eitaa logo
محمدرضا کائینی
617 دنبال‌کننده
121 عکس
19 ویدیو
2 فایل
ناگفته‌ها و یافته‌هایی در‌‌باره تاریخ و تاریخ‌سازان
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ✒گمان می‌برم که نفس انتشار این تصویر، بی‌هیچ طنز و کنایه‌ و ِرندی، به خودی خود مصداق "جهاد تبیین" است! در پی چهل و چهار سال تقلّای سرویس‌ها و ایضاً نواختن پنج ماهه در شیپور اغتشاش، آنها تنها می‌توانند از چنین دُردانگانی عدیم المثال، به عنوان نمادهای انقلاب عظیم خویش رونمایی کنند! اگر اردوگاه ضدانقلاب تا این پایه به قحطی رجال و قطعی نسل خورده، چرا یکی پس از سالها ادعای نخست‌وزیری امام، نظام او را ساقط نخواهد؟ و دیگری در پی متولی‌گریِ انقلاب فرهنگی و بسا اقدامات دیگر، بوقِ براندازی برندارد؟ اینان با خود گفته‌اند: اگر "شب پره" بازیگر میدان شده، "ماه فروزنده" از چه روی باید پنهان بماند؟ معرکه گردانی رضا پهلوی، نازنین بنیادی، معصومه قمی‌کلا، حامد اسماعیلیون، مریم قجرعضدانلو، میرحسین موسوی، حسین حاج فرج دباغ و...الخ، تنها یک‌ پیام دارد و آن اینکه به اصطلاح اپوزیسیون ایران، عقیم است و از خشکی و پوسیدگی مزمن رنج می‌برد! از سوی دیگر دعوا تنها بر سر لحاف ملاست و آزادی و رواداری و تحمل، فقط به تحمیق خلق‌الله می‌آید! آنان از اکنون به دریدن یکدیگر شده و معطلِ آینده موهوم نمانده اند! اگر آشکار گشتن همین یک نکته، محصول آشوب‌های اخیر باشد، باید آن را قدر شناخت و بابت آن، به درگاه احدیت شکر به جای آورد و الحمدلله علی کل حال. ♦️آدرس کانال ایتا: http://eitaa.com/r_kaeini
✒در بعداز ظهر شنبه، دوازدهمین‌روز از اردیبهشت هزار و سیصد و سی و دو، جلال آل احمد از مرگ ناگهانی برادر بزرگترش حجت الاسلام سید محمدتقی طالقانی، در شهر مدینه اطلاع یافت. در روزهایی که سخت به کار ساختن خانه اش در شمیران بود و حزب و سیاست را "حقه بازی" می نامید و داشت از آن فاصله می گرفت. آنروز هنگامی که برای صرفه جویی در حد قیمت یک ناهار، به منزل پدرش آیت الله سید احمد طالقانی در محله پاچنار رفته بود، وضع را آشفته دید و ماجرا را دریافت. سید محمدتقی اما، به نمایندگی آیات سید ابوالحسن اصفهانی و سید حسین طباطبایی بروجردی به مدینه رفته بود، با هدف اصلیِ بَرساختن قبور اهل بیت (ع) در بقیع، که نهایتا نه تنها توفیق آن را نیافت، که خویش نیز در جوار ایشان آرمید! خانواده اش بر این باور بودند که وهابیانِ متعصب، او را که کاملا سالم می نموده، در یک میهمانی و به قهوه ای مسموم کرده اند! القصه جلال پس از دریافت خبر و سردادن قدری فریاد و گریه، کاغذ بر می‌دارد و چون هر روز، ماوقع را برای همسرش سیمین دانشور -که در آن روزها به تحصیل در دانشکده‌ای در استنفورد آمریکا بود- می نویسد. نامه در نوزدهم اردیبهشت، به دست مخاطب می رسد. سیمین که به نظر می رسد در اینگونه اوقات خوددار‌‌تر از شوی خویش است، سعی دارد مرگ را به مثابه پدیده‌ای ناگزیر، اما نه چندان خوف و ملال‌آور بر جلال بنمایاند. نوشته‌های او در این کاغذ، نمادی از سرگشتگی روشنفکران ایرانی نیز هست، که فی المثل در باب رویدادی چون مرگ، همچنان در میان انگاره‌های موجود در جست‌و‌خیزند و قرار و سکون نیافته‌اند! با این همه خوانش این متن در باره مرگ و در سالمرگ خودِ سیمین، خالی از لطف نیست: "عزیز دلم، خودت بگو چه جوری تو را تسلی بدهم؟ عزیزم، ما که از راز مرگ بی خبریم. شاید مرگ رفتن از گوشه باغی، به گوشه باغ دیگر که ما نمی شناسیم باشد...شاید مرگ‌ یک صورت دیگر زندگی باشد، صورتی که ما نمی شناسیم. به‌هرجهت هر طور که باشد و هرچند مرگ ناشناخته باشد، قانون بقای‌انرژی در فیزیک به ما می گوید، که در این جهان انرژی از بین نمی رود و ذرات وجود ما، در فضا و در جوّ پراکنده می شود. شاید مثل یک گُل شکفتیم و شاید گِل کوزه گران شدیم و از همه مهمتر، آنها که مرده اند، در ذهن ما به زندگی خود ادامه می دهند. مگر نه؟...جانِ‌دلم، به مادرت بیشتر برس...برایش از قول من بگو، نه، از قول پیغمبران بگو که روح پسرش الان آسوده شده. بگو او خوشی هایی را می آزماید، که ما آنها را نمی شناسیم. بهش بگو هر چه در باره بهشت در قرآن آمده است، بخواند...آن آیه خاص یادم نیست و وقت ندارم به قرآن رجوع کنم و آیه را پیدا بکنم، اما مفهوم آن آیه یادم هست که مردم بهشت سرخوشند و به کارهای دلخواه و خوشایند خودشان مشغولند. هر چه بخواهند در دسترسشان است و از همه مهمتر، همیشه پذیرای درود و رویارویی پروردگار خود هستند. و یقین که برادر تو از بهشتیان است. دیگر چه بگویم؟ دلم دارد می ترکد..." ✔پ ن: برگرفته از مجموعه نامه های سیمین دانشور و جلال آل احمد، جلد نخست، صص ۴۰۰و ۴۰۱. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
