💢دیدار عزرائیل با آیت الله خوانساری
🔆یکی از علمای تهران، درباره حضرت آیت الله سیداحمدخوانساری#نقل می کرد که در اواخر عمر ایشان که دچار#کسالت بودند به عیادتشان رفتم.
🔆 ایشان به من فرمود :در یکی از روزها شخص ناشناسی پیش من آمد و گفت: من #عزرائیل هستم.
🔆 گفتم: برای#قبض روح آمدهای؟
🔆 گفت :نه. برای عیادت آمده ام و اگر مشکلی داری بگو تا#حل کنم.
🔆 گفتم :قسمتی از پایم#درد می کند. آن شخص دستش را بر پایم کشید و درد برطرف شد.
🔆 موقع#خداحافظی گفت:
#10روزدیگربرای قبض روح می آیم.
🔆 10روزبعدایت الله خوانساری از#دنیا رحلت فرمود.
وفات:۳۰دی ۱۳۶۳شمسی
مرقد:حرم حضرت فاطمه معصومه
🟢 بسمت خدا | #سیروسلوک
@mohsenriazi_ir
https://eitaa.com/quranvdoaa/28890
6.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸دستورالعمل مرحوم حضرت آیت الله بهاءالدینی برای باز شدن گرههای زندگی
👤حجت الاسلام والمسلمین عالی
🟢 بسمت خدا | #سیروسلوک
https://eitaa.com/quranvdoaa/30834
🔅استاد فاطمي نيا فرمودند:
يکي از علما - که از دنيا رفته است- از يکي از صلحا برايم تعريف مي کرد که:
يک نفر گفته بود:
«من در قسمت بايگاني اداره اي کار مي کردم و پرونده هاي متعدد و بعضا بسيار مهم مي آمد و ما در قسمت بايگاني قرار مي داديم.
يک روز پرونده بسيار مهمي به دستم رسيد.
چند روزي که گذشت متوجه شدم آن پرونده گم شده است. هر چه گشتم پيدا نشد.
در آن گير و دار که کاملا نااميد شده بودم، به بنده خبر دادند: چون شما مسئول پرونده ها هستيد اگر تا چند روز ديگر پيدا نشود، حکمي که در آن مورد شما اجرا مي شود يا اعدام است يا حبس ابد!
از اين رو نزد يک نفر اهل دل رفتم، ايشان دستور ختمي فرمودند که انجام بده.
همان توسل را انجام دادم.
روزي که قرار بود نتيجه بگيريم از پرونده خبري نبود با ناراحتي از منزل بيرون آمدم تا نزديکي خيابان مولوي رفتم. ديدم پيرمردي جلو آمد و گفت: آقا! مشکل تو به دست آن شخص – که عرق چين به سر دارد و در حال رفتن است – حل مي شود.
بدون توجه به اين شخص با شنيدن اين کلمات دويدم و دامن آقا را گرفتم و گفتم: آقا جان! به دادم برس، گفته اند مشکلم به دست شما حل مي شود.
پير مرد نگاهي به من کرد و گفت: خجالت نمي کشي؟
حالتي بهت زده و متعجب داشتم.
ايشان فرمودند:
چهار سال است شوهر خواهرت از دنيا رفته، يک مرتبه هم به خواهرت و بچه هايش سر نزده اي، انتظار داري کارت هم پيچ نخورد؟!
تا نروي و رضايت آنها را جلب نکني، مشکلت حل نمي شود.
بعد از شنيدن صحبت پيرمرد بلافاصله به منزل خواهرم رفتم.
وقتي در زدم و خواهر همراه چند فرزند رنجورش در را باز کرد ، متوجه شد من هستم، گفت: چطور است بعد از چهار سال آمده اي؟!
گفتم: خواهر! از من راضي شو. بچه هايت را از من راضي کن. بعدا برايت تعريف مي کنم، غلط کردم.
آن گاه رفتم مقداري هديه گرفتم و آوردم و آنها را راضي کردم. فردا که به اداره برگشتم، به من خبر دادند که پرونده پيدا شده است.
اين پير مرد عرق چين به سر، کسي نبود جز عارف بزرگ مرحوم شيخ رجبعلي خياط.»
📚منبع: کتاب هزار و يک حکايت اخلاقي
🟢 بسمت خدا | #سیروسلوک
@https://eitaa.com/quranvdoaa/31571
3.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا