「💚」 حس خوب ... {#حس‌خوووب} ⇩ッ? عصر بخیر

🔴ببینید زوار پاکستانی چه مسیرهای صعب العبور رو تو کشورشون طی میکنن تا به مرز ایران برسن عشق به امام حسین رو ببینید که با چه سختی زیادی هزاران کیلومتر رو طی میکنن تا به کربلا برسن!!😭 بعضی هاشون کل مسیر رو پیاده میان ▪️از این فرصت جا نمونید و برای پذیرایی از این زوار عاشق آقا،مدد برسونید. شماره کارت(کلیک کنید کپی میشه):

6063731181316234

6104338800569556

شماره شبا:

IR710600460971015932937001

به نام هیئت حضرت رقیه(س)

👆 همه در حد توان مدد برسونید برای پذیرایی از این زوار آقا (شماره کارت معتبر و حقوقی است) واقعا این دسته از زائرین آقا بیشتر سختی میکشن تا به کربلا برسن ، دیشب هم یک اتوبوس از زوار پاکستانی تصادف کرد و ۲۸ نفر کشته شدن 😭 🔻به نظرتون چه چیزی به جز عشق امام حسین(ع) است که دل های این عزیزان رو به اربعین وصل می‌کنه و باعث میشه به خاطرش این همه سختی تحمل کنند!! لطفاً بعد واریز رسیدتون رو به آیدی زیر بفرستید: @Mehdi_Sadeghi_ir

#حسرت #پارت527 لبانم را غنچه کردم و به او نزدیکتر شدم و سرم را نزدیک گوشش بردم و با فاصله چند میلی متری نگه داشتم آرام دوباره صدایش زدم _نویان؟! بله؟ لبانم را کج کردم و اخم ظریفی بین ابروهایم نشست. یا تشر صدایش زدم نویان نویان نچی گفت و به دستش را از روی سرش برداشت و به طرفم به پهلو خوابید و با اخمهای که در آن نور کم و آبی چراغ خواب معلوم بودند :گفت چته؟ چیکار داری؟ کارت رو میگی یا نه؟ هی ،نویان نویان راه انداختی فردا هزار تا کار دارم می خوام بخوابم. بدجور در پرم .خورد طوری که کاملا پرپر شدم چه انتظار داشتم چه شد انتظار داشتم جواب این همه صدا زدن هایم حداقل یک جان خشک خالی باشد نه با هوم و بله و بعدش اخم و تخم .تشر با ناراحتی نگاهی را از او گرفتم و :گفتم _هیچی ببخشید مزاحم خوابت شدم بخواب بعد چرخیدم و پشت به او به پهلو خوابیدم اخمهایم در هم بود نویان با صدای که حرص درونش موج میزد گفت: این وقت شب جای ناز کردن و قهره؟ بگو چیکار داشتی؟ چی شد یک دفعه؟ نفس عمیقی کشیدم و آهسته گفتم _قهر و ناز نکردم بگیر بخواب هیچی کار خاصی نبود. ولی برای من مهم بودم دوست داشتم جوابش را از دهان او بشنوم ولی با طرز جواب دادنش خودم جواب سوالم را ..فهمیدم نویان کلافه گفت بهت میگم چی میخواستی بگی؟

♡♡♡ اگر نام مرا با الماس بنویسند یا ننویسند چه تفاوت ؟ تو مرا بشناس تو مرا بخوان تو مرا دریاب‎ ! ‌‌‎‌‌‌‌❤️⁩ #دلبرانه #عاشقانه

درمان تمامی مشکلات اقایان و دیابت ، به روش گیاهی و طب سنتی با تضمین قطعی و پشتیبانی تمام و کمال 🍀 با کارشناس های متخصص زیر نظر سازمان غذا و دارو و پژوهشکده گیاهان دارویی 💯 زیر نظر آقای دکتر خیراندیش🌱 کانال کلینیک زندگی دوباره🍀👇🏼 دارای رضایتمندی زیاد و اعتبار بالا ✅ https://eitaa.com/joinchat/3582919035Cc081b94f72 فرم مستقیم درمان https://formafzar.com/form/cn6dx

