📖 برگزاری مسابقات قرآن نهاجا
ویژه دهه فجر 📖
حضور ریاست محترم مرکز قرآن، عترت ونماز اداره عقیدتی سیاسی نهاجا جناب سرهنگ سیدمحسن مصطفوی زاده در سالن داوری این دوره از مسابقات
🍃مکان مجتمع قرآن و عترت امام رضا(ع)🍃
📅مورخ پنج شنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲📅
✨️عقیدتی سیاسی ستاد و قرارگاه پش نهاجا✨️
در حال برگزاری
@quranekarim1398
بازدید ریاست محترم عقیدتی سیاسی ستاد و قرارگاه پشتیبانی مرکز
حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا رادمهر
از نمایشگاه دهه فجر و اعیاد شعبانیه دارالقرآن
🍃مکان مجتمع قرآن و عترت امام رضا(ع)🍃
📅مورخ بهمن ۱۴۰۲📅
✨️عقیدتی سیاسی ستاد و قرارگاه پش نهاجا✨️
@quranekarim1398
📖 برگزاری مسابقات قرآن نهاجا
ویژه دهه فجر 📖
حضور ریاست محترم عقیدتی سیاسی ستاد و قرارگاه پشتیبانی مرکز حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا رادمهر در سالن داوری این دوره از مسابقات قرآن کریم
🍃مکان مجتمع قرآن و عترت امام رضا(ع)🍃
📅مورخ پنج شنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲📅
✨️عقیدتی سیاسی ستاد و قرارگاه پش نهاجا✨️
@quranekarim1398
هدایت شده از مسئولان اجرای فعالیتهای قرآنی یگانها
ejlase namaz.mp3
2M
با عرض سلام خدمت همراهان گرانقدر در کانال مسجدی ها
با توجه به برگزاری اجلاس سراسری نماز نهاجا در سال جاری
هدایای نفرات اول تا سوم اجلاس در مقاطع مختلف واریز خواهد شد .
لذا کلیه کارکنان پایور ،وظیفه ،همسران و فرزندان آثار خود را در محورهای اعلام شده به شعب قرآن،عترت و نماز یگان خدمتی ارسال کرده تا ضمن جمع بندی به اداره عقیدتی سیاسی نهاجا ارسال گردد.
جهت کسب هر گونه اطلاعات بیشتر با شماره ۳۳۲۵۰۰۴۳-۰۲۱ یا آیدی @m_bhmi ارتباط حاصل فرمائید
💠 کانال های اجلاس سراسری نماز در شبکه های اجتماعی:
eitaa.com/ejlas_namaz
https://ble.ir/ejlas_namaz
https://sapp.ir/ejlas_namaz
#اجلاس_نماز_نهاجا
مرکز قرآن عترت و نماز ا ع س نهاجا
#پروانه ای دردام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۵۶ 🎬
ناگهان صدای گریه پسرک پشتی بیشترشد,از پسربزرگتر پرسیدم چرا شما بیرون چادرید؟چرا اون دوستتان گریه میکند؟
پسرک:ما شیطانی کردیم ودرس گوش ندادیم,معلممان تنبیه مان کردتا درافتاب بایستیم واشاره به پشت سرش کرد وگفت:گرگی هم مثل همیشه خودش راخیس کرد وتنبیه شد ,تازه یک کتک مفصل هم خورده,اخه گرگی نه میتواند مثل مجاهد داعشی سرببرد ونه میتواند نقش قربانی رابازی کند,امروز هم قراربود نقش قربانی رابازی کند وتا بقیه ی مجاهدان خواستندبا خنجرچوبی سرش راجداکنند اول شروع به زوزه کشیدن کرد وبعدهم خودش راخیس کرد..
پیش خودم فکر کردم,پسرک بیچاره دراین سن باید مشق چه چیزهای وحشتناکی رابکند.
