eitaa logo
قرآن ودعا
329 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
9هزار ویدیو
131 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۳ چنان مهربانی که هر چه نیت به انجامش میکنم رابی عمل میپذیری! مگر میشود روزه ی مرا نَخَری؟ چگونه میتوان عاشقَت نبود؟ استادمحمدشجاعی ✅قرآن ودعا
🕌 سلام صبح گاهی محضر اربابمون 📿 السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اصحاب الحسین التماس دعا قرآن ودعا💕💕💕✅
*🟣سرگذشت عالم برزخ* *🔹قسمت بیست و چهارم* با نگرانی به سمت پائین حرکت کردم، اما هنوز چند قدمی از لبِ درّه پائین نرفته بودیم که یک موجود بالدار نورانی از آنسوی درّه ظاهر شد و در یک چشم بر هم زدن، خود را به *نیک* رساند و پس از اینکه جویای حال من شد، نامه‌ای را به *نیک* داد و پس از خداحافظی، با همان سرعت رفت... *نیک* پس از خواندن نامه، آن‌را در پروندۀ اعمالم گذاشت و لبخندزنان به طرفم آمد و گفت: مژده‌ای دارم. شگفت‌زده پرسیدم: چه شده؟! او گفت: خویشاوندان و دوستانت، برایت هدیه‌ای فرستاده‌اند که هم اکنون توسط این فرشتۀ الهی برایت آورده شده و به همان اندازه، از غم و اندوه تو کاسته خواهد شد. با تعجّب پرسیدم: چطور؟! *نیک* در حالیکه به سمت آن درّۀ وحشتناک اشاره میکرد، گفت: به خاطر این هدیه که عبارتند از خواندن قرآن، برگزاری مجالسی که در آن ذکر مصیبت *امام حسین(؏)* خوانده شده و اشک هایی که بر ماتم آن حضرت(؏) ریخته‌اند، از این درّه عبور نخواهیم کرد. از شنیدن این خبر شادمان شدم و برای همۀ آنان طلب مغفرت کردم. آن اندک راهی که آمده بودیم را برگشتیم و در مسیر آسانتری قدم گذاشتیم... 👈🏻ادامـــــه دارد.....✅قرآن ودعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌈 💠پيامبر خدا صلى الله عليه و آله 🔻 مَن اُعطِيَ لِسانا ذاكِرا فَقَد اُعطِيَ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ 🔰به هركس زبانى ذاكر داده شود ، خير دنيا و آخرت بدو داده شده است. 📙الکافی،ج2،ص499 ✅قرآن ودعا
*🟣سرگذشت عالم برزخ* *🔹قسمت بیست و پنجم* پس از مدّتی به پُل باریکی رسیدیم که دو طرف آنرا پرتگاه هولناکی احاطه کرده بود. *نیک* رو به من کرد و گفت: این پرتگاه های وحشتناک، درّه های ارتداد هستند که برای رسیدن به کف آن به حساب دنیا، سالها راه است. در کف آن‌هم، کوره‌هایی از آتش قرار دارد که نمایی از آتش جهنّم است و انسان‌هایی که درون آن جای گرفته‌اند، تا قیامت در عذاب الٰهی گرفتار خواهند ماند. چنان وحشتی به من روی آورد که ناخواسته برجای نشستم. *نیک* مرا بلند کرد و گفت: تو نگاهت به من باشد و اصلاً به پائین درّه نگاه نکن. با توجّه به حرف *نیک*، جرأت پیدا کردم و قدم در این راه پر خطر گذاشتم. در میان راه، شخصی را دیدم که در حال سقوط به تهِ درّه بود. در این لحظاتی که جیغ و فریادهایش که دلم را به لرزه درآورده بود، فریاد شادی *گناه* آن شخص را می‌شنیدم. *نیک* که مانند من نظاره‌گر این صحنه بود، گفت: بیچاره تا اینجا را به‌سلامت گذرانده بود، اما تا قیامت در تهِ درّه خواهد ماند. با تعجّب پرسیدم: چرا؟! *نیک* گفت: او پس از سالها دینداری، مرتد شده بود. از آن پس در راه رفتن بیشتر دقّت کردم و از ترس سقوط، پای خود را بر جای پای *نیک* می‌نهادم. هر چند، گهگاهی پایم می‌لغزید، امّا سرانجام به سلامت، آن راه صعب العبور و دشوار را پشت سر گذاشتیم... 👈🏻ادامـــــه دارد.....✅قرآن ودعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ استاد رائفی پور 📝« خانه عنکبوت (معضلات امنیتی اسرائیل) » قسمت دوم 🔺جنگ فرسایشی ✅قرآن ودعا
