عاقبت «قنبر» غلام #امیرالمومنین علی (علیه السلام) چه شد؟
#قنبر غلام اميرالمؤمنين توسط #حجاج_بن_يوسف به شهادت رسید؛ در نحوه به شهادت رسیدن ایشان دو نقل وجود دارد:
#نقل_اول: قنبر #غلام امیرالمؤمنين نزد حجاج بن یوسف آمد، حجاج از او پرسید:
در خدمت #علی (علیه السلام) چه می کردی؟
قنبر گفت: آب وضو برایش فراهم می ساختم.
حجاج گفت: پس از وضو چه می گفت؟ قنبر گفت: این آیه را می خواند: پس چون آنچه را که بدان پند داده شده بودند فراموش کردند، درهای هر چیزی [از نعمتها] را بر آنان گشودیم تا هنگامی که به آنچه داده شده بودند شاد گردیدند، ناگهان [گریبان] آنان را گرفتیم و یکباره نومید شدند». سوره انعام، آیه ۴۴.
حجاج گفت: این آیه را به ما تأویل می کرد؟
قنبر گفت: آری.
حجاج گفت: چه می کنی اگر گردنت را بزنم؟
قنبر گفت: در این صورت من #خوشبخت، و تو بدبخت خواهی شد.
پس دستور داد تا گردنش را بزنند. #نقل_دوم: سيره نويسان با طريق هاى گوناگون روايت كرده اند كه روزى حَجّاج بن يوسف ثَقَفى گفت:
دوست دارم مردى از ياران #ابوتراب (على) را بكشم تا با آن، به خدا تقرّب بجويم!!!
به او گفته شد: ما كسى را نمیشناسيم كه از قنبر، غلامش، مصاحبت بيشترى با ابوتراب داشته باشد!
بدين ترتيب، حَجاج در پى او فرستاد و او را آوردند!
به او گفت: تو قنبرى؟
گفت: آرى!
گفت: ابو هَمْدان؟
گفت: آری!
گفت: #على_بن_ابى_طالب، مولاى توست؟
گفت: مولاى من، خداوند است و اميرمؤمنان، على، ولىّ نعمت من است.
گفت: از دين او بيزارى بجوى!
گفت: چون از دين او بيزارى جُستم، مرا به دينى بهتر از آن، راهنمايى مى كنى؟
گفت: من تو را مى كشم!
هرگونه كه دوست دارى، برگزين، آن را به تو وا نهادم!
گفت: چرا؟
گفت: چون به هرگونه كه مرا بكشى، همان گونه تو را مى كشم و اميرمؤمنان به من خبر داد كه مرگ من از سرِ ستم و نابه حق است و سرم بُريده مى شود.
پس حجّاج، فرمان داد تا سرش را ببُرند.
#روایت
#کرامات
#داستان_کوتاه