May 11
سلام و تجدید ارادت، به مخاطبان ارجمند
در پنجاه روز گذشته، رویدادهایی موجب قطع ارتباط ما شد که بی تردید در این میان، عدم دسترسی مناسب به برخی سکوهای مجازی، در زمره مهم ترین آنهاست. برخی دوستان رفتن به "ایتا" را تجویز کردند، که عملی شد و عده ای دیگر ماندن در اینستا و تلگرام به رغم دسترسی دشوار به آنها را خواستند، که تلاش بر این است که انجام شود.
هرچند نویسنده بر این باور است که با نبود او نیز، خواننده در دریافتن و دانستن هرآنچه باید، همچنان کامیاب و پرتوفیق خواهد بود، امید می برد که از این پس و همچنان، این ارتباط مجازی مفید و موثر تداوم یابد.
محمدرضا کائینی
چهارده آبان هزار و چهارصد و یک
♦️آدرس پیج اول اینستا: r.kaein@
♦️آدرس پیج دوم اینستا: r.kaeini2@
♦️آدرس کانال تلگرام: t.me/rkaeini
♦️آدرس کانال ایتا:http://eitaa.com/r_kaeini
✒اگر ذات و جوهره ای درست داشته باشی، تفاوتی نمی کند که عمری نسبتا متوسط در کالبد طیب حاج رضایی زیسته باشی، یا مدتی نسبتا کوتاه در جِلد آرمان علی وردی. وقتی در لحظه موعود از تو بخواهند که به آنچه عمری مقدسش داشته ای، تهمت و ناسزا نثار کنی، جانت را می دهی تا به رذالت امتیاز ندهی! لحظات رستگاری به یکباره و خطیر از نیکان سراغ می گیرند و بر کارنامه ایشان، مهر عاقبت به خیری می نهند.
↖️پ ن اول: چند روز پیش از سالروز تیرباران طیب خان عبور کردیم، به ناگاه دیدم که چه تقارنی پیش آمده است.
↖️پ ن دوم: آرمان علی وردی، هنگامی که آیت الله مجتهدی به رحمت خدا رفت، در کودکی به سر می برد و او را درک نکرد. سالها بعد در سایه سار معنویتی که آن معلم اخلاق در مدرسه اش پراکند، بالید و به فوز و فلاح رسید و از همه ما که استاد را درک کرده و با او مانوس بودیم، پیش افتاد. هنیئالَه.
♦️آدرس کانال ایتا:http://eitaa.com/r_kaeini
✒داستان از این قرار است که "ایران نال"، از آن روی که از بن سلمان مواجب می گیرد، تصور برده که باید مانند اعراب بدوی و بادیه نشین هم حمله کند! در روزهای اول که لندن نشینان از فجازی بوی کباب می شنیدند، بی بی سی را هم هوا برداشت که از جلد خود بیرون آید و به سبک کارگران سعودی تلویزیون داری کند! با این حال دومی در ده روز اخیر، دریافته است که از این امامزاده امید معجزتی نمی رود، لذا یکی از ابواب جمعی خویش را وا می دارد که در قالب تحلیل سیاسی برای مادر!؟، کاسه خود را از اولی جدا کند! هرچند که بازیگر این صحنه، باید خیلی مراقب باشد تا به منزلگه قاشقچی ره نبَرد!
در این میان اما، سخنی با بی بی سی در میان است. آنان تاکنون به تمسخر یا توهم در می آمدند، که در نهادهای کلان جمهوری اسلامی، کارکنان به سان کارفرمایان نمی اندیشند! حال پذیرش اینکه یکی از کارکنان شاخص ایشان و احتمالا بسا دیگران چون او، در گفت و گو با مادر و خاله و خان باجی، صدر و ذیل سیاست ایشان را رگبار می بندند، چقدر درد دارد؟
♦️آدرس کانال ایتا: http://eitaa.com/r_kaeini
🖊عکس نگاشت تاریخی/۷۳
صبحگاه دوازدهم بهمن هزار و سیصد و پنجاه و هفت است و امام خمینی در پی خروج از هواپیمای ایرفرانس، وارد سالن فرودگاه مهرآباد شده و در حلقه انبوه مستقبلین، به طرف محل استقرار و سخنرانی کوتاه خویش، در حرکتاند. آن سوتر آیتالله سیدعلی خامنهای شاگرد مبارز امام، استاد و مراد خویش را پس از پانزده سال، بازمینگرد. کمتر عکسی را دیدهام که آن دو را در چنین لحظهای تاریخی، در یک قاب ثبت کرده باشد. تصویر منتشر نشده میشل ستبون عکاس فرانسوی، از معدودترینها در این باره است.
