eitaa logo
قرآن ودعا
329 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
11.6هزار ویدیو
315 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 📚 ✍️ در شهر خوی بیمارستانی خیریه ای احداث شده که به نام آیت‌الله خویی نام‌گذاری شده است. 🔰 یکی از معتمدین نقل می‌کند: پدرم سال 1386 یکی از باغ‌های خود را به مبلغ 130 میلیون تومان فروخت و برای ساخت این بیمارستان خیریه تقدیم کرد. 🔰 بعد از چند سال از فوت پدرم، او را در عالم رؤیا دیدم که در بیرون همان باغ، غمگین نشسته است پرسیدم: پدر چرا غمگین هستی؟ گفت : باغ مرا از من گرفته‌اند؟! 🔰 گفتم: «پدر! یاد دارم این باغ را تو به بیمارستان هدیه کرده بودی و کسی از تو نگرفته است؟» پدرم گفت: «بلی ولی در این دنیا از من نپذیرفتند؛ به اندازه‌ی کف دستی آب دادن به یک حیوان، برای من ثواب نداشت.» 🔰 اینجا (آخرت) به من گفتند: «تو این بیمارستان را از روی ارادتی که به نام آیت‌الله خویی داشتی بخشیدی. 🔰 تو برای کسب رضایت (خدا) ما و درمان بیماران نیازمند نبخشیدی بلکه به این نیت بخشیدی که بیمارستانی که به نام اوست سریع تکمیل و آنجا منطقه‌ای شود و شهر‌تان توسعه بیابد . ✅ در این دنیا هر نیت و عملی که بخاطر جلب رضایت الهی نباشد ، ذره‌ای بها و ارزش ندارد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ↶【@quranvdoaa
سه روز پیش رفتم تو مغازه ی لوازم جانبی موبایل و اینجور چیزها بعد یه کابل شارژر هم میخواستم اومدم حساب کنم دیدم منشیش خیلی خیلی بی حجابه ... خیلی داغون به آقای صاحب مغازه آروم گفتم آقا میشه بگید خانوم محترم حجابشون رو رعایت کنند لطفا گفت آقا به شما چه ربطی داره تو کار بقیه دخالت میکنی خریدتو بکن برو گفتم ترجیح میدم جایی خرید کنم ک به قانون احترام بزاره و اومدم بیرون اما اینجا تموم نشد که ،سرویسش کردم تو این سه روزه روزی دو تا سه نفر رو فرستادم از مغازه خرید کنه خرید سنگین مثلا ده پونزده تومن  بعد موقع تصفیه میگن خانوم چه وضع حجابه سریع خرید میندازه میاد بیرون ،آخرین نفر از بچها ک صبح رفت عملیات انجام بده میگه یارو یه نگاهی به دختره کرد از صدتا فحش بدتر بود الان از اونجا رد شدم رفتم چک کنم دیدم خانومه مقنعه سرش کرده😂😂😂😂 .ازطرف یکی از هموطنان کانال دانش آموزی طرح امین شهرضا @amin_moballegh1401 لطفا با شناسه کانال ارسال فرمایید✅ @quranvdoaa
♡ 📗 خواندنی و بسیار مهم تقصیر شماست...! در زمان دانش آموزی معلمی داشتیم به نام آقای سید مهدی موسوی كه در آمریكا تحصیل كرده و تازه به وطن بازگشته بود و از همین روی، گاه و بیگاه خاطرات و تجربه‌هایی از سال‌های زندگی در ایالت اوهایو نقل می‌كرد و این گفته‌ها به اقتضای دوره نوجوانی به دقت در ذهن ما ثبت و ضبط می شد. ایشان می‌گفت: یک روز در دانشگاه اعلام شد كه در ترم آینده، مشاور اقتصادی رییس جمهوری سابق آمریكا -گمان می كنم ریچارد نیكسون - قرار است درسی را در این دانشگاه ارائه كند و حضور آن شخصیت نامدار و مشهور چنان اهمیتی داشت كه همه دانشجویان برای شركت در كلاس او صف بستند و ثبت نام كردند و اولین بار بود كه من دیدم برای چیزی صف تشكیل شده است. به دلیل كثرت دانشجویان، كلاس‌ها در آمفی تئاتر برگزار می‌شد و استاد كه هر هفته با هواپیما از واشنگتن می‌آمد، دیگر فرصت آشنایی با یكایک دانشجویان را نداشت؛ اما گاهی به طور اتفاقی و بر حسب مورد نام و مشخصات برخی را می‌پرسید. در یكی از همان جلسات نخست، به من خیره شد و چون از رنگ و روی من پیدا بود كه شرقی