eitaa logo
محمدرضا کائینی
620 دنبال‌کننده
123 عکس
19 ویدیو
2 فایل
ناگفته‌ها و یافته‌هایی در‌‌باره تاریخ و تاریخ‌سازان
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ✒از لَله‌گی آمریکا برای اسرائیل، تا خودکفایی دفاعی حماس و جهاد اسلامی جنگ غزه حقیقتی شگرف و تاریخ‌ساز را عیان نمود، که شوربختانه در میان اخبار و تحلیل‌ها گُم شده است! جنبش های اسلامی فلسطین، به بلوغ دفاعی دست یافته‌اند و کمتر به دخالت عملی حامیان نیازمندند. ایرانی‌ها، لبنانی‌ها، عراقی‌ها، یمنی‌ها و...الخ، حامی حماس و جهاد اسلامی‌اند و آن را فریاد هم می‌کنند، اما نه بناست و نه حتی نیاز است، که به جای آنها بجنگند! فلسطینیان بدون جبهه‌گشایی‌های جدید (که اگر روی می‌داد نیز، عقلا و عرفا مذموم نبود)  از پسِ کار خود برمی آیند و این یعنی که تاریخ برای آنان ورق خورده است. پخته‌گی و کمالی که از آن سخن می‌رود، نخست از حزب‌الله لبنان سراغ گرفت، سپس انصارالله یمن و هم اینک از مبارزین فلسطینی و در آینده نیز، از هر جنبشی که به این طریق گام نهد. در آن سوی میدان اما، واقعیتی کاملا معکوس در جریان است. اسرائیل به سان کودکی هفتاد‌و‌هفت ساله، حتی با لَله‌گی آمریکا نیز نمی تواند کار حماس و جهاد را یکسره کند و پس از یک ماه تقلّا و با این همه ساز و برگ، به منطقه بیابانی و میانی نوار غزه نقب زده، تا باتلاق خویش را، به دست خود انتخاب کرده باشد! کسی هم نیست تا به این جماعت برساند، که اگر ماندن در غزه به صرفه بود، که شارون با تمام قساوت و خوش‌دستی در کشتار، آنجا را رها نمی کرد! از گوشه و کنار اردوگاه هزیمت شده اسرائیل اما، زمزمه هایی به گوش می رسد: دومیلیون مردم غزه را نه می شود کُشت و نه آواره کرد، اهالی نه میلی به ترک موطن خود دارند و نه بی‌میلی نسبت به مبارزان، حماس قابل حذف نیست، اساسا آدرسی ندارد که بتوان به سراغش رفت، در هر زمان و مکان می تواند باشد و نباشد، از آسمان تا سه سطح تونل در ژرفای زمین باید آن را جُست... چه کسی تا یک‌ ماه و نیم پیش تصور می بُرد، که اسرائیل در چنین استیصالی دست و پا بزند؟ موساد که سال گذشته در چنین موسمی، تلاش می کرد که تمامی سرنخ های رذالت در ایران را به خود وصل کند، الان کجا و چطور احوال است؟ آنان بیشتر و بهتر از دیگران دریافته اند که موج بعدی طوفان‌الاقصی، بس قوی‌تر و مردافکن‌تر برخواهد خاست... ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
✒نمایش سومین پرده از درونیات محمدجواد ظریف به باور این قلم،‌ محمدجواد ظریف تاکنون سه بار از درونیات خویش رونمایی کرده است: نوبت نخست، در فایل صوتی لو رفته/لو داده شده از وی بود، که او ایرانیان را صاحب گرایشات قرن‌نوزدهمی در تقدم میدان بر دیپلماسی دانست. وی همچنین بر اساس این ایده، اسطوره آنان یعنی شهید قاسم سلیمانی را مذمت نمود. غافل از اینکه در دنیای امروز، اگر ظفرمندی در میدان نباشد، در دیپلماسی برای شما تره هم خُرد نخواهند کرد! نوبت دوم در گفتار کلاب‌هاوس بود، که وی مردم و مسئولان را، به پی جویی ایده‌هایی فراتر از امکانات و مقدورات خویش متهم کرد. البته در همان فتره نیز، بسا به وی متذکر شدند: اگر قرار بود که بشر به مقدورات خویش اکتفا کند و در پی آمالش روان نشود، کماکان در غارها می زیست! بار سوم نیز در نشست چند روز قبل دانشگاه تهران، قید دین و اخلاق و تعهدات مربوطه را زد و در آمد: سیاست خوب، حوالت فلسطین به فلسطینیان است و گرنه ما را بمباران خواهند کرد و در این روند، تنها مردم کشته می شوند و مسئولان سالم می مانند! البته هنوز مشخص نیست، که گوینده از گروه نخست است، یا واپسین؟ این بار و به گمان نگارنده، این اوست که به قرن نوزدهم تمایل نشان داده‌ است! چه اگر ایران عمق راهبردی خویش را رها کند و آدرس هست و نیست خود را کف دشمن بگذارد، از قضا و احتمالا بیشتر مورد حمله یا بمباران قرار می گیرد و تمامی ابزارهای بازدارندگی خویش را از کف خواهد داد! گذشته از این همه، پرسش اینجاست که فردی با این حجم از عقاید متباین با مبانی نظام، چگونه چهل‌و‌چهارسال در مناصب کلیدی آن به کار گرفته شده و خود از نقش آفرینی در سیستمی با این حجم از اعوجاج، احساس بدی نداشته است؟ از همه بامزه‌تر، او و دوستانش از چه روی گمان برده اند که با این حد از آشکارسازی تفکرات زرد، همچنان و در آینده می توانند این نظام را نمایندگی کنند؟! ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
‍ ✒پذیرش آتش‌بس، به مثابه مذلّت تاریخی اسرائیل حتی کودکانی که به بازی در کوچه‌هایند نیز، می دانستند که اسرائیل در جنگ غزه، در کوچه بن‌بست می تازد! عقلاً و منطقاً در آن باریکه، تنها حماس طرف‌حساب صهیونیست‌ها بود، که چهل و پنج روز  قشون کشی اسرائیل و شرکاء، حتی نتوانست برگی از درختش بیندازد! نهایتا نیز با مذلتی که تاریخ را به پیش و پسِ خود تقسیم کرد، تن به به آتش‌بس داد! اشغالگر با سبعیت روز‌افزون در کشتار، تنها به تمامی کشف‌عورت کرد، آدرس پنهان و پیدای خویش را کف دست دنیا نهاد و خیابان های اروپا و آمریکا را، به جشنواره ابراز نفرت از خود مبدل ساخت! این تنها فضاحتِ تاریخیِ اسرائیل نیست، روسیاهی بزرگ و مانای آمریکا و اروپا نیز هست، که سال گذشته در چنین ماههایی،‌ بوق‌های خود را وقف آموزش انفجار و کشتار و کشف حجاب و...الخ در ایران کرده بودند. بی تردید با این ظفرمندیِ بی‌مانند، بسا توازن‌ها در دنیا به هم خواهد خورد و اساسا در همین بزنگاهها، باید از نظم نوین جهانی سراغ گرفت و نه در معرکه ها فرمایشی، نمایشی و رسانه ای. از فردا ببینید دعوای داخلی اسرائیل را، در خائن تراشی‌ها برای طوفان الاقصی و به صُلابه کشیدن نتانیاهو و خود‌تسکینی که: دیگر این دست وقایع رُخ نخواهد داد، حال آنکه موج بعدی طوفان، بخش بزرگتری از اسرائیل را به کام خواهد کشید! گرامی باد یاد و خاطره شهدای مظلوم غزه، به ویژه اطفال و نوباوگانش و تهنیت باد بر آنان، که از جهانی دیگر این نصرت عظیم را شاهدند. وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
‍ ✒شحنه فرتوت و مصائب وارونه‌گوییِ پیرانه‌سر -بخش نخست معرکه‌گیرانِ قدیم، هرگاه که در جعبه خویش مار نداشتند، دستِ‌کم سعی می‌کردند تا برای ماندن در چشم خلق‌الله و ستاندن سکه‌ای از آنان، از صندوق عقرب خشکیده، دندان سگ، مهره الاغ، تُک خفاش، دست میمون و...الخ درآورند! حالا حکایت شبکه رو‌به‌زوال و بهایی-سلطنت‌طلبِ من‌و‌‌توست که پس از سالها توسل به مرده‌ریگ پهلویسم و خوردن کفگیر به تَه دیگ، به بزک‌دوزک جلاد و شحنه ساواک رفته و سعی دارد که وی را -که در پَس خویش درّه‌پاک باقی نگذاشته و به همین دلیل از سال پنجاه و هفت تا نود و دو به سوراخی در ناکجاآباد خزیده بود- به عنوان نابغه دوران به مخاطب بیندازد! گو کسی نیست که از این "تله‌ویزیون" بپرسد: این متفکر عدیم‌المثال با همه هوش و درک همه‌جانبه، از چه روی نتوانست با صدور دستورِ دههاهزار دستگیری، زندان، شکنجه، تبعید، تعطیل مراکز دینی و علمی و سانسور هزاران کتاب و نشریه، ذره ای از نفرت عمومی نسبت به شاه بکاهد؟ و اساسا در نگاه کلان، اگر قراق و خاندانش در این مرزو بوم زمینه داشتند، به اذعان یکی از عُمال همان شبکه، مردم و جریانات سیاسی دوباره به سال پنجاه و هفت بازنمی‌گشتند و یک صدا به دست‌انداختن "شازده مهربان" نمی‌شدند. حالا پس از یک دوره اختفاء، این فرتوتِ به پایان خط رسیده را -که پس از عمری گزارشگری، هنوز بلد نیست که در برابر دوربین چطور بنشیند و خویش را جمع و جور کنند- آورده اند که با کلمات جویده و عبارت بعضا نامفهوم و عمری در ذهن و زبان چرخیده و کلیشه شده، فضایل و مناقب ناشنیده ساواک را بازگوید! کار بر او دشوار است، چه اینکه باید در حین بیان، بسا دانسته‌های خویش را سانسور کند و فقط آنها را بگوید، که امروز برای سرهم دادن رپُرتاژآگهی مفید می‌نماید! او پیشتر هم گفته بود، که خاطراتِ واقعی خویش از رذالت و فساد پهلوی را نخواهد گفت، چه ممکن است که جمهوری اسلامی از آنها سوء استفاده کند! لذا برای پُرکردن یک سریال پنج قسمتی-که بناست کش‌دادنش مخاطب را مقهور کند!- دروغ می‌گوید، وقایع را کاریکاتوری می‌کند و گاه برای فریب مخاطب و تاجایی که به رویکرد اصلی این رپُرتاژ لطمه نزند، از معایب شاه و اطرافیانش چیزی وسط می‌اندازد! با این همه هدف از این معرکه، آن است که همه می دانیم: درآوردن اَدای آدم های جمع‌و‌جور و شسته‌رُفته کردن سازمانی، که پیش نسل انقلاب، منفورترین قلمداد می شد. او را تا پایان این تیاتر مشایعت خواهیم کرد و کم گویی ها و زیاده گویی هایش را، در آئینه تاریخ خواهیم دید. پس از پایان اما، وی را به وادی تمام شدگان خواهیم سپرد، چه او و آنان که وی را به این نمایش آورده‌اند نیز، قاعدتا اینگونه می اندیشند! تا آخر با ما باشید. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
✒️شحنه فرتوت و مصائب وارونه‌گوییِ پیرانه‌سر -بخش دوم پرویز ثابتی در دو برنامه نخست، هیچ نکته جدید و دندان‌گیری را وسط نینداخت! هیچ به معنای نفی نکاتی است، که رازی بر اهلِ تاریخ بگشاید، یا افقی نو بنمایاند. ماجرا در حدود دروغ‌ها و لاف‌هایی بود، که در اوایل دهه نود به عرفان قانعی‌فرد املاء کرد! صرف نظر از این همه، او بس خیره‌سرانه و با اطمینان‌به‌نفس دروغ می گوید، بی اعتنا به انبوه اسناد و شواهد. مثلا: یک، می‌گوید: که بی‌دین و "آگنوستیک" بوده و تقیه در اسلام را، مجوز دروغگویی و مذموم می داند! حال‌آنکه هم‌او در فُرم استخدام خویش در ساواک، پنهانکاری و دین و مذهب خود و خانواده اش را، اسلام و تشیع معرفی کرده است! دو، می گوید: من در اداره سیاسی، در باره فسادها و مشکلاتِ نهادها گزارش و تحلیل تهیه می کردم، در حالی که دروغ می گوید! به شهادت پرونده‌اش، او نخست مخبر ساواک در دانشگاه و سپس آموزش و پرورش بود و نهایتا وارد این نهاد شد. مدتی به شکل آموزشی و روزمُزد کار می کرد و سپس به شکل رسمی در اداره یکم عملیات (یکی از بخش‌های اداره سوم)، کار خبرچینی، شنود و مراقبت از مخالفان شاه را انجام می داد و اصولا دخالتش در پرونده تیمور بختیار در سالیان بعد نیز، از همین بابت صورت گرفت. سه، می‌گوید: ماجرای ثروت‌اندوزی تیمور بختیار، به گاه مغضوب شدن وی آشکار و پیگیری شد! این درحالی است که تیمور از همان آغاز چاکری برای به شاه درپیِ کودتا، تلکه‌تسمه کردن بازاریان و هواداران مصدق را، وجهه همت خود کرد و رفته رفته ثروتی عظیم به‌هم‌زد‌! از‌چه‌روی در دوره‌ای که بختیار، کشتار و شکنجه و تبعید مخالفان ذات‌ ملوکانه را در دستور کار داشت و "قصاب تهران" لقب گرفت، کسی او را در قامت مفسد اقتصادی ندید؟ چهار، می‌گوید: شاه پس از رحلت آیت‌الله بروجردی، به آیات ثلاث قم (یعنی آقایان: گلپایگانی، شریعتمداری و مرعشی نجفی) تلگراف تسلیت زده، در حالی که از فرط تکرار، حتی مردم کوی و برزن نیز می دانند، که پهلوی دوم در آن دوره برای خروج مرجعیت از ایران، به آیت الله سید محسن حکیم تلگراف زد‌. پنج، می‌گوید: امام خمینی به لحاظ جایگاه علمی و حوزوی، در حد آیات ثلاثِ فوق آمده نبود، در حالی که از یادش رفته که در فردای رحلت آقای بروجردی و بیخ گوش ساواک، روزنامه کیهان و بسا جراید دیگرِ کشور، آیت الله حاج‌ آقا‌ روح‌الله خمینی را در راس مراجع جایزالتقلید معرفی کردند. ضمن اینکه از ثابتی انتظار نیست که بفهمد، مراجع ثلاث لقب آقایان: حجت، صدر و خوانساری بود و نه آقایان: گلپایگانی، شریعتمداری و مرعشی‌! شش، می‌گوید: نهضت‌آزادی برای امام خمینی مرجعیت ایجاد کرد، در حالی که اساسا اغلب بنیانگذاران این تشکل از قبیل مهندس بازرگان و دکتر سحابی، مقلد آقای شریعتمداری و از مراودان او بودند و در این میان اگر آیت‌الله طالقانی نیز به امام ارجاع می داد، در پی دهها شخصیت علمی چنین می کرد، که پیش‌تر ایشان را به عنوان مرجع معرفی کرده بودند. هفت، می‌گوید: آیت الله‌طالقانی به حسن پاکروان قول داده بود، که در اِزای آزادی در روزهای پرالتهاب محرم چهل‌ودو، سخنرانی نخواهد کرد. این دروغ در حالی گفته می شود، که اولا: در پرونده آیت‌الله در ساواک اثری از این دیدار و تعهد مربوطه نیست، در حالی که باید بر خلاف این باشد. ثانیا: آنان به دلیل فَقد مدارک او را آزاد کردند، که برای محاکمه و محکومیت بعدی‌اش دستی پُر داشته باشند و از قضا آن مرحوم نیز، متوجه این ترفند شده بود. ثالثا: زندگی طالقانی نشا‌ن می دهد که وی اهل سپردن تعهد برای محرومیت خویش از حقوق انسانی و اسلامی‌اش نبود و اگر چنین سازش‌هایی در قاموس او جای داشت، دامنه مبارزاتش این همه گسترده نمی‌شد... حال این پرسش مطرح است: کسی که در باب موضوعات نه‌چندان پنهان از عموم، به سادگی دهان به دروغ می‌گشاید، در موضوعات مسکوت و سِرّی تا چه حد رطب و یابس به هم خواهد بافت؟ ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