آغاز چهل و چهارمین بهار انقلاب اسلامی، فرخنده باد.
♦️آدرس کانال ایتا: http://eitaa.com/r_kaeini
✒انقلاب اسلامی، سِیلی ساکت از خلق الله دارد، که در ساعت صفر سیاست پای به عرصه می نهند و تکلیف را یکسره می کنند! این را نه تنها آنان که امروز از امام حسین(ع) تا آزادی را دیدند، بل آنها که به تصادف از خیابان های همجوار نیز گذر کردند، به مشاهده نشستند. هر چند که ماجرا دیشب عیان شد، در ساعتی که جماعتی در حدود پنج ماه، با عربدهای مستنکر، آسایش شبانه برخی محلات را سلب کرده بودند، اما به ناگاه و یکپارچه، از زبان دهها همسایه خاموش خویش در این فتره، بانگی شنیدند، که هرگز گمانِ برآمدن آن را نمی بردند! معطل تان نکنم، کسانی که اغتشاش را بر منطق و گفت و شنود ترجیج می دهند، تنها جمعیت راهپیمایی بیست و دو بهمنِ آن سال را، به گونه ای غیرمنتظره بالا می برند. یاحق!
#بهمن_۱۴۰۱
♦️آدرس کانال ایتا: http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
✒موجودی که در میانه تصویر می بینید، شاید برای جوانانِ امروز ناشناخته باشد، اما برای نسل انقلاب یا تاریخ پژوهان معاصر، پدیده ای آشناست.
او از تیره بهائیان سنگسرِ سمنان است، چون هژبر یزدانی. خودش می گوید بی دین است، بعید هم نیست، چه منحنی حیات او با این مدعا مماس می نماید.
او در دوره مسئولیت خود در ساواک و به ویژه اداره سوم، معتقد بود که مردم ایران لایق دموکراسی نیستند و برقرار شدن آن تنها دست ما را می بندد، هم از این روی، هر کس از "بودنِ" خود سخن می کرد، به دستور او به آپولو و داغ و درفش رهنمون می شد! زخمِ اوامر او، هنوز بر تن و روح مبارزان انقلاب هست.
او در کمیته مشترک، از شنیدن صدای ناله و فریاد شکنجه شوندگان لذت می بُرد و سرِحال می آمد! این را شلاق به دستانش می گفتند. از همین طریق هم چنان قاپ شاه را دزدید، که به او اختیار داده بود که تلفنِ هر کَس، از جمله مافوق خود نعمت الله نصیری را کنترل کند.
او هر از گاه نویسندگانی چون جلال آل احمد را می خواست و به آنها می گفت: "اگر در جاده، یک مرتبه احساس کردید که ترمز ماشین تان کار نمی کند، یاد قلمفرسایی های خود بیفتید! تازه در آن زمان هم خودمان یک دسته گل روی قبرتان می گذاریم و اجازه شهیدنمایی نمی دهیم!..."(اینها در یادداشت های جلال هست).
او حتی در روزهای اوج گیری انقلاب هم، "مشت آهنین" را چاره کار می دانست و در پاسخ به نگرانی از نهادهای حقوق بشری دنیا می گفت: "به جهنم، هر چه می خواهند بگویند!".
او هنگامی که دریافت دیگر تاریخ مصرف ندارد، خانه مجلل خود در شهرک غرب را به یکی از سفرای خارجی فروخت و خانه مجلل تری در سانفرانسیسکوی آمریکا خرید و از ایران گریخت.
او از آن تاریخ، به تجارت ساختمانی مشغول است و بعید است که داد و ستد اطلاعاتی و حتی عملی خود را، با سرویس های آمریکا، انگلیس و اسرائیل وانهاده باشد.
او "پرویز ثابتی" است که دیروز پس از چهل و چهار سال و به گمان آفتابی شدن هوا و البته از سر نابخردی، از لانه خود بیرون زده است! بیش از این کلمات را خرج او کردن، توهین به زبان فاخر فارسی است!