هستم، از نام و زادگاهم پرسید و بعد برای این كه معلومات خود را به رخ دانشجویان بكشد، قدری درباره شیعیان سخن گفت و البته در آن روزگار كه كمتر كسی با اسلام علوی آشنا بود، همین اندازه هم اهمیت داشت، ولی در سخن خود قدری از علی علیه‌السلام با لحن نامهربانانه و نادرستی یاد كرد. این موضوع بر من گران آمد و برای آگاه كردن او، ترجمه انگلیسی را تهیه كردم و هفته‌های بعد، به منشی دفتر اساتید سپردم تا هدیه مرا به او برساند. در جلسات بعد دیگر فرصت گفت‌وگویی پیش نیامد و من هم تصور می‌كردم كه یا كتاب به دست او نرسیده و یا از كار من ناراحت شده و به همین دلیل، تقریبا موضوع را فراموش كردم. روزی از روزهای آخر ترم، در كافه دانشگاه مشغول گفتگو با دوستانم بودم كه نام من برای مراجعه به دفتر اساتید و ملاقات با همان شخصیت مهم و مشهور از بلندگو اعلام شد. با دلهره و نگرانی به دفتر اساتید رفتم و هنگامی كه وارد اتاقش شدم، با دیدن ناراحتی و چهره درهم رفته‌اش، بیشتر ترسیدم. با دیدن من روزنامه‌ای كه در دست داشت به طرف من گرفت و گفت می‌بینی؟ نگاه كن! وقتی به تیتر درشت روزنامه نگاه كردم، خبر و تصویر دردناک خودسوزی یک جوان را در وسط خیابان دیدم. او در حالی كه با عصبانیت قدم می زد گفت: می‌دانی علت درماندگی و بیچارگی این جوانان آمریكایی چیست؟ بعد به جریانات اجتماعی رایج و فعال آن روزها مانند هیپی‌گری و موسیقی‌های اعتراضی و آسیب‌های اخلاقی اشاره كرد و سپس ادامه داد: همه اینها به خاطر تقصیر و كوتاهی شماست! من با اضطراب سخن او را می‌شنیدم و با خود می‌گفتم: خدایا، چه چیزی در این كتاب دیده و خوانده كه چنین برافروخته و آشفته است؟ او سپس از نهج‌البلاغه یاد كرد و گفت: از وقتی هدیه تو به دستم رسیده، در حال مطالعه آن هستم و مخصوصا فرمان علی‌بن‌ابیطالب، به مالک اشتر را كپی گرفته‌ام و هر روز می‌خوانم و عبارات آن را هنگام نوشیدن قهوه صبحانه، مرور می‌كنم تا جایی كه همسرم كنجكاو شده و می‌پرسد: این چه چیزی است كه این قدر تو را به خود مشغول كرده است؟ بعد هم شگفتی و اعجاب خود را بیان كرد و گفت: من معتقدم اگر امروز همه نخبگان سیاسی و حقوقدانان و مدیران جمع شوند تا نظام نامه‌ای برای اداره حكومت بنویسند، نمی‌توانند چنین منشوری را تدوین كنند كه قرنها پیش نگاشته شده است! دوباره به روزنامه روی میز اشاره كرد و گفت: می‌دانی درد امثال این جوان كه زندگی‌شان به نابودی می‌رسد چیست؟ آنها نهج البلاغه را نمی‌شناسند! آری، تقصیر شماست كه علی را برای خود نگهداشته‌اید و پیام علی را به این جوانان نرسانده‌اید! دلیل آشوب و پریشانی در خیابانهای آمریكا، محرومیت این مردم از پیام جهان ساز و انسان پرور، نهج البلاغه است. این داستان را در سن دوازده سالگی از معلم خود شنیدم، اما سالها بعد از آن وقتی كه برای جشنواره باران غدیر در تهران میزبان مرحوم پروفسور دهرمندرنات نویسنده و شاعر برجسته هندی بودیم، چیزی گفت كه حاضران در جلسه را به گریه آورد و مرا به آن خاطره دوران نوجوانی برد. پیرمرد هندو در حالی كه بغض كرده بود و قطرات اشک در چشمانش حلقه زده بود، از مظلومیت علی‌بن‌ابی‌طالب یاد كرد و با اشاره به مشكلات گوناگون اجتماعی در كشورهای مختلف جهان گفت: شما در معرفی امام علی و نهج‌البلاغه موفق نبوده‌اید! باید پیام‌های امام علی را چون سیم‌كشی برق و لوله‌كشی آب به دسترس یكایک انسانها در كشورها و جوامع مختلف رساند. ✨به عشق امیرالمومنین نشر دهید.... ⸙♥️𖥓 https://eitaa.com/quranvdoaa/39253