«و چون تو مرا دوست داری، دنیا بزرگ تر آسمان وسیع تر، دریا آبی‌ تر، گنجشک ها آزاد تر و من هزار بار زیباتر شده‌ام...» - سعاد‌الصباح شب بخیر

🔥تبلیغات رایگان کالا و اجناس و ... در سراسر ایران🔥 رایگان اجناس و محصولاتت رو تبلیغ کن و بفروش 🤩 https://eitaa.com/joinchat/1936327553C2c09089e98 رایگان کانال یا کسب وکارت رو تبلیغ کن🥳 https://eitaa.com/joinchat/1936327553C2c09089e98 راحت میتونی هرچی نیاز داری رو بدون دلال بازی اینجا پیدا کنی🥳 https://eitaa.com/joinchat/1936327553C2c09089e98 بنر تبلیغاتی رو بفرست آی دی زیر ☺️❣👇 🆔 @Aser114

🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍امام رضا عليه السلام، همواره به اصحاب خود مى فرمود: بر شما باد سلاح پيامبران، از او پرسيده شد كه سلاح انبياء چيست؟ فرمود: سلاح انبياء دعا مى باشد. 📚مكارم الاخلاق، ۲۷۰ امروز پنجشنبه ۱ شهریور ماه ۱۷ صفر ۱۴۴۶ ۲۲ اوت ۲۰۲۴

🔴ببینید زوار پاکستانی چه مسیرهای صعب العبور رو تو کشورشون طی میکنن تا به مرز ایران برسن عشق به امام حسین رو ببینید که با چه سختی زیادی هزاران کیلومتر رو طی میکنن تا به کربلا برسن!!😭 بعضی هاشون کل مسیر رو پیاده میان ▪️از این فرصت جا نمونید و برای پذیرایی از این زوار عاشق آقا،مدد برسونید. شماره کارت(کلیک کنید کپی میشه):

6063731181316234

6104338800569556

شماره شبا:

IR710600460971015932937001

به نام هیئت حضرت رقیه(س)

اگر کسی میخواد برای سیدالشهدا خرج کنه همین الان وقتشه ! دیگه چیزی نمونده تا اربعین ! معلوم نیست سال دیگه زنده باشیم و بتونیم با اباعبدالله معامله کنیم... 🔻این مجموعه مورد تایید و اعتماد کانال ما است و میتونید با خیال راحت به این موکب کمک کنید. لطفاً بعد واریز رسیدتون رو به آیدی زیر بفرستید: @Mehdi_Sadeghi_ir

#حسرت #پارت528 من هم مانند خودش جواب دادم هیچی یک سوال داشتم که جوابش رو گرفتم حالا هم ول کن سوال چی؟ سرم را هم ردیف شانه ام کردم و گفتم هیچی ول کن نویان بهت می با صدای گریه نیان حرفش را قطع کرد بغض .داشتم برای فرار از دست او سریع در جایم نشستم و نیان را با احتیاط از گهواره اش خارج کردم اصولا این موقعها وقت شیرش بود و الان هم به احتمال زیاد گرسنه اش بود چون حدوداً دو ساعتی میشد که شیر نخورده بود. به تاج تخت تکیه دادم و پیراهنم را بالا زدم و سینه ام را در دهان نیان گذاشتم با اولین مکی که زد چشمانم را محکم به روی هم فشار دادم و صدایم از درد بلند شد نویان با صدایم نشست و خودش را به من نزدیک تر کرد. گفت چی شد؟ خوبی الان؟ بعد با صدای آرامی که انگار داشت با خودش حرف میزد ولی می شد شنید ادامه داد: ولش کن دیگه بچه اه. تکه خندهای کردم انگار نیان می فهمید نویان چه میگویید که او اینگونه با او صبحت میکرد و تلاش می کرد برای جدا کردن او از من با وجود گذشت چند روز ولی هنوز با نویان سر سنگین بودم یکبار دلیل سر سنگین ام را پرسید و من هم با ناراحتی و به سردی گفتم هیچی آسوده بانو تیکه و طعنه هایش بی پایان بودند حتی نازلی هم بدتر از او بود انگار من هووی او بودم.