✒مرگ دیر یا زود، جملگی ما را به کام خویش خواهد کشید. در این میان اما، رفتنِ خوبان اسباب دریغ است، خصوصا که با رنجی طاقت سوز عجین شده باشد. به رغم این، رفتن های پردرد، امری کم و بیش رایج است و سکه اش را به نام بسا خلق‌الله زده اند. مهم این است که گویندگان بانگ الرحیل، در طول حیات چه ساخته و پرداخته‌اند و دیگران را از آن، چه نصیب خواهد بود؟ زنده‌نام، سعادت‌فرجام، شیخ مسعود دیانی رو به ابدیت نهاد. هرکس او را از زاویه‌ای دیده و وصف خواهد کرد. من اما او را، با این نشان به خاطر می آورم، که: "از کاری که به عهده می‌گرفت، بزرگ تر بود". در بسیاری از برنامه‌های سوره، به وضوح عیان می شد، که وی میهمان را پشت سر نهاده و حتی در وصول به پاسخ، در حال کمک به اوست! به خاطر دارم که یک بار از من خواست تا در فصلی از "سوره"، که به بازخوانی میراث اندیشمندان دینی معاصر اختصاص یافته بود، شرکت جویم و از آثار جناب جلال الدین فارسی، به ویژه "انقلاب تکاملی اسلام" بگویم. من مولف و کتاب را به خوبی می شناختم، اما به دلایلی دعوت را نپذیرفتم. میهمان دیگری به برنامه دعوت شد و شب پخش آن نیز فرا‌رسید. هر چه برنامه جلوتر می رفت، بیشتر می شد فهمید که مجری، منظومه فکری و شخصیت فارسی را به نیکی شناخته، به علاوه سعی دارد تا در باره او افق گشایی کند و افزون بر آن، بی طرفی را فرو نگذارد و معرفی را با تبلیغ یکی نگیرد! همین، دیانی از آنچه که پذیرفته بود، فراتر بود و اگر همه مسندپذیران ما چنین خُلقی داشتند، از بسا کاستی‌ها و بن بست‌ها نیز خبری نبود. روحش شاد و یادش گرامی. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
✒هماره بر آن بوده ام که از نامورانی که با ایشان مراوده داشته ام، تجربه زیسته‌ام را باز ‌گویم، نه اطلاعات سایتی و ویکی پدیایی را. در سخن از زنده یاد سید عبدالله انوار نیز، به همین عادت خواهم بود. او از جمله کسانی بود که در تجرّد پُررمز و راز خویش، جز به دانش و تحقیق و تدریس و خطابه علمی مداوم، دل نداد. این قلم هیچگاه نزد او درسی نخواند، اما فراوان به ضبط دانسته‌های تاریخی‌اش پرداخت، که معمولا به ماجراهایی از قبیل مشروطیت و نهضت ملی و نیز برخی رجال فرهنگ و سیاست اختصاص داشت. معمولا مشروطه را با خاطرات پدرش سید یعقوب انوار و زندانی‌شدن او در باغشاه به خاطر می آورد و قضایا و داوری‌هایی که بیشتر به کار تاریخنگاری طیف غالبِ مشروطه می آید. نهضت ملی برایش، با رویداد نُه اسفند تداعی می شد که با جلال آل احمد و در حوالی خانه دکتر مصدق، به زد و خورد با طرفداران شاه پرداخته بودند. در این عرصه نیز، او به طیف غالب راویان این نهضت، یعنی جبهه ملی و اقمار آن متمایل بود. به همین شکل، دوستان را هم به وصفی می ستود. آیت الله مطهری را به دقت علمی در تدریس منظومه حاجی سبزواری گره زده بود و نیز آخرین خاطره اش از او در شامگاه دوازده اردیبهشت، که دیده بود عده ای پیکری خون آلود را به سوی بیمارستان طرفه می برند و او را میرمطهری می خوانند! جلو رفته و گفته بود: "این جنازه استادم مرتضی مطهری است!". امیر حسین آریان پور را به این ماجرا یاد می کرد، که در دانشکده الهیات و از سر لجبازی با مطهری، سخنش را با "بسم الشیطان الرجیم" شروع می کرد! جلال آل احمد را در دیدار مشترک با پرویز ثابتی می ستود و سیمین دانشور را... بهتر است رها کنم، که خاطرات را در این مجال ضیق نمی توان گُنجاند. در خصوصیات فردی انوار، سهل الوصول بودن، بی تکلفی، دوری از غرور علمی به رغم مرتبت والا در فلسفه، اصول، تاریخ، نسخه شناسی و...الخ، دل و زبان را یکی کردن و دینداری خالصانه و بی ریایش مرا گرفت! او عمری قریب به یک سده را، یکسره به آرامش، آموختن و آموزاندن سپری کرد و نهاینا به جوار رحمت حق شتافت. روحش شاد و یادش گرامی باد. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