♦️آدرس کانال ایتا: http://eitaa.com/r_kaeini
✒گمان میبرم که نفس انتشار این تصویر، بیهیچ طنز و کنایه و ِرندی، به خودی خود مصداق "جهاد تبیین" است! در پی چهل و چهار سال تقلّای سرویسها و ایضاً نواختن پنج ماهه در شیپور اغتشاش، آنها تنها میتوانند از چنین دُردانگانی عدیم المثال، به عنوان نمادهای انقلاب عظیم خویش رونمایی کنند! اگر اردوگاه ضدانقلاب تا این پایه به قحطی رجال و قطعی نسل خورده، چرا یکی پس از سالها ادعای نخستوزیری امام، نظام او را ساقط نخواهد؟ و دیگری در پی متولیگریِ انقلاب فرهنگی و بسا اقدامات دیگر، بوقِ براندازی برندارد؟ اینان با خود گفتهاند: اگر "شب پره" بازیگر میدان شده، "ماه فروزنده" از چه روی باید پنهان بماند؟
معرکه گردانی رضا پهلوی، نازنین بنیادی، معصومه قمیکلا، حامد اسماعیلیون، مریم قجرعضدانلو، میرحسین موسوی، حسین حاج فرج دباغ و...الخ، تنها یک پیام دارد و آن اینکه به اصطلاح اپوزیسیون ایران، عقیم است و از خشکی و پوسیدگی مزمن رنج میبرد! از سوی دیگر دعوا تنها بر سر لحاف ملاست و آزادی و رواداری و تحمل، فقط به تحمیق خلقالله میآید! آنان از اکنون به دریدن یکدیگر شده و معطلِ آینده موهوم نمانده اند! اگر آشکار گشتن همین یک نکته، محصول آشوبهای اخیر باشد، باید آن را قدر شناخت و بابت آن، به درگاه احدیت شکر به جای آورد و الحمدلله علی کل حال.
♦️آدرس کانال ایتا: http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
✒در بعداز ظهر شنبه، دوازدهمینروز از اردیبهشت هزار و سیصد و سی و دو، جلال آل احمد از مرگ ناگهانی برادر بزرگترش حجت الاسلام سید محمدتقی طالقانی، در شهر مدینه اطلاع یافت. در روزهایی که سخت به کار ساختن خانه اش در شمیران بود و حزب و سیاست را "حقه بازی" می نامید و داشت از آن فاصله می گرفت. آنروز هنگامی که برای صرفه جویی در حد قیمت یک ناهار، به منزل پدرش آیت الله سید احمد طالقانی در محله پاچنار رفته بود، وضع را آشفته دید و ماجرا را دریافت. سید محمدتقی اما، به نمایندگی آیات سید ابوالحسن اصفهانی و سید حسین طباطبایی بروجردی به مدینه رفته بود، با هدف اصلیِ بَرساختن قبور اهل بیت (ع) در بقیع، که نهایتا نه تنها توفیق آن را نیافت، که خویش نیز در جوار ایشان آرمید! خانواده اش بر این باور بودند که وهابیانِ متعصب، او را که کاملا سالم می نموده، در یک میهمانی و به قهوه ای مسموم کرده اند! القصه جلال پس از دریافت خبر و سردادن قدری فریاد و گریه، کاغذ بر میدارد و چون هر روز، ماوقع را برای همسرش سیمین دانشور -که در آن روزها به تحصیل در دانشکدهای در استنفورد آمریکا بود- می نویسد. نامه در نوزدهم اردیبهشت، به دست مخاطب می رسد. سیمین که به نظر می رسد در اینگونه اوقات خوددارتر از شوی خویش است، سعی دارد مرگ را به مثابه پدیدهای ناگزیر، اما نه چندان خوف و ملالآور بر جلال بنمایاند. نوشتههای او در این کاغذ، نمادی از سرگشتگی روشنفکران ایرانی نیز هست، که فی المثل در باب رویدادی چون مرگ، همچنان در میان انگارههای موجود در جستوخیزند و قرار و سکون نیافتهاند! با این همه خوانش این متن در باره مرگ و در سالمرگ خودِ سیمین، خالی از لطف نیست:
"عزیز دلم، خودت بگو چه جوری تو را تسلی بدهم؟ عزیزم، ما که از راز مرگ بی خبریم. شاید مرگ رفتن از گوشه باغی، به گوشه باغ دیگر که ما نمی شناسیم باشد...شاید مرگ یک صورت دیگر زندگی باشد، صورتی که ما نمی شناسیم. بههرجهت هر طور که باشد و هرچند مرگ ناشناخته باشد، قانون بقایانرژی در فیزیک به ما می گوید، که در این جهان انرژی از بین نمی رود و ذرات وجود ما، در فضا و در جوّ پراکنده می شود. شاید مثل یک گُل شکفتیم و شاید گِل کوزه گران شدیم و از همه مهمتر، آنها که مرده اند، در ذهن ما به زندگی خود ادامه می دهند. مگر نه؟...جانِدلم، به مادرت بیشتر برس...برایش از قول من بگو، نه، از قول پیغمبران بگو که روح پسرش الان آسوده شده. بگو او خوشی هایی را می آزماید، که ما آنها را نمی شناسیم. بهش بگو هر چه در باره بهشت در قرآن آمده است، بخواند...آن آیه خاص یادم نیست و وقت ندارم به قرآن رجوع کنم و آیه را پیدا بکنم، اما مفهوم آن آیه یادم هست که مردم بهشت سرخوشند و به کارهای دلخواه و خوشایند خودشان مشغولند. هر چه بخواهند در دسترسشان است و از همه مهمتر، همیشه پذیرای درود و رویارویی پروردگار خود هستند. و یقین که برادر تو از بهشتیان است. دیگر چه بگویم؟ دلم دارد می ترکد..."