‍ ✒️شحنه فرتوت و مصائب وارونه‌گوییِ پیرانه‌سر -بخش سوم "مقام امنیتی" در بخش سوم و تا حدودی بخش دوم، سعی دارد تا فوبیای چپ‌هراسی و همدستی آنان با مبارزان اسلامی را، با حربه تحریف به مخاطب بیندازد. در واقع هم شاه و هم گزمه‌اش از نیم قرن پیش تاکنون، سعی داشته‌اند که نخست مخالفت گسترده بدنه دینی جامعه با خویش را، به همگرایی با چپ فروکاهند و سپس آن را به کمونیست جهانی پیوند زنند! به واقع انتقال نوعی خودفریبی به افکار عمومی! این در حالی است که موج نهایی و کارساز انقلاب اسلامی، در غیاب مطلق چپ روی داد. در این فقره توجه به نکات پی‌آمده، ضرور می‌نماید: یک: در نگاه کلی، چپ هیچگاه در جلب توجه بدنه اجتماعی ایران، کامیاب نبوده است. تهی بودن آنان از معتقدات دینی و روس‌گرایی را، می‌توان علل این امر دانست. از یک سده و نیم پیش در ایران، تمامی حرکت‌های تاریخساز سیاسی، با سردمداری نهاد دین و متولیان آن توفیق یافته اند. دو: امام‌ خمینی رهبر انقلاب اسلامی، مطلقا حاضر به تائید مبارزه مسلحانه نشد، نفی چپ ها از سوی یک مرجع دینی هم، که جای خود را داشت. منطق ایشان روشن بود، اولا: اسلامی نیست و ثانیا: بهانه سرکوب می آفریند. امام معتقد بود که اگر جمله مردم به خیابان‌ها بیایند و نفرت خویش از شاه را فریاد کنند، هیچ قدرتی را یارای سرکوب ایشان نیست، امری که در عمل روی داد. سه: با این همه در پس سرکوبگری‌های بَدَوی و خشن شاه، ظهور گروههای مسلح نیز امری طبیعی می‌نمود. آنان با خود می‌گفتند: در برابر یک حکومت کودتایی، عمیقا وابسته، موروثی، قانون‌ستیز، سرکوبگر و...الخ، که زبان هیچ منطقی را نمی‌فهمد، چه باید کرد؟ به واقع این شاه بود که با رفتار معوج خویش، برخی را به اسلحه سوق داد. مهندس بازرگان به درستی گفته بود: در واقع رهبر انقلاب از جنبه منفی، شخص اعلیحضرت همایونی است! چهار: به رغم خلوص و انگیزه مثبت برخی چپ‌های مبارز یا متمایل بدان، آنان بزرگترین خدمت را به حکومت سرکوبگر پهلوی کردند! عده‌ای را به این باور رساندند که درگیری با رژیم فرجامی جز شکست ندارد، به شاه اجازه شکنجه و اعدامِ گسترده دادند -که تا پیش از آن جراتش را نیافته بود- و نهایتا بسا بسترها و امکاناتِ مبارزاتی را نیست کردند! نهایتا نیز به دون‌پایه‌ای چون ثابتی دستاویز دادند، که پس از سالها اختفاء ظاهر شود و مهم ترین دستاورد خود را، قلع و قمع آنان جار بزند! پنج: از این هم نباید گذشت که ثابتی، از شرارت در باره برخی مبارزان چپ نیز کم نگذاشت! با طراحی او و به شکلی مخفیانه، نُه تن از آنان در تپه های اوین تیرباران شدند و مقام امنیتی چند ماه بعد و به دروغ، ماجرای فرار و مورد هدف قرارگرفتنشان را سر هم داد! مورد دیگر خسرو گلسرخی بود که نه به دلیل حضور در ماجرای ربودن ولیعهد -که اساسا در آن هیچ نقشی نداشت و حتی در زندان به چنین طرحی می خندید!- که به دلیل محل ندادن به خواسته ساواک مبنی بر نوشتن توبه نامه، تن به اعدام داد. همگان از جمله عباس سماکار -که ثابتی خاطرات او را به شهادت می گیرد- اذعان دارند که اولا: داستان ربودن هنوز به فاز اجرا نرسیده و تنها در حد یک ایده ناپخته بود و ثانیا: گلسرخی در آن نقشی نداشت. او را به این دلیل کشتند که در دادگاه، چیزی برای شاه و حکومتش باقی ننهاد و به معترضان جرات مضاعف بخشید. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
‍ ✒شحنه فرتوت و مصائب وارونه‌گوییِ پیرانه‌سر -بخش چهارم در چهارمین و پنجمین بخش‌های رپرتاژ من‌و‌تو برای پرویز ثابتی، وی از نگاه بدوی، بَربَرگون و منجمد خود به برقراری امنیت در جامعه رونمایی می‌کند. به باور او باید هر چه‌ بیشتر دستگیری، شکنجه، تبعید و کشتار را به خدمت گرفت، تا ثباتی جنگلی و قبرستانی آفرید و البته چون به تصور وهم‌آلود او، در سال پنجاه و پنج سپهر سیاسی کشور به همین ترتیب یخ‌زده و ساکت بوده است، او به خویش نمره قبولی می دهد و دست کم هرگز توقع ندارد، که رد شود! ثابتی انسانها را چون بهائم می شمارد که برای رتق و فتق آنها، تنها باید از شلاق مدد جُست و چون رضاخان و فرزندش به میزان مورد نظر او از داغ و درفش نیاویخته‌اند، در خور مذمت به شمار می روند! ثابتی به واقع، از توحش دوره بادیه‌نشینی یا جهان آدمخواران، به دوره ما پرتاب شده است! بهتر است که قدری با نظر به جزئیات، موضوع را بنگریم: یک: مقام امنیتی در حالی سبعیت‌ورزی با معترضان را چاره کار می داند، که جَنَم به ریش گرفتن مسئولیت و پیامدهای آن را ندارد! حتی از این هم راضی نیست، که صلیب سرخ از زندان ها بازدید کرده و بخش کوچکی از سیاه کاری رژیم شاه را، به نظاره نشسته است. از جمله کرامات او این است که با وسط انداختن رابطه غلامحسین ساعدی با همسر دوستش و احضار و نهایتا زندانی شدنِ نامبرده و ایضا دیوانگی رضا براهنی (البته هر دو به ادعای او)، شکنجه در ساواک را می‌توان مطلقا درز گرفت و هزاران برگ گزارش و خاطره در این موضوع را، به طاق نسیان سپرد! وانگهی او توضیح نمی دهد که اگر مراوده کسی با همسر دوستش مذموم است، آیا برای شاه و سایر اعضای خاندان سلطنتی که دهها پاانداز و دلّال محبت داشتند و برای خود وظیفه‌ای جز تقدیم زن و دخترِ مردم به حضور مبارک نمی‌شناختند، همین داوری جاری است یا خیر؟ دو: از دیگر راههای رفع‌ و رجوع شکنجه توسط ثابتی، زد و خورد چریک‌ها در خانه‌های تیمی است! به زعم او آنان یکدیگر را می‌زدند، تا در هم قدرت مقاومت ایجاد کنند. بلافاصله این سوال پیش می‌آید، که آنان در برابر چه چیز خود را قوی می‌کردند؟ جز شکنجه‌های ساواک؟ و اینکه دوستان زندان‌دیده خبر می‌آوردند، که ثابتی سلاخ‌خانه‌ای به نام "کمیته مشترک" دایر کرده است؟ کار مقام امنیتی در پنهان کردن شکنجه، دشوار می نماید! خواننده را به کتاب "شکنجه در عصر پهلوی" ارجاع می‌دهم، که توسط دکتر مهیار خلیلی از چپ‌های جذب شده به حکومت پهلوی تالیف شده است. او در پژوهش خویش، به هشتادوپنج نوع شکنجه در دستگاه امنیتی شاه اشارت می‌برد، که اغلبِ تحمل‌کنندگان و شاهدانش همچنان زنده‌اند! سه: از دیگر خوشمزگی‌های ثابتی، انکار دستگیری مردم به دلیل داشتن و خواندن کتب ممنوعه است. در اسناد ساواک، مکرر فهرست اینگونه کتابها آمده و ایضا کسانی که آنها را خوانده اند و ادب شده‌اند! داشتن رساله عملیه امام خمینی و کتبی چون: ولایت فقیه، جهاد اکبر، کشف اسرار، اعلامیه ها، تصویر او و حتی بردن نامش در مجامع، جرمی نابخشودنی به شمار می رفت و صدها نفر را روانه زندان می‌ساخت! شوخی هایی نیز چون چاپ و پخش رساله امام توسط ساواک و پخش آن توسط انتشارات امیرکبیر، تنها در شرایطی می تواند واقعی باشد، که دامی برای شناخت مقلدان و پیروانش قلمداد شود. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini