روزی بطحائی نزد متوکل از امام هادی بدگویی کرد و گفت ابوالحسن سلاح و اموال بسیاری دارد. متوکل سعید حاجب را مأمور کرد تا به خانه حضرت هادی(علیه السلام) یورش ببرند و اموال آن حضرت را ضبط و او را نزد وی حاضر کنند.
وی گزارش بازرسی را چنین نقل میکند:
شبانه با نردبانی به بالای بام خانه ابوالحسن رفتم. نمیدانستم چگونه باید وارد خانه شوم. ناگهان امام از داخل منزل گفت: ای سعید! همان جا باش تا برایت شمعی آورند. طولی نکشید که با روشنایی شمع وارد محل اقامت حضرت هادی شدم. امام را دیدم که #جبّه و کلاهی از پشم بر تن دارد و #سجاده ای #حصیری پیش روی اوست. داخل شدم و همه جا را بازرسی کردم، چیزی نیافتم؛ تنها کیسهای را دیدم که مهر مادر متوکل بر آن بود. به جستجو ادامه دادم و در محل سجاده، #شمشیری را در غلاف دیدم، و کیسهای ممهور یافتم. آنها را نزد خلیفه آوردم. مادر خلیفه که کیسه خود را دید، به متوکل گفت برای سلامتی تو نذر کرده بودم. کیسه را گشودند، چهارصد دینار در آن بود. خلیفه بر آن کیسه زر دیگری افزود و من آن اموال و سلاح امام را بازگردانیدم و از حضرت بابت آن که بدون اجازه وارد خانهاش شده بودم عذرخواهی کردم..
https://eitaa.com/r_fekr
به روضه ی فکر بپیوندید 👆