پسرک:اصلا گرگی ازهمان روز اول میترسید ومدام گریه میکرد ,چون اسمش رانمیدانستیم ,معلممان اورا گرگی صدامیزند وماهم میخندیم ,اخر حرف که نمیزند فقط مثل گرگ صدامیدهد...
اخی خدای من,ناخوداگاه به طرفش رفتم,هنوز سرش روی دستانش بود وصدای گریه اش بلند,دستانم رابه طرفش گرفتم وگفتم:عزیزکم,پسرکم گریه نکن .....
تا سرش رابالا گرفت ونگاهش درنگاهم قفل شد.....باورم نمیشد.....لبخندی زد وخودرادراغوشم انداخت...
عماددددم....عزیزززززم....
انگار زمان متوقف شده بود ومن بودم وعماد وعماد بود ومن.
#ادامه دارد....
💦⛈💦⛈💦⛈
🦋ای در دام🕷
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۵۷ 🎬
عماد رابغل کردم وزار زدم...
عماد هم که انگار به تنها ارزوی عمرش رسیده بود وپناهگاه امنی برای عقده گشایی یافته بود محکم به بغلم چسپیده بود وگریه میکرد,اشکهای من وعماد در هم امیخته بود ,صحنه ای بود که هر سنگدلی را به گریه وامیداشت.با صدای ناریه به خود امدم ومتوجه شدم کلی بچه کوچک وبزرگ دورم راگرفته ومردی داعشی وبااصطلاح اموزگار بچه ها هم انطرف تر مارا نگاه میکرد وبه بچه ها فحش وناسزا میگفت ومیترساندشان تا به سرکلاس بروند.
ناریه:خدا راشکر خواهر...بالاخره گمشده ات رایافتی...بهت گفتم اگر به برادران مجاهد دولت اسلامی,برخورد کرده باشد,جایش امن است.
ناریه نزدیک اموزگار بچه ها شد وکمی باهم صحبت کردند وبعد به سمتم امد وگفت:بیا برویم پیش من که خیلی کار داریم,فیصل هم داخل سوئيت خواب است.
داخل كانكس شديم،عجب بزرگ وجاداربود،از بیرون اصلا اینجور به چشم نمیامد.
یک قالی سه درچهار بعدش حالتی دراورده بودند مثل اوپن اشپزخانه وانطرفش هم یخچالی کوچک واجاق گاز وظرفشویی ودری داخل اشپزخانه بود که احتمالا به حمام ودسشویی باز میشد،در کل جم وجور ومناسب,زندگی یک زوج جوان بود.
باخود فکرکردم عجب دولتهای خبیثی پیدا میشوند که اینچنین امکاناتی فراهم میکنند وازاین حیوانات خون اشام حمایت میکنند,هدفشان ازاینهمه کشت وکشتار چیست؟بی شک اهداف خبیثانه وسیاستمدارانه ای پشت این اعمالشان پنهان شده....
ناریه:بیا بشین سلما جان،راستش تا دوروز قبل این سوئيت را با خواهری دیگر شریک بودم ,اما چون ایشان زوج جهادی یک مجاهد شدند,الان من وفیصل تنها اینجا زندگی میکنیم,اگر قبول کنی به دولت اسلامی خدمت کنی،با مجاهدارشد صحبت میکنم که تووپسرت همینجا پیش خودم مهمان باشید.
البته شاید من وفیصل مهمان توباشیم...یه اقداماتی کردم که..... درهمین حین فیصل که گوشه ای روی تشک خوابیده بود بیدارشد وناریه نگاهی محبت امیز به او کرد وگفت...ولش کن ،بعدا سرفرصت برایت تعریف میکنم...الان خسته ایم بیا چیزی بخوریم وتووعمادوفیصل اینجا استراحت کنید,من باید بروم که کارهایم عقب ماند...