✔پ ن: برگرفته از مجموعه نامه های سیمین دانشور و جلال آل احمد، جلد نخست، صص ۴۰۰و ۴۰۱.
♦️http://eitaa.com/r_kaeini
✒مرگ دیر یا زود، جملگی ما را به کام خویش خواهد کشید. در این میان اما، رفتنِ خوبان اسباب دریغ است، خصوصا که با رنجی طاقت سوز عجین شده باشد. به رغم این، رفتن های پردرد، امری کم و بیش رایج است و سکه اش را به نام بسا خلقالله زده اند. مهم این است که گویندگان بانگ الرحیل، در طول حیات چه ساخته و پرداختهاند و دیگران را از آن، چه نصیب خواهد بود؟
زندهنام، سعادتفرجام، شیخ مسعود دیانی رو به ابدیت نهاد. هرکس او را از زاویهای دیده و وصف خواهد کرد. من اما او را، با این نشان به خاطر می آورم، که: "از کاری که به عهده میگرفت، بزرگ تر بود". در بسیاری از برنامههای سوره، به وضوح عیان می شد، که وی میهمان را پشت سر نهاده و حتی در وصول به پاسخ، در حال کمک به اوست! به خاطر دارم که یک بار از من خواست تا در فصلی از "سوره"، که به بازخوانی میراث اندیشمندان دینی معاصر اختصاص یافته بود، شرکت جویم و از آثار جناب جلال الدین فارسی، به ویژه "انقلاب تکاملی اسلام" بگویم. من مولف و کتاب را به خوبی می شناختم، اما به دلایلی دعوت را نپذیرفتم. میهمان دیگری به برنامه دعوت شد و شب پخش آن نیز فرارسید. هر چه برنامه جلوتر می رفت، بیشتر می شد فهمید که مجری، منظومه فکری و شخصیت فارسی را به نیکی شناخته، به علاوه سعی دارد تا در باره او افق گشایی کند و افزون بر آن، بی طرفی را فرو نگذارد و معرفی را با تبلیغ یکی نگیرد!
همین، دیانی از آنچه که پذیرفته بود، فراتر بود و اگر همه مسندپذیران ما چنین خُلقی داشتند، از بسا کاستیها و بن بستها نیز خبری نبود. روحش شاد و یادش گرامی.
♦️http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
✒هماره بر آن بوده ام که از نامورانی که با ایشان مراوده داشته ام، تجربه زیستهام را باز گویم، نه اطلاعات سایتی و ویکی پدیایی را. در سخن از زنده یاد سید عبدالله انوار نیز، به همین عادت خواهم بود.
او از جمله کسانی بود که در تجرّد پُررمز و راز خویش، جز به دانش و تحقیق و تدریس و خطابه علمی مداوم، دل نداد. این قلم هیچگاه نزد او درسی نخواند، اما فراوان به ضبط دانستههای تاریخیاش پرداخت، که معمولا به ماجراهایی از قبیل مشروطیت و نهضت ملی و نیز برخی رجال فرهنگ و سیاست اختصاص داشت. معمولا مشروطه را با خاطرات پدرش سید یعقوب انوار و زندانیشدن او در باغشاه به خاطر می آورد و قضایا و داوریهایی که بیشتر به کار تاریخنگاری طیف غالبِ مشروطه می آید. نهضت ملی برایش، با رویداد نُه اسفند تداعی می شد که با جلال آل احمد و در حوالی خانه دکتر مصدق، به زد و خورد با طرفداران شاه پرداخته بودند. در این عرصه نیز، او به طیف غالب راویان این نهضت، یعنی جبهه ملی و اقمار آن متمایل بود. به همین شکل، دوستان را هم به وصفی می ستود. آیت الله مطهری را به دقت علمی در تدریس منظومه حاجی سبزواری گره زده بود و نیز آخرین خاطره اش از او در شامگاه دوازده اردیبهشت، که دیده بود عده ای پیکری خون آلود را به سوی بیمارستان طرفه می برند و او را میرمطهری می خوانند! جلو رفته و گفته بود: "این جنازه استادم مرتضی مطهری است!". امیر حسین آریان پور را به این ماجرا یاد می کرد، که در دانشکده الهیات و از سر لجبازی با مطهری، سخنش را با "بسم الشیطان الرجیم" شروع می کرد! جلال آل احمد را در دیدار مشترک با پرویز ثابتی می ستود و سیمین دانشور را... بهتر است رها کنم، که خاطرات را در این مجال ضیق نمی توان گُنجاند.
در خصوصیات فردی انوار، سهل الوصول بودن، بی تکلفی، دوری از غرور علمی به رغم مرتبت والا در فلسفه، اصول، تاریخ، نسخه شناسی و...الخ، دل و زبان را یکی کردن و دینداری خالصانه و بی ریایش مرا گرفت! او عمری قریب به یک سده را، یکسره به آرامش، آموختن و آموزاندن سپری کرد و نهاینا به جوار رحمت حق شتافت. روحش شاد و یادش گرامی باد.
♦️http://eitaa.com/r_kaeini
✒به باور این قلم آقای عبدالکریم سروش، تلاش عبثی می کند که قباحت "شرمگاهنمایی" و دیگر شمایل شناعت را، به داعیهداران براندازی بنمایاند! یا فیالمثل ایشان را متوجه ریشه های عمیق دینگرایی، در مشرق و یا حتی مغربزمین سازد. آنان پیشاپیش، خود را از هر نوع پسوند "پاک" معاف دانسته و جوهره تقلای خود را، یلهگی، هرزگی و عادی سازی امرِ مستهجن قلمداد کرده اند! آنان با "غریزه اصلی"، به کاسبی مشغولند!
با این همه سروش نیز، از بابت رضای خدا بدین سوی نرفته است، تصور برده که در آینده ای نزدیک، پای غنیمتی در میان خواهد بود و چگونه کمینهای که هنری جز جامهبهدرکردن، یا آن دیگری که سابقه ای جز سرقت فیش حقوقی نمایندگان یا وقاحتهایی از این دست دارد، یا شازده که به اذعان خود در شصتوسهسالگی هنوز از مادرش پول توی جیب می گیرد و در پیری و معرکه گیری هوای شاهشدنش برداشته، از این سفره سهمی برگیرند و او و همگنانش محروم شوند؟ جملگی در وهم خویش داستانی می پرورند، که به واقعیت نمیگراید! مهم این است که چو نیک بنگری، همه تزویر می کنند، برخی آشکارتر و بی پرواتر و عده ای در پردهتر و آرامتر!
♦️http://eitaa.com/r_kaeini
✒در همه لحظات تحویل سال و در تمامی عمرم، تنها در خانه بودم و پای تلویزیون، مانند بسا دیگر. امسال اما دست تقدیر در چنان لحظهای، مرا خَسی خواست افتاده به سیل خلقالله، که درون و برونِ آستانرضوی(ع) را از خویش مملو کرده بودند، تا سال خود را به صاحب آن گره بزنند! از هر نقطه از ایران و جهان بودند، این را لباسها و گویشهایشان می نمود. تمامی رواقها و صحنها، از حدود دو ساعت مانده به سال تحویل، بسته شده بودند و جماعت به فضای خالی بیرون و حتی خیابانها دلالت می شدند! من و همراهان در فضای مقابل بابالجواد حبس شده بودیم و به ناچار، همانجا بر زمین نشستیم. رفقای خادم، جمعیت امسال را، فراوانتر از سالیان قبل می دانستند.
برنامه های آستان برای چنین همایشی اما، در خور و جذاب بود. در یک مورد و با ابتکار گروه سرودی بزرگ و در حال اجرا، کُل جمعیت به پا برخاست و سرود جمهوری اسلامی را خواند! اگر تصاویر این رویداد از صدا و سیما پخش شود، شکوه آن را همگان حس خواهند کرد.
و کلام آخر آنکه، جوهره دوام و پائیدن انسان امید است و ردِّ امید را، در چنین مجامعی می توان یافت و دید. آرزو می کنم در سالی که می آید، پیروزی های بزرگ از این مُلک و ملّت سراغ گیرد و بدخواهان دیرپا و نشاندار آنها را، مایوس سازد. آغاز بهار طبیعت و معنویت، بر شما مبارک باد.
♦️http://eitaa.com/r_kaeini
✒در واپسین روزهای سال گذشته، درگذشت شاعر و ادیب پرآوازه زنده یاد جواد محبت، بسا دوستداران وی را تلخکام کرد. او با شعرِ خوشفرم و نیکمضمون خویش، در ادوار پیش و پس از انقلاباسلامی، آرمان ها و دردهای جامعه را واگویه می کرد. از سوی دیگر از سر تواضع و به دلیل تجارب زیسته خویش، هماره با مهر و گشادهرویی، داشتهها و تجربیات خویش را، به جوانانِ جوینده ارزانی می داشت. این قلم نیز در ادوار گوناگون فعالیت خویش، بارها مورد لطف و تشویق وی قرار گرفت، که خاطره آن را هرگز فراموش نخواهد کرد.
از اشارت به این مهم نیز نباید گذشت، که به رغم حضور محبت در عرصه فرهنگ و ادب، سفر نوروز هزار و سیصد و چهل و هشت زنده یاد جلال آل احمد به کرمانشاه و قصرشیرین، نقطه عطفی در زندگی او قلمداد میشد. شاعرِجوان در آن موسم، برشی از منظومه بلند "فصلی از یادها" را برای آل احمد خواند و از او شنید: "اینهایی را که خواندی، بنویس و به من بده، می دهم برایت چاپ کنند، حق التالیف هم برایت می گیرم!..." به واقع در این سفر، محبت از سوی آقای نویسنده کشف شد و این حمایت آنچنان در کام وی شیرین آمد، که می توان دوران زندگی شعری وی را، به پیش و پس از دیدار با جلال تقسیم کرد.
روح استاد محبت در این موسم رحمت و غفرانی الهی، آرام و آمرزیده باد.
✔پ ن: شرح تصویر فوقآمده، نوروز ۱۳۴۷، کرمانشاه، از راست تقی رشیدی احمدی، جواد محبت، جلال آل احمد و ایرج جاسمی.
♦️http://eitaa.com/r_kaeini
🖊عکسنگاشت تاریخی/۷۴
ضیافت افطار در مساجد، چه در میانه نماز جماعت مغرب و عشاء و چه پس از نماز عشاء، از سنن حسنهای بود که هنوز در برخی از مساجد کشور، در جریان است. در تصویر فوقآمده، زنده یاد آیت الله حاج شیخ نصرالله شاهآبادی پس از هجرت به قم در پایان دهه هفتاد و تصدی امامت مسجد آیتالله حاج سید صادق روحانی، در ماه مبارک رمضان و ساعتی پیش از فرارسیدن اذانمغرب، در حال آماده کردن افطار برای نمازگزاران است. فقید سعید چون پدر ارجمندش، در ادوار اقامت در نجف، تهران و قم، در ایجاد ارتباط صمیمانه با بدنه جامعه به ویژه جوانان، بس توانمند و موفق بود و تشییع پرشکوه وی در تهران و قم، شاهدی بر این مدعاست. در باره خصال آن بزرگ، در آینده بیشتر خواهم نوشت.
♦️http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
✒هماره بر این باور بوده ام که براندازان سال هزار و چهارصد و یک، به لحاظ رویکرد، دستاویزگزینی، خلاقیت و حتی درک سیاسی، حتی نتوانسته اند یک گام از براندازان هزار و سیصد و پنجاه و هشت فراتر نهند! سوژهها و مستمسکهای ایشان، عموما تکراری، آزمون شده و البته به در بسته خورده می نماید. تنها با این تفاوت که این بار، پول و رسانه هاینوین آنها را در بوق کردهاند. نمونه اش موضوع "کردستان" که خودمختاریخواهی در آن، از آغازین تحرکات ضدانقلاب بود. با این همه به محض برآمدن این نغمه شوم، در آغاز فروردین پنجاه و هشت، آیتالله سید محمود طالقانی اعلام کرد که برای گفت و گو با مردم کُرد، به سنندج خواهد رفت. آیتالله سید محمد بهشتی، آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی و ابوالحسن بنی صدر نیز از شورای انقلاب، او را همراهی کردند. از اولین نتایجی که این هیات آن را اعلام نمود، بی میلی بدنه کردستان به خودمختاری از ایران و انحصار این بیماری، به برخی جریانات سیاسی از قبیل حزب دموکرات است، که از زبان کُردها سخن میگویند. طالقانی در این سفر، هر چه با بدنه کُرد به مهر و دوستی بود، با چهره هایی چون عزالدین حسینی با اخم و اُشتُلُم. کار به جایی رسید که همزمان دولت موقت برای کمک به آرامشِ کردستان، ولو به اشتباه، سپهبد محمدولی قرنی رئیس ستاد مشترک ارتش را کنار گذاشت! در نهایت اغلب کردها رسما گفتند: به طالقانی اعتماد کامل دارند! این همه اما، جداییطلبان را به وانهادن اغتشاش سوق نداد و آنان چندی بعد، از پاوه سر برآوردند و دکتر مصطفی چمران، اصغر وصالی و یارانش را در محاصره مرگ گرفتند، که البته تنها با چند خط پیام امام خمینی تار و مار شدند! پس از چندی طالقانی در خطبههای نماز عید فطر در شهریور پنجاه و هشت، دموکرات ها را به محاکمه گرفت که: عده ای هستند که تنها از دولت بودجه و امکانات می خواهند، اما پروای فرمانبری از آن را ندارند...یک عده جوان احساساتیِ سی ساله، تصور می کنند که قیّم کردها هستند... کسانی که رهبر انقلاب را که سراپا دلسوزی برای مستضعفان است به خشم آوردند، جزای خود را بچشند...(نقل به مضمون). این خطبه متولیان استفاده ابزاری از نام طالقانی را، بس ملول و برافروخته ساخت، تا جایی که بعدها، این سخنان را از مجموعه خطبه های او حذف کردند!