✒به باور این قلم آقای عبدالکریم سروش، تلاش عبثی می کند که قباحت "شرمگاه‌نمایی" و دیگر شمایل شناعت را، به داعیه‌داران براندازی بنمایاند! یا فی‌المثل ایشان را متوجه ریشه های عمیق دین‌گرایی، در مشرق و یا حتی مغرب‌زمین سازد. آنان پیشاپیش، خود را از هر نوع پسوند "پاک" معاف دانسته و جوهره تقلای خود را، یله‌گی، هرزگی و عادی سازی امرِ مستهجن قلمداد کرده اند! آنان با "غریزه اصلی"، به کاسبی مشغولند! با این همه سروش نیز، از بابت رضای خدا بدین سوی نرفته است، تصور برده که در آینده ای نزدیک، پای غنیمتی در میان خواهد بود و چگونه کمینه‌ای که هنری جز جامه‌به‌در‌کردن، یا آن دیگری که سابقه ای جز سرقت فیش حقوقی نمایندگان یا وقاحت‌هایی از این دست دارد، یا شازده که به اذعان خود در شصت‌و‌سه‌سالگی هنوز از مادرش پول توی جیب می گیرد و در پیری و معرکه گیری هوای شاه‌شدنش برداشته، از این سفره سهمی برگیرند و او و همگنانش محروم شوند؟ جملگی در وهم خویش داستانی می پرورند، که به واقعیت نمی‌گراید! مهم این است که چو نیک بنگری، همه تزویر می کنند، برخی آشکارتر و بی پرواتر و عده ای در پرده‌تر و آرام‌تر! ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
‍ ‍ ✒در همه لحظات تحویل سال و در تمامی عمرم، تنها در خانه بودم و پای تلویزیون، مانند بسا دیگر. امسال اما دست تقدیر در چنان لحظه‌ای، مرا خَسی خواست افتاده به سیل خلق‌الله، که درون و برونِ آستان‌رضوی(ع) را از خویش مملو کرده بودند، تا سال خود را به صاحب آن گره بزنند! از هر نقطه از ایران و جهان بودند، این را لباس‌ها و گویش‌هایشان می نمود. تمامی رواق‌ها و صحن‌ها، از حدود دو‌ ساعت مانده به سال تحویل، بسته شده بودند و جماعت به فضای خالی بیرون و حتی خیابان‌ها دلالت می شدند! من و همراهان در فضای مقابل باب‌الجواد حبس شده بودیم و به ناچار، همانجا بر زمین نشستیم. رفقای خادم، جمعیت امسال را، فراوان‌تر از سالیان قبل می دانستند. برنامه های آستان برای چنین همایشی اما، در خور و جذاب بود. در یک مورد و با ابتکار گروه سرودی بزرگ و در حال اجرا، کُل جمعیت به پا برخاست و سرود جمهوری اسلامی را خواند! اگر تصاویر این رویداد از صدا و سیما پخش شود، شکوه آن را همگان حس خواهند کرد. و کلام آخر آنکه، جوهره دوام و پائیدن انسان امید است و ردِّ امید را، در چنین مجامعی می توان یافت و دید. آرزو می کنم در سالی که می آید، پیروزی های بزرگ از این مُلک و ملّت سراغ گیرد و بدخواهان دیرپا و نشان‌‌دار آنها را، مایوس سازد. آغاز بهار طبیعت و معنویت، بر شما مبارک باد. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
‍ ✒در واپسین روزهای سال گذشته، درگذشت شاعر و ادیب پرآوازه زنده یاد جواد محبت، بسا دوستداران وی را تلخکام کرد. او با شعرِ خوش‌فرم و نیک‌مضمون خویش، در ادوار پیش و پس از انقلاب‌اسلامی، آرمان ها و دردهای جامعه را واگویه می کرد. از سوی دیگر از سر تواضع و به دلیل تجارب‌ زیسته‌ خویش، هماره با مهر و گشاده‌رویی، داشته‌ها و تجربیات خویش را، به جوانانِ جوینده ارزانی می داشت. این قلم نیز در ادوار گوناگون فعالیت خویش، بارها مورد لطف و تشویق وی قرار گرفت، که خاطره آن را هرگز فراموش نخواهد کرد. از اشارت به این مهم نیز نباید گذشت، که به رغم حضور محبت در عرصه فرهنگ و ادب، سفر نوروز هزار و سیصد و چهل و هشت زنده یاد جلال آل احمد به کرمانشاه و قصرشیرین،‌ نقطه عطفی در زندگی او قلمداد می‌شد. شاعرِ‌‌جوان در آن موسم، برشی از منظومه بلند "فصلی از یادها" را برای آل احمد خواند و از او شنید: "اینهایی را که خواندی، بنویس و به من بده، می دهم برایت چاپ کنند، حق التالیف هم برایت می گیرم!..." به واقع در این سفر، محبت از سوی آقای نویسنده کشف شد و این حمایت آنچنان در کام وی شیرین آمد، که می توان دوران زندگی شعری وی را، به پیش و پس از دیدار با جلال تقسیم کرد. روح استاد محبت در این موسم رحمت و غفرانی الهی، آرام و آمرزیده باد. ✔پ ن: شرح تصویر فوق‌آمده، نوروز ۱۳۴۷، کرمانشاه، از راست تقی رشیدی احمدی، جواد محبت، جلال آل احمد و ایرج جاسمی. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