بلندشدو پاکت شیری ازیخچال دراورد,لیوانی شیرریخت وسرکشید،چادروروبنده اش رامرتب کرد وگونه فیصل رابوسید وازماخداحافظی کرد.وگفت:سلما جان مراقب بچه ها باش...خوش بگذردودرراپشت سرش بست.
عجب زن خونگرمی بود,درتعجبم چطورجذب ادامخواران داعش شده بود.
#ادامه دارد...
💦⛈💦⛈💦⛈
🦋ای در دام 🕷
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قست۵۸ 🎬
در که بسته شد,عمادراکه محکم به بغلم چسپیده بود,غرق بوسه کردم،بمیرم برای برادرزجرکشیده ام,بچه باورش نمیشد که منم,ازخوشحالی کلمات نامفهومی ازدهانش درمیامد،چشمم افتادبه فیصل که غرق تماشای ما بود،لبخندی به اوردم وگفتم,فیصل جان دوست داری با عماد رفیق بشی وبازی کنی؟پسرک لبخندی زد وسرش رابه نشانه بله تکان داد،خواستم عماد را زمین بگذارم,اما ازبغل من تکان نخورد,بچه احساس ناامنی میکرد ومن به اوحق میدادم,بعدازمدتها اغوش امنی برای خودش یافته بود
همینجور که عمادبغلم بود,رفتم کوله ام راکه ناریه باخودش,داخل اورده بود,برداشتم وکنار فیصل نشستم وارام ارام عمادرا از بغلم جداکردم وروی زانوهایم نشاندم,یک دست ازلباسهای عماد راکه باخود اورده بودم از داخل کوله دراوردم وبا ناز ونوازش شروع به تعویض لباسها کردم,فیصل چشمش افتاد به دوتا ماشین اسباب بازی داخل کیف ,تا امد بردارد گفتم:نه نه عزیزم,اینها مال عماد است ,از عماد اجازه بگیر اگر اجازه داد بردار,فیصل امد نزدیک عماد وگفت:عماد ,اجازه میدهی یکی رابردارم.
عماد که انگار احساس امنیت میکرد وفهمیده بود اینجا از گزند داعشیها درامان است,لبخندی زد وخودش از روی زانوام بلند شد ویکی از ماشینها را برای خودش ویکی دیگر را به فیصل داد ومشغول بازی باهم شدند.
خداراشکر کردم واز جایم بلندشدم ,چادر رادراوردم ورفتم سمت اشپزخانه تا چیزی بیارم برای خوردن وبه بچه ها بدهم.
چقدر این کانکس جم وجور ودرعین حال زیبا وراحت بود,باخودم فکرمیکردم،دولت داعش را بنا میکنند وبا انواع واقسام امکانات تجهیز مینمایند که اب توی دل مجاهدانش تکان نخورد وباخیال راحت سرببرند وغارت کنند واسیرکنند وبا وحشیگریشان ,اسلام را دین عقب مانده ووحشی به دنیا معرفی کنند,بی شک هدف تمام بانیان وحامیان داعش این است که اسلام هراسی را دردنیا به وجود اورند ,تا دین خدا ازبین برود وشیطان پرستی رواج گیرد....
لیوان شیر باچند خرما به هرکدام ازبچه ها دادم تابخورند،بمیرم برای برادر بینوایم ,نمیدانم این نازدردانه ی بابا که غذایش رافقط برزانوی پدرم میخورد دراین روزهای اسارت چگونه خورده وخوابیده,دوباره اشکهایم روان شد,زود پاکشان کردم,عمادنباید میدید,باید این احساس امنیتی را که تازه بدست اورده,بااشکهای گاه وبیگاهم,از اونگیرم.ذهنم درگیربود,نمیدانستم عاقبتم چه میشود,نمیدانستم چه تصمیم بگیرم,الان که عمادرا دارم,فرارکنم یابمانم؟کجا فرارکنم؟به چه امیدبمانم؟؟؟
امیدوتوکل کردم به خدای خوبم ,همان که دراوج ناامیدی عمادرا دراغوشم انداخت وبرای فراراز فکروخیال به دنیای بچه ها خودم رامیهمان کردم و
کنارشان رفتم ومنم بچه شدم وهمبازی عمادوفیصل گشتم...
#ادامه دارد....
💦⛈💦⛈💦⛈
44.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
🟤سیره عملی امام زین العابدین علیهالسلام
🎙دکترمحمدعلی انصاری
⏰زمان: ۱۰:۰۲ حجم: ۴۲.۳ MB
@quranekarim1398
┄┄┅═✧❁🔸💎🔸❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نهج_البلاغه
📿اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا وَأَيْتُ مِنْ نَفْسِي وَ لَمْ تَجِدْ لَهُ وَفَاءً عِنْدِي، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْكَ بِلِسَانِي ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِي، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي رَمَزَاتِ الْأَلْحَاظِ وَ سَقَطَاتِ الْأَلْفَاظِ وَ شَهَوَاتِ الْجَنَانِ وَ هَفَوَاتِ اللِّسَانِ.
🔮خدايا، آنچه از اعمال نيكو كه تصميم گرفتم و انجام ندادم ببخشاى.خدايا، ببخشاى آنچه را كه با زبان به تو نزديك شدم ولى با قلب آن را ترك كردم. خدايا، ببخشاى نگاه هاى اشارت آميز، و سخنان بى فايده، و خواسته هاى بى مورد دل، و لغزش هاى زبان.
📘#خطبه_78
@quranekarim1398
خطبه 53-29.mp3
35.91M
📗کتاب صوتی
#نهج_البلاغه
بخش #خطبه_ها
خطبه ۲۹ تا ۵۳
۲۹ . در نكوهش اهل كوفه
۳۰ . درباره قتل عثمان
۳۱ . دستورى به ابن عباس
۳۲ . روزگار و مردمان
۳۳ . در راه جنگ اهل بصره
۳۴ . امر بجنگ با مردم شام
۳۵ . بعد از حكميت
۳۶ . در بيم دادن نهروانيان
۳۷ . ذكر فضائل خود
۳۸ . معنى شبهه
۳۹ . نكوهش ياران
۴۰ . در پاسخ شعار خوارج
۴۱ . وفادارى و نهى از منكر
۴۲ . پرهيز از هوسرانى
۴۳ . علت درنگ در جنگ
۴۴ . سرزنش مصقله پسر هبيره
۴۵ . گذرگاه دنيا
۴۶ . در راه شام
۴۷ . درباره كوفه
۴۸ . هنگام لشكركشى به شام
۴۹ . صفات خداوندى
۵۰ . در بيان فتنه
۵۱ . ياران معاويه و غلبه بر فرات
۵۲ . در نكوهش دنيا
۵۳ . در مساله بيعت
@quranekarim1398
10.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰احڪـــ🔎ـــام وضـــ💧ـــو و غســـ💦ـــل
💢مراقبت از وسواسهای نادرست مذهبی
⁉️اگر مکلّف شک کند در وضو و غسل آب به همه قسمتهای بدن رسیده یا نه، وظیفهی او چیست؟🤔
🔻آیا چنین فردی دچار وسواس است؟🧐
✅ پیشنهاد دانلود👌
#استاد_وحیدپور
الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ لوَلــیِّڪَ اَلْفــَرَجْ بحق حضࢪٺ زینب ڪبرۍ سلام الله علیها
@quranekarim1398
6.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️📡 #آنسوی_رسانه | شماره۱
📌در عصر رسانهها، چطور باید تشخیص دهیم کدام خبر واگعیه یا کیکه؟🧐😜
🎙به روایت #محمد_جوانی
✌️با ما همراه باشید
🧠⚔علوم و جنگ شناختی
الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ لوَلــیِّڪَ اَلْفــَرَجْ بحق حضࢪٺ زینب ڪبرۍ سلام الله علیها
@quranekarim1398