت. نزديك به دو هزار كشته و مجروح و دويست اسير از جمله تلفات عراق بود. همچنين دو فروند هواپيماي دشمن با اجراي آتش خوب بچه ها سقوط كرد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 
۱ ☘ 💥 قسمت پنجاه پنجم : معجزه اذان ( ۲ ) ✔️ راوی : حسین الله کرم 🔸از ماجراي مطلع الفجر پنج سال گذشت. در زمستان سال 1365 درگير عمليات كربلاي پنج در شلمچه بوديم.قسمتي از كار هماهنگي لشکرها و اطلاعات عمليات با ما بود. براي هماهنگي و توجيه بچه هاي لشگر بدر به مقر آنها رفتم. قرار بود كه گردانهاي اين لشکر كه همگي از بچه هاي عرب زبان و عراقيهاي مخالف صدام بودند براي مرحله بعدي عمليات اعزام شوند. پس از صحبت با فرماندهان لشکر و فرماندهان گردانها، هماهنگيهاي لازم را انجام دادم و آماده حركت شدم. 🔸از دور يكي از بچه هاي لشکر بدر را ديدم که به من خيره شده و جلو مي آمد! آماده حركت بودم كه آن بسيجي جلوتر آمد و سلام كرد. جواب سلام را دادم و بيمقدمه با لهجه عربي به من گفت: شما درگيلا نغرب نبوديد؟! با تعجب گفتم: بله. من فكر كردم از بچه هاي منطقه غرب است. بعد گفت: مطلع الفجر يادتان هست؟ ارتفاعات انار، تپه آخر! 🔸كمي فكر كردم و گفتم: خب!؟ گفت: هجده عراقي كه اسير شدند يادتان هست؟! با تعجب گفتم: بله، شما؟! باخوشحالي جواب داد: من يكي از آنها هستم!! تعجب من بيشتر شد. پرسيدم: اينجا چه ميكني؟! گفت: همه ما هجده نفر در اين گردان هستيم، ما با ضمانت آيت الله حكيم آزاد شديم. ايشان ما را كامل ميشناخت، قرار شد بيائيم جبهه و با بعث يها بجنگيم! خيلي براي من عجيب بود. گفتم: بارك الله، فرمانده شما كجاست؟! 🔸گفت: او هم در همين گردان مسئوليت دارد. الان داريم حركت م يكنيم به سمت خط مقدم. گفتم: اسم گردان و نام خودتان را روي اين كاغذ بنويس، من الان عجله دارم. بعد از عمليات مييام اينجا و مفصل همه شما را ميبينم. همينطور كه اسامي بچه ها را مينوشت سؤال كرد: اسم مؤذن شما چي بود؟! جواب دادم: ابراهيم، ابراهيم هادي. گفت: همه ما اين مدت به دنبال مشخصاتش بوديم. 🔸از فرماندهان خودمان خواستيم حتماً او را پيدا كنند. خيلي دوست داريم يكبار ديگر آن مرد خدا را ببينيم. ساكت شدم. بغض گلويم را گرفته بود. سرش را بلند كرد و نگاهم كرد. گفتم: انشاءالله توي بهشت همديگر را ميبينيد! خيلي حالش گرفته شد. اسامي را نوشت و به همراه اسم گردان به من داد. من هم سريع خداحافظي كردم و حركت كردم. اين برخورد غيرمنتظره خيلي برايم جالب بود. در اسفندماه 1365 عمليات به پايان رسيد. بسياري از نيروها به مرخصي رفتند. يك روز داخل وسايلم كاغذي را كه اسير عراقي يا همان بسيجي لشکر بدر نوشته بود پيدا كردم. رفتم سراغ بچه هاي بدر. از يكي از مسئولين لشکر سراغ گرداني را گرفتم كه روي كاغذ نوشته بود. آن مسئول جواب داد: اين گردان منحل شده. گفتم: ميخواهم بچه هايش را ببينم. 🔸فرمانده ادامه داد: گرداني كه حرفش را ميزني به همراه فرمانده لشکر، جلوي يكي از پاتكهاي سنگين عراق در شلمچه مقاومت كردند. تلفات سنگيني را هم از عراقيها گرفتند ولي عقبنشيني نكردند. بعد چند لحظه سكوت كرد و ادامه داد: كسي از آن گردان زنده برنگشت! گفتم: اين هجده نفر جزء اسراي عراقي بودند. اسامي آنها اينجاست، من آمده بودم كه آنها را ببينم. جلو آمد. اسامي را از من گرفت و به شخص ديگري داد. چند دقيقه بعد آن شخص برگشت و گفت: همه اين افراد جزء شهدا هستند! ديگر هيچ حرفي نداشتم. همينطور نشسته بودم و فكر م يكردم. با خودم گفتم: ابراهيم با يك اذان چه كرد! يك تپه آزاد شد، يك عمليات پيروز شد، هجده نفر هم مثل حرّ از قعر جهنم به بهشت رفتند. 🔸بعد به ياد حرف آن رزمنده عراقيا فتادم : انشاءالله درب هشت همديگر را ميبينيد. بي اختيار اشك از چشمانم جاري شد. بعد خداحافظي كردم وآمدم بيرون. من شك نداشتم ابراهيم ميدانست كجا بايد اذان بگويد، تا دل دشمن را به لرزه درآورد. و آنهايي را كه هنوز ايمان در قلبشان باقي مانده هدايت كند! 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ بسیار مهم و زیبای «وَلَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه» ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
خوبه با یه بیاد بیاریم‌ حق کسانی رو که امنیت امروزمون رو مدیون اوناییم.. ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞 🌸سَر شد به شوقِ تو فصل جوانیَم هرگز نشد که از این در بِرانیَم 🌸یابن الحسن برای تو بیدار می شوم روزت بخیر ای همه‌ی زندگانیم «اَلَّلهُم‌عجِّل‌‌لِوَلیِڪَ‌‌الفرَج» ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
🎯 انتخاب هدف.... ⏪ «تعیین هدف و توجه به آن» بسیار مهم‌تر از انتخاب راه و ایجاد انگیزه برای طی طریق
💠 شادی و خنده لذت بخش 👤 کسانی که می خندند تا نشاط پیدا کنند بسیار کمتر از کسانی که چون نشاط دارند می خندند ، شاد هستند . 💖 شادی و خنده لذت بخش را باید از نشاط درونی و عمیق دریافت کرد . 📍بعضی وقت ها خنده های سطحی میتواند کمی غم های سطحی را از بین ببرند ، ولی تا انسان عمیقا نشاط نداشته باشد ، نمیتواند عمیق شاد باشد .🌹 💌 🍃 شماره ۷۳۸ ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
4_5830347864424845185.mp3
12.91M
۶۳ ▪️چرا بعضی‌ها به زیارت می‌روند و جز ثوابی، چیزی گیرشان نمی‌آید، ⚡️و بعضی‌ها همان زیارت را می‌روند و تا مقامِ مزور (زیارت شونده) بالا رفته و رشد می‌کنند! ▫️چرا بعضی‌ها، آسان شفاعت می‌شوند، و روحشان ثانیه به ثانیه بزرگ‌تر می‌شود، ⚡️و بعضی‌ها با سابقه‌ی طولانی عبادت و مستحبات و مبارزه و ... اندر خم خویش باقی می‌مانند؟ ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
💠 حجاب دارای دو بُعد است سلبی و ایجابی 🔹ایجابی: وجوب پوشش بدن 🔹و سلبی: حرام بودن خودنمايی به نامحرم است این دو بُعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود؛ در مکتب صورتیِ حجاب استایل‌ها بُعد سلبی حذف شده است در این صورت نمی‎توان گفت که حجاب اسلامی محقق شده است. ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تفسیر دقیق لا اکراه فی الدین 👤استاد ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️