🖊عکس‌نگاشت تاریخی/۷۴ ضیافت افطار در مساجد، چه در میانه نماز جماعت مغرب و عشاء و چه پس از نماز عشاء، از سنن حسنه‌ای بود که هنوز در برخی از مساجد کشور، در جریان است. در تصویر فوق‌‌آمده، زنده یاد آیت الله حاج شیخ نصرالله شاه‌آبادی پس از هجرت به قم در پایان دهه هفتاد و تصدی امامت مسجد آیت‌الله حاج سید صادق روحانی، در ماه مبارک رمضان و ساعتی پیش از فرارسیدن اذان‌مغرب، در حال آماده کردن افطار برای نمازگزاران است. فقید سعید چون پدر ارجمندش، در ادوار اقامت در نجف، تهران و قم، در ایجاد ارتباط صمیمانه با بدنه جامعه به ویژه جوانان، بس توانمند و موفق بود و تشییع پرشکوه وی در تهران و قم، شاهدی بر این مدعاست. در باره خصال آن بزرگ، در آینده بیشتر خواهم نوشت. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
✒هماره بر این باور بوده ام که براندازان سال هزار و چهارصد و یک، به لحاظ رویکرد، دستاویزگزینی، خلاقیت و حتی درک سیاسی، حتی نتوانسته اند یک گام از براندازان هزار و سیصد و پنجاه و هشت فراتر نهند! سوژه‌ها و مستمسک‌های ایشان، عموما تکراری، آزمون شده و البته به در بسته خورده می نماید. تنها با این تفاوت که این بار، پول و رسانه های‌نوین آنها را در بوق کرده‌اند. نمونه اش موضوع "کردستان" که خودمختاری‌خواهی در آن، از آغازین تحرکات ضد‌انقلاب بود. با این همه به محض برآمدن این نغمه شوم، در آغاز فروردین پنجاه و هشت، آیت‌الله سید محمود طالقانی اعلام کرد که برای گفت و گو با مردم کُرد، به سنندج خواهد رفت. آیت‌الله سید محمد بهشتی، آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی و ابوالحسن بنی صدر نیز از شورای انقلاب، او را همراهی کردند. از اولین نتایجی که این هیات آن را اعلام نمود، بی میلی بدنه کردستان به خودمختاری از ایران و انحصار این بیماری، به برخی جریانات سیاسی از قبیل حزب دموکرات است، که از زبان کُردها سخن می‌گویند. طالقانی در این سفر، هر چه با بدنه کُرد به مهر و دوستی بود، با چهره هایی چون عزالدین حسینی با اخم و اُشتُلُم. کار به جایی رسید که همزمان دولت موقت برای کمک به آرامشِ کردستان، ولو به اشتباه، سپهبد محمدولی قرنی رئیس ستاد مشترک ارتش را کنار گذاشت! در نهایت اغلب کردها رسما گفتند: به طالقانی اعتماد کامل دارند! این همه اما، جدایی‌طلبان را به وانهادن اغتشاش سوق نداد و آنان چندی بعد، از پاوه سر برآوردند و دکتر‌‌ مصطفی‌ چمران، اصغر وصالی و یارانش را در محاصره مرگ گرفتند، که البته تنها با چند خط پیام امام خمینی تار و مار شدند! پس از چندی طالقانی در خطبه‌های نماز عید فطر در شهریور پنجاه و هشت، دموکرات ها را به محاکمه گرفت که: عده ای هستند که تنها از دولت بودجه و امکانات می خواهند، اما پروای فرمانبری از آن را ندارند...یک عده جوان احساساتیِ سی ساله، تصور می کنند که قیّم کردها هستند... کسانی که رهبر انقلاب را که سراپا دلسوزی برای مستضعفان است به خشم آوردند، جزای خود را بچشند...(نقل به مضمون). این خطبه متولیان استفاده ابزاری از نام طالقانی را، بس ملول و برافروخته ساخت، تا جایی که بعدها، این سخنان را از مجموعه خطبه های او حذف کردند! می بینید که قصه کردستان آن هم با سپری گشتن چهل و چهار سال، تغییر چندانی نکرده است. دموکرات های جوان و احساسی آن روز، مستظهر به حمایت خارجی، همچنان بوق تجزیه و خودمختاری به دست دارند، در حالی که بدنه کرد تنها به دنبال حل مشکلات معیشتی خویش است و در فردای جدایی از ایران، آینده روشنی برای خویش نمی بیند. این مهم، تکلیف نظام در حل معضلات این منطقه را، دوچندان ساخته است. ✔پ ن اول: این اشارت، در سالروز سفر اعضای شورای انقلاب به کردستان، در فروردین پنجاه و هشت قلمی گشت. ✔پ ن دوم: در تصویر منتشر نشده فوق آمده -که از آثار میشل ستبونِ فرانسوی است- یکی از نخبگان کرد، با آیت الله طالقانی سخن می گوید. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
✒قاب های معوجِ "تله‌ویزیون" نامی، که به رغم آنچه در خارج می‌گذرد، سعی دارند به مخاطب تحمیل کنند که در اسرائیل، اثری از جنگ و فرسایش شدید داخلی نیست، اعتصاب گسترده وجود خارجی ندارد، تا اطلاع ثانوی مدارس به تعطیلی کشیده نشده اند، فرار از فلسطین شدت فزاینده نگرفته و یا فی المثل شهرهای فرانسه در امن و امان است و نیروهای‌امنیتی و مردم به نوازش هم نیستند و هیچ زنی نه جمجمه اس می شکند و نه به سبُعیت دست و پایش و تنها از این صحنه ها باید در ایران سراغ گرفت، مخاطب را به کلاس اول حماقت ارجاع داده‌اند! عجب آنکه این خودزنی فکری، در میان اندکی نیز خریدار دارد! آنان نه آنکه ندانند پاتیل نظام سرمایه داری مدت‌هاست در‌رفته و این نارسانه‌ها هستند که می خواهند خلق الله را، بلکه لَختی بیشتر در قرنطینه خوش‌خیالی حبس کنند، بل از این بیمناکند که در شلتاق داخلی، دیگر قرار است به کدام مدینه فاضله ارجاع دهند؟ و از آن بهشت‌نمایی کنند؟ فرهنگ، اقتصاد و سیاستی که هر از چند در یک گوشه از جهان، از جوهره و ذات خود رونمایی می کند، از چه روی باید تمنایِ جماعتی در داخل باشد؟ دیروز از اندیشمندی شنیدم، که گفت: آنچه امروز در اسرائیل می بینید، هم واقعیت آمریکاست و هم کشورهای اروپایی و حتی عربستان. تصور برده‌ای که از چه‌ روی و پس از مدت ها کینه شتری، اینگونه رامِ رابطه با ایران شده است؟ ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
‍ ✒مساله حجاب، منطق روشن ما، منفعت آشکار دشمن آنان که نگاشته‌های این قلم را در پیج معدوم‌شده‌اش پی‌جو بودند، شاید با این کمترین هم‌داستان باشند که او، بیشترین حساسیت را در فقره "کشف‌حجاب" نشان داده است. (یادداشت‌ها در کانال هست). علت نیز روشن بوده و هست: قطاری از هرزه‌پوشی، برهنگی و سایر به اصطلاح گرایشات جنسی، از جمله شنیع‌ترین آنها، در نوبت رخ نمایی است! نگفتم هرکس بی‌حجاب یا حتی برهنه شد، از کلیت این ایستگاهها خواهد گذشت، سخن این است که اگر به نقطه آغاز رسمیت دهیم، دیگر در برابر بعدی ها باید وا داد! مخصوصا که داستان، به توطئه خارجی نیز آلوده شده و معروفه‌هایی از آن سوی آب، به تحریک دمادم مشغولند و اساسا این را به ممَرِ درآمد مبدل ساخته‌اند! سخن ما در این وسط، روشن بوده و هست: بی حجابی (به مفهوم جامع آن)، آزادی را از جامعه می گیرد و افراد را، به بردگان اسافل اعضا تبدیل می کند! از خروجی فعالیت اجتماعی می کاهد و بخش مهمی از توان مفید آن را، در خدمت غریزه قرار می دهد. ناامنی ایجاد می کند و برای طایفه نسوان خاطراتی می‌سازد، که عمری در واگویه آن لب می دوزند! کافی است که نظری به آمار تجاوز ثانیه ای به زنان در غرب داشته باشیم، که به اذعان صاحبنظرانِ همان خراب آباد، آسیب‌دیدگانِ آن معمولا به سکوتند، چه در ورای آن اقدامی درخور نمی بینند. غرب در پس این ظاهر سر‌‌به‌راه و سر‌به‌کار، باطنی عَفِن دارد. پرسش اینجاست که نظام و مردم، از چه روی باید هویت، فرهنگ، دین و تاریخ خود را فرو نهند و تسلیم شلتاق عده ای مواجب‌بگیر در آن سوی آب‌ها شوند؟ جماعتی که هر چه آشوب کنند و از مردم ایران کشته بگیرند، ترفیع رتبه می یابند و حساب‌های بانکی خویش را فربه‌تر می سازند! آیت الله سید محمود طالقانی در مصاحبه معروف خود در باره حجاب -که جز جمله ای تفسیر‌بردار، کسی به محتوای آن توجه نکرد- نکته‌ای گفت که کماکان پس از چهل‌وچهار سال، صادق می نماید: "این تفاله های رژیم گذشته‌اند، که زن های جامعه ما را تحریک می کنند!" امروزه سرویس های اطلاعاتی غرب و احیانا جمعی فریب‌خورده ولو با فطرتی پاک، به مدد همان تفاله ها آمده اند و با بهره گیری از حربه برهنگی، به بازگرداندن آب رفته به جوی می اندیشند. آنان اگر دلسوز زنان و مردم این دیار بودند، از داروی بیماران سرطانی و پروانه ای دریغ نمی‌کردند. به هوش باشیم. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