می بینید که قصه کردستان آن هم با سپری گشتن چهل و چهار سال، تغییر چندانی نکرده است. دموکرات های جوان و احساسی آن روز، مستظهر به حمایت خارجی، همچنان بوق تجزیه و خودمختاری به دست دارند، در حالی که بدنه کرد تنها به دنبال حل مشکلات معیشتی خویش است و در فردای جدایی از ایران، آینده روشنی برای خویش نمی بیند. این مهم، تکلیف نظام در حل معضلات این منطقه را، دوچندان ساخته است.
✔پ ن اول: این اشارت، در سالروز سفر اعضای شورای انقلاب به کردستان، در فروردین پنجاه و هشت قلمی گشت.
✔پ ن دوم: در تصویر منتشر نشده فوق آمده -که از آثار میشل ستبونِ فرانسوی است- یکی از نخبگان کرد، با آیت الله طالقانی سخن می گوید.
♦️http://eitaa.com/r_kaeini
✒قاب های معوجِ "تلهویزیون" نامی، که به رغم آنچه در خارج میگذرد، سعی دارند به مخاطب تحمیل کنند که در اسرائیل، اثری از جنگ و فرسایش شدید داخلی نیست، اعتصاب گسترده وجود خارجی ندارد، تا اطلاع ثانوی مدارس به تعطیلی کشیده نشده اند، فرار از فلسطین شدت فزاینده نگرفته و یا فی المثل شهرهای فرانسه در امن و امان است و نیروهایامنیتی و مردم به نوازش هم نیستند و هیچ زنی نه جمجمه اس می شکند و نه به سبُعیت دست و پایش و تنها از این صحنه ها باید در ایران سراغ گرفت، مخاطب را به کلاس اول حماقت ارجاع دادهاند! عجب آنکه این خودزنی فکری، در میان اندکی نیز خریدار دارد! آنان نه آنکه ندانند پاتیل نظام سرمایه داری مدتهاست دررفته و این نارسانهها هستند که می خواهند خلق الله را، بلکه لَختی بیشتر در قرنطینه خوشخیالی حبس کنند، بل از این بیمناکند که در شلتاق داخلی، دیگر قرار است به کدام مدینه فاضله ارجاع دهند؟ و از آن بهشتنمایی کنند؟ فرهنگ، اقتصاد و سیاستی که هر از چند در یک گوشه از جهان، از جوهره و ذات خود رونمایی می کند، از چه روی باید تمنایِ جماعتی در داخل باشد؟
دیروز از اندیشمندی شنیدم، که گفت: آنچه امروز در اسرائیل می بینید، هم واقعیت آمریکاست و هم کشورهای اروپایی و حتی عربستان. تصور بردهای که از چه روی و پس از مدت ها کینه شتری، اینگونه رامِ رابطه با ایران شده است؟
♦️http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
✒مساله حجاب، منطق روشن ما، منفعت آشکار دشمن
آنان که نگاشتههای این قلم را در پیج معدومشدهاش پیجو بودند، شاید با این کمترین همداستان باشند که او، بیشترین حساسیت را در فقره "کشفحجاب" نشان داده است. (یادداشتها در کانال هست). علت نیز روشن بوده و هست: قطاری از هرزهپوشی، برهنگی و سایر به اصطلاح گرایشات جنسی، از جمله شنیعترین آنها، در نوبت رخ نمایی است! نگفتم هرکس بیحجاب یا حتی برهنه شد، از کلیت این ایستگاهها خواهد گذشت، سخن این است که اگر به نقطه آغاز رسمیت دهیم، دیگر در برابر بعدی ها باید وا داد! مخصوصا که داستان، به توطئه خارجی نیز آلوده شده و معروفههایی از آن سوی آب، به تحریک دمادم مشغولند و اساسا این را به ممَرِ درآمد مبدل ساختهاند! سخن ما در این وسط، روشن بوده و هست: بی حجابی (به مفهوم جامع آن)، آزادی را از جامعه می گیرد و افراد را، به بردگان اسافل اعضا تبدیل می کند! از خروجی فعالیت اجتماعی می کاهد و بخش مهمی از توان مفید آن را، در خدمت غریزه قرار می دهد. ناامنی ایجاد می کند و برای طایفه نسوان خاطراتی میسازد، که عمری در واگویه آن لب می دوزند! کافی است که نظری به آمار تجاوز ثانیه ای به زنان در غرب داشته باشیم، که به اذعان صاحبنظرانِ همان خراب آباد، آسیبدیدگانِ آن معمولا به سکوتند، چه در ورای آن اقدامی درخور نمی بینند. غرب در پس این ظاهر سربهراه و سربهکار، باطنی عَفِن دارد.
پرسش اینجاست که نظام و مردم، از چه روی باید هویت، فرهنگ، دین و تاریخ خود را فرو نهند و تسلیم شلتاق عده ای مواجببگیر در آن سوی آبها شوند؟ جماعتی که هر چه آشوب کنند و از مردم ایران کشته بگیرند، ترفیع رتبه می یابند و حسابهای بانکی خویش را فربهتر می سازند! آیت الله سید محمود طالقانی در مصاحبه معروف خود در باره حجاب -که جز جمله ای تفسیربردار، کسی به محتوای آن توجه نکرد- نکتهای گفت که کماکان پس از چهلوچهار سال، صادق می نماید: "این تفاله های رژیم گذشتهاند، که زن های جامعه ما را تحریک می کنند!" امروزه سرویس های اطلاعاتی غرب و احیانا جمعی فریبخورده ولو با فطرتی پاک، به مدد همان تفاله ها آمده اند و با بهره گیری از حربه برهنگی، به بازگرداندن آب رفته به جوی می اندیشند. آنان اگر دلسوز زنان و مردم این دیار بودند، از داروی بیماران سرطانی و پروانه ای دریغ نمیکردند. به هوش باشیم.
♦️http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
✒این قلم به مقتضای کنجکاوی خویش در مسائل انقلاب و نظام، از سالها قبل و مانند بسا دیگر، از فرجام خونین حاج احمد متوسلیان و اطرافیانش اطلاع داشت. فکر میکنم که برای نخستین بار، در دهه هفتاد بود که ماوقع را، از مرحوم سید علیاکبر محتشمیپور سفیر وقت ایران در سوریه شنیدم. مراوده با دوستان مخلص و صادقی چون حمید داودآبادی نیز، به خودی خود آدم را به ماجرا حساس میکرد. اینکه در طول این چهاردهه، از چه روی ماهیّت ماجرا و گمانههای احتمالی در باره آن، شفاف نشده، پرسشی نیست که پاسخ آن با من باشد، سخنم در این مقام، معطوف به امری دِگر است.
همیشه پی جو بودم که حاج احمد، در چه دوره ای با پیشوند "شهید" به گفتمان رسمی ما بازخواهدگشت؟ باور داشتم که نام او، انرژی و هیجانی شگرف در خویش دارد و روزی ققنوسوار، از خاکستر غفلتها و تغافلهای ما برخواهد خاست! او در همه این سالها، خروشی به ظاهر خاموش داشت، اما کاملا قابل حس بود، بر شلتاق و تعدّی دشمن، بر کژکرداری خودیها، بر در لاک ترس فرورفتن و خموشی گزیدن خواص، بر ندیدن حقوق عوامِ بیتریبون. او روزی در افق محو گشت، اما کمتر کسی گمان می بُرد که گم شده است، همه فکر می کردند که جایی در حوالی ماست، می بیند و می شنود و احتمالا به عادت مالوف، حرص می خورد!
فکر میکنم که مرد روزهای سخت، از قضا زمان خوبی را برای بازگشت انتخاب کرده است، بخشی از همگنانش که سالهاست خونینجامه به بر کرده اند، بخش دیگری نیز از دنیای او رفته اند و سازی دگر کوک می کنند، عدهای هم که از آغاز نبودهاند که بخواهند بمانند! او اما آمده، که برای همیشه حضورش را به رخ ما بکشد، جاودانه بودن و ماندن را لونی دِگر بخشد و شاید از نسلی دستگیری کند، که هزاران از آنها، دو دهه پس از کوچ او پای به وجود نهاده اند، اما دوستش دارند! آری، بوی پیراهن خونین کسی می آید. مقدمش مبارک باد.
♦️http://eitaa.com/r_kaeini