eitaa logo
قرآن ودعا
329 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
9.8هزار ویدیو
151 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ استاد رائفی پور 📝« خانه عنکبوت (معضلات امنیتی اسرائیل) » قسمت اول 🔺معضل نیروی انسانی ✅قرآن ودعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ استاد رائفی پور 📝« خانه عنکبوت (معضلات امنیتی اسرائیل) » قسمت چهارم 🔺شاخصه های رفتاری یهودی ها ✅قرآن ودعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 رائفی پور: خیانت های خانم مولاوردی از زبان همسر شهید حاتمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ استاد رائفی پور 📝« خانه عنکبوت (معضلات امنیتی اسرائیل) » قسمت سوم 🔺جغرافیای فلسطین اشغالی ✅قرآن ودعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ استاد رائفی پور 📝« خانه عنکبوت (معضلات امنیتی اسرائیل) » قسمت پنجم 🔺اختلافات،مذهبی،نژادی،فرهنگی ✅قرآن ودعا
5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ استاد رائفی پور 📝« خانه عنکبوت (معضلات امنیتی اسرائیل) » قسمت ششم 🔺اطلاعات جالب از تعویض ‌اُسَرای اسرائیلی ✅قرآن ودعا
💠 🌹 امام باقر(ع): « اهل شرق و غرب با يكديگر اختلاف پيدا مي كنند, آري و اهل قبله نيز)مسلمانان( و مردم با ترس  و وحشتِ طاقت فرسائي روبرو خواهند شد وبه همان حال بسر برده تا زمانيكه منادي از آسمان ندا دهد. زماني كه بانگ زد پس كوچ كنيد, كوچ ! » 📚بحارالانوار ، ج 52 ، ص 235 ┏━✨🌹✨🌸✨━┓ 🌸 ✅قرآن ودعا
🌺 امام سجاد علیه السلام می‌فرمایند: 《مردمانی که در زمان غیبت حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به سر میبرند و معتقد به امامت او و منتظر ظهور وی هستند، از مردمان همه زمان‌ها برترند، زیرا خدایی که یادش بزرگ است به آنان خرد و فهم و شناختی ارزانی داشته است که غیبت امام برای آنان مانند حضور امام است.》 📚بحارالانوار ، جلد ۵۲ ، صفحه ۱۲۲ ┏━✨🌹✨🌸✨━┓ 🌸✅قرآن ودعا
*🟣سرگذشت عالم برزخ* *🔹قسمت بیست و ششم* قدم به مسیر تنگ و پُر پیچ و خَمی نهادیم که اطراف آن را تپّه‌های کوتاه و بلند پوشانده بود. عبور از این راه نیز نگرانی هایی را به دنبال داشت. *نیک* همچنان به پیش میرفت و من مشتاقانه امّا با دلهرۀ بسیار در پی او در حرکت بودم. وقتی به یک دو راهی رسیدیم، *نیک* پا به سمت راست نهاد. من نیز تا اینکه میخواستم به دنبال *نیک* بروم، ناگهان دست سیاه بزرگی جلوی دهان و چشم‌هایم را گرفت و به دلیل اینکه بوی متعفّنی که او داشت، فهمیدم که او *گناه* است... سعی میکردم آن دستان سیاه و پشمی را کنار بزنم. چون موفّق شدم، با هیکل زشت *گناه* روبرو شدم... وحشت‌زده خواستم فرار کنم و خود را به *نیک* برسانم، امّا *گناه* دستانم را محکم گرفت و گفت: مگر قرارت را فراموش کرده‌ای؟ با وحشتی که در وجودم بود، گفتم: قرار! کدام قرار؟! اصلاً قراری نداشتیم... او گفت: همان‌که در دنیا همراه من بودی، قراری است بین من و تو که اینجا باهم باشیم. گفتم: من اصلاً تو را نمیشناختم... او گفت: تو خوب مرا میشناختی امّا قیافه‌ام را نمی‌دیدی. حالا که بینائیت وسعت یافته، مرا مشاهده میکنی. به او گفتم: خب حالا از من چه میخواهی؟ گفت: من از آغاز سفر تا اینجا سایه به سایه دنبالتان آمدم. در پرتگاه ارتداد تلاش بسیار کردم که خود را به شما برسانم، امّا موفّق نشدم... با عجله گفتم: مگر آنجا از من چه میخواستی؟ او گفت: میخواستم از آن درّه عبورت بدهم. با ناراحتی زیاد بر سر *گناه* فریاد زدم: یعنی میخواستی تا قیامت مرا به جهنّم بِبَری؟! او گفت: نه؛ میخواستم تو را زودتر به مقصد برسانم. امّا مهم نیست. در عوض اکنون یک راه انحرافی آسان میشناسم که هیچ‌کس از وجود این راه خبر ندارد. گفتم: حتّیٰ نیک؟! او گفت: مطمئن باش اگر *نیک* می‌دانست، تو را از این مسیر سخت راهنمایی نمیکرد... 👈🏻ادامـــــه دارد.....✅قرآن ودعا