🌷پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى كه در آن نباشد بركت در آن نيست. 📗كنز العمّال ج۱۶ ص۲۷۴ ح۴۴‌۴۲۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🚨توضیحات بسیار مهم استاد درباره کمپین توییتری روز 🔺حتما با دقت گوش دهید ♻️نشر حد اکثری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ استاد رائفی پور 📝« خانه عنکبوت (معضلات امنیتی اسرائیل) » قسمت اول 🔺معضل نیروی انسانی ✅قرآن ودعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ استاد رائفی پور 📝« خانه عنکبوت (معضلات امنیتی اسرائیل) » قسمت چهارم 🔺شاخصه های رفتاری یهودی ها ✅قرآن ودعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 رائفی پور: خیانت های خانم مولاوردی از زبان همسر شهید حاتمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ استاد رائفی پور 📝« خانه عنکبوت (معضلات امنیتی اسرائیل) » قسمت سوم 🔺جغرافیای فلسطین اشغالی ✅قرآن ودعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ استاد رائفی پور 📝« خانه عنکبوت (معضلات امنیتی اسرائیل) » قسمت پنجم 🔺اختلافات،مذهبی،نژادی،فرهنگی ✅قرآن ودعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ استاد رائفی پور 📝« خانه عنکبوت (معضلات امنیتی اسرائیل) » قسمت ششم 🔺اطلاعات جالب از تعویض ‌اُسَرای اسرائیلی ✅قرآن ودعا
💠 🌹 امام باقر(ع): « اهل شرق و غرب با يكديگر اختلاف پيدا مي كنند, آري و اهل قبله نيز)مسلمانان( و مردم با ترس  و وحشتِ طاقت فرسائي روبرو خواهند شد وبه همان حال بسر برده تا زمانيكه منادي از آسمان ندا دهد. زماني كه بانگ زد پس كوچ كنيد, كوچ ! » 📚بحارالانوار ، ج 52 ، ص 235 ┏━✨🌹✨🌸✨━┓ 🌸 ✅قرآن ودعا
🌺 امام سجاد علیه السلام می‌فرمایند: 《مردمانی که در زمان غیبت حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به سر میبرند و معتقد به امامت او و منتظر ظهور وی هستند، از مردمان همه زمان‌ها برترند، زیرا خدایی که یادش بزرگ است به آنان خرد و فهم و شناختی ارزانی داشته است که غیبت امام برای آنان مانند حضور امام است.》 📚بحارالانوار ، جلد ۵۲ ، صفحه ۱۲۲ ┏━✨🌹✨🌸✨━┓ 🌸✅قرآن ودعا
*🟣سرگذشت عالم برزخ* *🔹قسمت بیست و ششم* قدم به مسیر تنگ و پُر پیچ و خَمی نهادیم که اطراف آن را تپّه‌های کوتاه و بلند پوشانده بود. عبور از این راه نیز نگرانی هایی را به دنبال داشت. *نیک* همچنان به پیش میرفت و من مشتاقانه امّا با دلهرۀ بسیار در پی او در حرکت بودم. وقتی به یک دو راهی رسیدیم، *نیک* پا به سمت راست نهاد. من نیز تا اینکه میخواستم به دنبال *نیک* بروم، ناگهان دست سیاه بزرگی جلوی دهان و چشم‌هایم را گرفت و به دلیل اینکه بوی متعفّنی که او داشت، فهمیدم که او *گناه* است... سعی میکردم آن دستان سیاه و پشمی را کنار بزنم. چون موفّق شدم، با هیکل زشت *گناه* روبرو شدم... وحشت‌زده خواستم فرار کنم و خود را به *نیک* برسانم، امّا *گناه* دستانم را محکم گرفت و گفت: مگر قرارت را فراموش کرده‌ای؟ با وحشتی که در وجودم بود، گفتم: قرار! کدام قرار؟! اصلاً قراری نداشتیم... او گفت: همان‌که در دنیا همراه من بودی، قراری است بین من و تو که اینجا باهم باشیم. گفتم: من اصلاً تو را نمیشناختم... او گفت: تو خوب مرا میشناختی امّا قیافه‌ام را نمی‌دیدی. حالا که بینائیت وسعت یافته، مرا مشاهده میکنی. به او گفتم: خب حالا از من چه میخواهی؟ گفت: من از آغاز سفر تا اینجا سایه به سایه دنبالتان آمدم. در پرتگاه ارتداد تلاش بسیار کردم که خود را به شما برسانم، امّا موفّق نشدم... با عجله گفتم: مگر آنجا از من چه میخواستی؟ او گفت: میخواستم از آن درّه عبورت بدهم. با ناراحتی زیاد بر سر *گناه* فریاد زدم: یعنی میخواستی تا قیامت مرا به جهنّم بِبَری؟! او گفت: نه؛ میخواستم تو را زودتر به مقصد برسانم. امّا مهم نیست. در عوض اکنون یک راه انحرافی آسان میشناسم که هیچ‌کس از وجود این راه خبر ندارد. گفتم: حتّیٰ نیک؟! او گفت: مطمئن باش اگر *نیک* می‌دانست، تو را از این مسیر سخت راهنمایی نمیکرد... 👈🏻ادامـــــه دارد.....✅قرآن ودعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️به مناسبت ؛ رونمایی از قطعه‌ی تصویری 🔹هم آوایی:حاج امیرعباسی ✅قرآن ودعا
*🟣سرگذشت عالم برزخ* *🔹قسمت بیست و هشتم* وحشت و اضطراب، لحظه‌ای راحتم نمی‌گذاشت. در اطراف خودم چرخی زدم تا شاید راهِ فراری پیدا کنم. امّا حالا دیگر ابتدای دهانۀ غار نیز مشخص نبود. بی اختیار نشستم، غم و اندوه در دلم لبریز شد. از دوری و فراقِ دوست باوفا و مهربانم *(نیک)*، بسیار گریه کردم. چیزی نگذشت که صدای کسی به گوشم رسید. عِطرِ دل‌نوازش قلبم را روشن کرد. فهمیدم که *نیک* برگشته است. این‌بار اشک شوق در چشمانم حلقه زد. *نیک* را در آغوش خودم گرفتم و تمام ماجرا را برایش گفتم تا مبادا از من رنجیده خاطر شود. *نیک* گفت: من هم چون تو را پشت سَرَم ندیدم، از همان راه برگشتم. به‌دلیل اینکه بوی بدی که از سمتِ چپ می‌آمد، فهمیدم که *گناه* یک بلایی سرت آورده است. در مسیر حرکت کردم ولی تو را پیدا نمیکردم. تا اینکه به نزدیکی غار رسیدم، *گناه* را دیدم که از غار بیرون آمد. چون مرا دید، به سرعت فرار کرد. فهمیدم که تو را گرفتار کرده است. داخل غار که شدم، صدای ناله‌ای را از دور شنیدم. خوشحال شدم و به سمت آن صدا آمدم تا اینکه تو را یافتم. حالا حرکت کن، باید از غار خارج شویم، به مسیر قبلی خود برگردیم و به راه ادامه دهیم. هر ‌طور بود از غار خارج شدیم. بقیّۀ راه را رفتیم تا اینکه به محیط باز و وسیعی رسیدیم. نوع زمینش باتلاق بود. چون قدم در آن می‌نهادم، تا زانو در آن زمین لجن‌زار فرو میرفتم. *نیک* که به راحتی میتوانست قدم بردارد، با دیدن وضعیت من، به عقب برگشت و از من خواست دستم را بر گردن او آویزم. تا دهان در باتلاق فرو رفتم. دیگر توان فریاد کشیدن و کمک طلبیدن را نداشتم... 👈🏻ادامـــــه دارد.....✅قرآن ودعا
👊🏼 🔴 قدس خرمشهر دیگر می‌شود 🔹تصویر جالبی از قدس شریف که این روزها در فضای مجازی دست به دست می‌شود که نشان دهنده رژه پیروزی جنگنده های ارتش برفراز قدس شریف است. ✅کلیپ سیاسی