‍ ✒این قلم به مقتضای کنجکاوی خویش در مسائل انقلاب و نظام، از سالها قبل و مانند بسا دیگر، از فرجام خونین حاج احمد متوسلیان و اطرافیانش اطلاع داشت. فکر می‌کنم که برای نخستین بار، در دهه هفتاد بود که ماوقع را، از مرحوم سید علی‌اکبر محتشمی‌پور سفیر وقت ایران در سوریه شنیدم. مراوده با دوستان مخلص و صادقی چون حمید داودآبادی نیز، به خودی خود آدم را به ماجرا حساس می‌کرد. اینکه در طول این چهار‌‌دهه، از چه روی ماهیّت ماجرا و گمانه‌های احتمالی در باره آن، شفاف نشده، پرسشی نیست که پاسخ آن با من باشد، سخنم در این مقام، معطوف به امری دِگر است. همیشه پی جو بودم که حاج احمد، در چه دوره ای با پیشوند "شهید" به گفتمان رسمی ما بازخواهد‌گشت؟ باور داشتم که نام او، انرژی و هیجانی شگرف در خویش دارد و روزی ققنوس‌وار، از خاکستر غفلت‌ها و تغافل‌های ما برخواهد خاست! او در همه این سالها، خروشی به ظاهر خاموش داشت، اما کاملا قابل حس بود، بر شلتاق و تعدّی دشمن، بر کژکرداری خودی‌ها، بر در لاک ترس فرو‌رفتن و خموشی گزیدن خواص، بر ندیدن حقوق عوامِ بی‌تریبون. او روزی در افق محو گشت، اما کمتر کسی گمان می بُرد که گم شده است، همه فکر می کردند که جایی در حوالی ماست، می بیند و می شنود و احتمالا به عادت مالوف، حرص می خورد! فکر می‌کنم که مرد روزهای سخت، از قضا زمان خوبی را برای بازگشت انتخاب کرده است، بخشی از همگنانش که سالهاست خونین‌جامه به بر کرده اند، بخش دیگری نیز از دنیای او رفته اند و سازی دگر کوک می کنند، عده‌ای هم که از آغاز نبوده‌اند که بخواهند بمانند! او اما آمده، که برای همیشه حضورش را به رخ ما بکشد، جاودانه بودن و ماندن را لونی دِگر بخشد و شاید از نسلی دستگیری کند، که هزاران از آنها، دو دهه پس از کوچ او پای به وجود نهاده اند، اما دوستش دارند! آری، بوی پیراهن خونین کسی می آید. مقدمش مبارک باد. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
✒در هنگامه فردای جنگ‌تحمیلی، که عده‌ای مست توسعه وارداتی، تغییر ذائقه عمومی، ترک فرهنگ جهاد و ...الخ بودند، او یکی از معدود کسانی بود که می دانست این طاعون وحشی، چه بر سر دین و فرهنگ این مرزوبوم خواهد آورد! اگر فیلمِ عروس بهروز افخمی را دیده باشید، ردِّ دغدغه های سید مرتضی‌ آوینی در آن را، تشخیص خواهید داد. او در روزهای دفاع، که جوانان این مرز و بوم را سرخوش از خودیابی و خدایابی می‌دید، از درون طربی قُدسی را تجربه می کرد و نشاطی که در روایت‌های‌ فتح موج می‌زند، اما در پسِ آن، امروزِ ما را به نظاره و دریغ نشسته بود. سید در فردای جنگ، می‌توانست در ذیل عناوین پرطمطراقِ انقلابی، دکان تَکسّب باز کند، افاضات صدمن یک‌غاز بپراکند و حتی توان خود را در قالب انتقاد به سیستم بفروشد و نام و نانش را دائمی سازد، اما به قول خودش ترجیح داد که بر دامنه آتشفشان منزل گیرد، میز و سمت فرونهد و دوربین به دست به سوی دشت‌هایی شود، که هنوز جنازه‌هایش کاملا به استخوان مبدل نشده بودند و حتی مین‌هایش همچنان کار می کردند! در صبحگاه بیستمین روز از فروردین هفتاد و دو، یکی از همان مین های عمل نکرده، او را به بزم یارانِ رفته رساند و از تحمل رنج ماهها و سالیانِ بعد معاف کرد!...عجب، سی سال شد! ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
🖋اشاراتی در باب واپسین مرحله از جنگ ترکیبی محمدرضا کائینی بنا بر اعلام فرماندهی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی، هفته‌ای را که آغاز کرده ایم، آغاز مواجهه این نیرو با پدیده بی حجابی (به مفهوم جامع این کلمه) و ایضاً برهنگی است. در این‌باره، نکاتی مهم در خور تذکار می‌نماید، که لازم است بدان توجهی ویژه مبذول شود.  ۱. حجاب در اسلام، فلسفه‌ای روشن دارد. جعل این حکم از آن روی بوده است که فضای حاکم بر روابط اجتماعی را، کاملاً انسانی قرار دهد و ارتباطات عاطفی و جنسی افراد را، به حیطه زندگی شخصی و منازل ایشان سوق دهد، فعالیت اجتماعی سالم و مثمر را توسعه و تثبیت بخشد و از همه مهم‌تر، مانع از آسیب به قشر ارجمند و فعال زن گردد و از ابزارانگاری آن جلو بگیرد. مثال نقض این قاعده، جامعه غرب است. خوشبختانه حیلت و افسونگری آن بخش از عالم، هنوز نتوانسته بر این حقیقت آشکار سرپوش بگذارد که در آن خراب‌آباد آمار تجاوز ثانیه‌ای وجود دارد، بخش زیادی از انرژی مردان در جامعه صرف ارضای غریزه اصلی و نیرومند جنسی می‌شود و زنان را به لطماتی دچار می‌سازد که عمری از سوی آن‌ها واگویه نمی‌شود، چه اینکه رسیدگی محتوم و قطعی‌ای در پس آن وجود ندارد! آری غرب در پی این ظاهر فریبنده و بی تفاوت در روابط اجتماعی، چهره‌ای زشت را پنهان داشته است! از این گذشته حجاب حکمی اجتماعی است و مقابله با آن در واپسین مرحله از فریضه امر به معروف و نهی از منکر -که مستلزم اقدام عملی است- به اذعان کثیری از فق‌های شیعه، در شأن حکومت اسلامی است.  ۲. بی نیاز از تذکار است که بخش مهمی از مرتکبان به کشف حجاب در مقطع کنونی را، نوجوانانی کم مطالعه، تحت تأثیر رسانه‌های بیگانه یا فضای مجازی و البته پاک طینت و حق‌پذیر تشکیل می‌دهند، که نوع مواجهه با ایشان باید بس دقیق و حساب شده باشد، که البته امید می‌بریم که دستگاه‌های مسئول از جمله نیروی انتظامی، حساب آن را کرده باشند. نگارنده خود در بسیاری از محافل دانشگاهی، پژوهشی و حتی شبکه‌های اجتماعی، به کرات شاهد بوده است که این قشر از جامعه به‌رغم برخی کژتابی‌ها، نهایتاً به حقیقت گردن می‌نهد، به شرط آنکه درست به آن‌ها عرضه شود و در مخاطبه با ایشان، از تندی و اشتلم بیجا پرهیز گردد. به عقیده نگارنده رویکرد‌های قضایی در این پروژه، صرفاً باید متوجه نیرو‌های با یا بی واسطه گروهکی و یا شبه گروهکی باشد و در‌باره بقیه، صرفاً تذکار و تنبّه مؤثر مورد توجه قرار گیرد.  ۳. از آغاز اعلام نیروی انتظامی مبنی بر تصمیم خویش در مواجهه با بی حجابی و برهنگی، ده‌ها نبشته اعم از اندرزنامه، تهدیدنامه و حتی فحش نامه خطاب به این نیرو نشر یافته است، که روند برهنگی در جامعه تعطیل نگردد، گرچه در ماه‌های اخیر آشکار شده که بخش زیادی از چالش‌ها و حتی جنگ‌های ادعایی، عمدتاً در فضای مجازی اتفاق افتاده و نه در عالم واقع، اما در نهایت نباید از نظر دور داشت که در طول اجرای این طرح، ده‌ها مورد از تولیدات مسموم و محرک، حتی در قالب خیرخواهی از سوی برخی خودی‌های ساده‌اندیش در این زمینه تهیه و عرضه خواهد شد، با این هدف که نیروی انتظامی را از وظیفه ذاتی خویش بازدارد. بی تردید در این موارد، نیرو باید سعی کند که سریعاً به اطلاع رسانی پرداخته، نقاط ابهام را شفاف و آنچه را که از اساس دروغ است، برملا سازد.  ۴. در پروژه‌ای اینچنین حساس و سرنوشت‌ساز، همگان باید نیروی انتظامی را مدد‌رسان باشند. از خانواده‌هایی که نگران اخلاق و تربیت نوباوگان خویشند، تا دستگاه‌های فرهنگی و قضایی‌ای که در باب مقوله حجاب وظایف روشنی بر عهده دارند و اگر به درستی به انجام آن‌ها مبادرت می‌کردند، ماجرا شکلی اینچنین نمی‌یافت. این اخلاقی نیست که بار‌ها صرفاً نیروی انتظامی به میدان مبارزه با منکرات قطعی دلالت شود و سپس در عرصه‌های پرچالش و به شکلی سؤال‌برانگیز، تنها گذاشته شده و تمامی بار وقایع به آن نیرو حوالت گردد! ۵. و نهایتاً نگارنده امید می‌برد که این واپسین مرحله از جنگ ترکیبی دشمنان اسلام و نظام اسلامی، که از نیمه سال گذشته کلید زده شد، نهایتاً با توفیق نظام جمهوری اسلامی پایان یابد و باعث یأس بانیان ومتولیان آن گردد. هم آنان که با کشته گرفتن از ایرانیان، مواجب خود را افزون می‌ساختند و حساب‌های بانکی خویش را فربه می‌کردند! ♦️این یادداشت در نخستین صفحه از روزنامه جوان، در مورخه ۲۶ فروردین ماه ۱۴۰۱ درج شده است. http://eitaa.com/r_kaeini
‍ ✒آشنایی و مصاحبتِ نزدیک و صمیمانه با زنده‌یاد مهندس سید ابوالحسن کاشانی فرزند شادروان آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی - که امروز در نود‌ و چهار سالگی بدرود حیات گفت- را از خوش‌اقبالی‌های خود می‌دانم. آن فقیدِ سعید از سنین نوجوانی و همراه با پدر پرآوازه خویش، در صحنه‌های سیاسی و مبارزاتیِ منتهی به نهضت ملی ایران حضور داشت و در یکی از آغازین تجربیات سیاسی خویش در شهر سبزوار، در حاشیه سفری تبلیغی و در آستانه انتخابات مجلس پانزدهم، توسط عوامل قوام السلطنه دستگیر شد. او را در تهران و حوالی پُلِ‌چوبی از ماشین پیاده و پدر را به بهجت‌آباد قزوین تبعید کردند! وی در ادوار خطیری چون: اعتراض به نخست‌وزیری هژیر، تبعید پدر به لبنان، ملی‌شدن صنعت‌نفت، قیام سی تیر، ریاست پدر بر مجلس شورای ملی، مواجهه او با دکتر‌مصدق در فقره اخذ اختیار قانونگذاری و دستگیری دشوار او در سال سی‌و‌‌چهار، همچنان در کنار او بود و از تمامی آنها، خاطراتی جذاب و شنیدنی داشت.‌ مهندس کاشانی در عرصه شغلی نیز، از کارنامه‌ای پرارج برخوردار بود و دو سد "جیرفت" و "ماکو" را مهندسی کرد، امری که به اذعان مرحوم هاشمی رفسنجانی رئیس‌جمهور وقت، طلسم حضور مهندسان خارجی در اینگونه پروژه‌ها را شکست و استعداد و توان متخصصان ایرانی را به نمایش گذارد. او در واپسین سالیان حیات، به بازسازی منزل تاریخی پدر در خیابان پامنار تهران پرداخت، که به مثابه یادگاری ارجمند از دوران مبارزات نهضت ملی، برای آیندگان به یادگار بماند. آن مرحوم علاوه بر این همه و در تاسی به پدر ارجمندش، بس نیک‌خُلق و متواضع بود و هماره دوستی و مراودت را، با همه وجود پاس می داشت. خوشحالم که در طول نزدیک به دو دهه آشنایی با آن زنده‌یاد، توانستم خاطرات فراوانی از وی را در قالب گفت‌وشنودهای مطبوعاتی به تاریخ بسپارم و راه را بر داوری منصفانه تر تاریخ‌پژوهان و علاقمندان، هموارتر سازم. روحش شاد و یادش گرامی باد. ✔پ ن: تصویر ذیل‌آمده، مهندس سید ابوالحسن کاشانی را در کنار پدر و در اواخر دهه ۳۰ نشان می دهد. عکس دوم، مربوط به اوایل دهه ۸۰ است. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
↖️دهه ۸۰. مهندس سید ابوالحسن کاشانی، در منزل شخصی. ♦️@rkaeini
🖋آنان که عمری را در دلدادگی به کتاب سپری ساخته اند، بیش از دیگر اقشار جامعه، از حال و روز کنونی این موجودِ عزیز آگاهند. کتاب در این روزها، مخصوصا در سطح پژوهش های کلان و بنیادین، حال و روز خوب و به قاعده ای ندارد. این را از تیراژ آثار عرضه شده –که صرفا بازار چاپ های محدودِ دیجیتالی را گرم کرده- و ایضا فروخفتن خلق الله در مطالب موجز و البته عمدتا رطب و یابس شبکه های اجتماعی، می توان دید. به عبارت دیگر در میان مردم، مطالعه جای خویش را به تفرج و تفنن داده است و کمتر می توان از پی جویی مقولات اساسی سراغ گرفت. هم از این روی بر این باورم که عوام و خواص، هرگز نمی بایست فریب تعداد بازدیدکنندگان از نمایشگاه سالانه کتاب را بخورند و لاجرم باید برای حل این معضل، تدبیری بیندیشند. با این همه به نظر می رسد که در چنین شرایطی نیز، گونه هایی از کتب، باز نسبت به سایر پژوهش ها احوال بهتری دارند. در این میان تحقیقات های تاریخی، به ویژه آنان که روایت تاریخ معاصر ایران را در دستور کار دارند، از اقبالی بیش برخوردارند. این حالت هنگامی افزون می شود که این آثار حاوی ناگفته ها باشند، یا در خود تصاویر نادیده جای دهند و اسناد و اوراقی نویافته را به مخاطب هدیه کنند. این ادعا در باب توجه به مطالب تاریخی در شبکه های اجتماعی نیز صادق است و به عینه می توان آن را مشاهده کرد. برای التفات کنونی به تاریخ، دلایل متنوعی می تواند وجود داشته باشد. گذشته از جاذبه ذاتی، مهمترین آنها این است که بخش مهمی از ماوقع فرهنگ، سیاست و اقتصاد، به جا یا بی جا، به تاریخ ارجاع یا با آن توجیه می شود. در کار آثار تاریخی ما نیز اما، خلل های متفاوتی می توان یافت. نخست اینکه تاریخ پژوه شدن و به این عنوان در رسانه های رسمی و از آن بیشتر شبکه های اجتماعی اظهار لحیه کردن، بس ارزان و آسان می نماید. از این روی در سالیان اخیر، شاهد تولید انبوه افرادی با این صفت بوده ایم! تاریخ پژوهی به خواندن چند کتاب و نهایتا ارائه گزارشی ناقص و حتی کامل از مطالب آنها نیست، بل به برخورداری از قدرت اجتهاد تاریخی و شناخت مستدل سره از ناسره است، امری که در به اصطلاح تاریخ نگاری های امروز در حکم کیمیاست! مشکل دوم، رونویسی فزاینده این آثار از یکدیگر است. اگر کسی چند اثر در موضوعی واحد را ابتیاع و آنها را مطالعه کند، معمولا در می یابد که یکی مرجع بقیه است و مازاد بر هم، چیزی برای عرضه نداشته و ندارند. معضل سوم متروک ماندن برخی از مقولات مهم تاریخی است، که کمتر کسی به سراغ آنها رفته و از قضا تصور می رود که در باره آنها به حد کفایت گفته و نوشته شده است. وقایع دوران مشروطیت، نهضت ملی و انقلاب اسلامی، در زمره این حوزه های پژوهشی هستند. امروزه اگر گرایشمندان به گفتمان دینی و ملی، بخواهند به مخاطبان آثاری در خور اطمینان و کمتر دچار فضاسازی های رایج معرفی کنند، دشوار بتوانند عناوین متنوعی را به خاطر بیاورند. آنچه بدان اشارت رفت، تنها گوشه ای از آفات و تهدیداتی است که می تواند چراغ پرفروغ کتاب –که پیشینه ای بی بدیل و پرفروغ در این دیار دارد- را به تیرگی دچار سازد و راه را بر رونق آن ناهموار سازد و چنین مباد. ✔پ ن: این متن در صفحه نخست روزنامه جوان، در مورخه پنجشنبه21 اردیبهشت ماه جاری درج شده است. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini