eitaa logo
محمدرضا کائینی
622 دنبال‌کننده
125 عکس
19 ویدیو
2 فایل
ناگفته‌ها و یافته‌هایی در‌‌باره تاریخ و تاریخ‌سازان
مشاهده در ایتا
دانلود
محمدرضا کائینی
‍ ✒این قلم به مقتضای کنجکاوی خویش در مسائل انقلاب و نظام، از سالها قبل و مانند بسا دیگر، از فرجام خونین حاج احمد متوسلیان و اطرافیانش اطلاع داشت. فکر می‌کنم که برای نخستین بار، در دهه هفتاد بود که ماوقع را، از مرحوم سید علی‌اکبر محتشمی‌پور سفیر وقت ایران در سوریه شنیدم. مراوده با دوستان مخلص و صادقی چون حمید داودآبادی نیز، به خودی خود آدم را به ماجرا حساس می‌کرد. اینکه در طول این چهار‌‌دهه، از چه روی ماهیّت ماجرا و گمانه‌های احتمالی در باره آن، شفاف نشده، پرسشی نیست که پاسخ آن با من باشد، سخنم در این مقام، معطوف به امری دِگر است. همیشه پی جو بودم که حاج احمد، در چه دوره ای با پیشوند "شهید" به گفتمان رسمی ما بازخواهد‌گشت؟ باور داشتم که نام او، انرژی و هیجانی شگرف در خویش دارد و روزی ققنوس‌وار، از خاکستر غفلت‌ها و تغافل‌های ما برخواهد خاست! او در همه این سالها، خروشی به ظاهر خاموش داشت، اما کاملا قابل حس بود، بر شلتاق و تعدّی دشمن، بر کژکرداری خودی‌ها، بر در لاک ترس فرو‌رفتن و خموشی گزیدن خواص، بر ندیدن حقوق عوامِ بی‌تریبون. او روزی در افق محو گشت، اما کمتر کسی گمان می بُرد که گم شده است، همه فکر می کردند که جایی در حوالی ماست، می بیند و می شنود و احتمالا به عادت مالوف، حرص می خورد! فکر می‌کنم که مرد روزهای سخت، از قضا زمان خوبی را برای بازگشت انتخاب کرده است، بخشی از همگنانش که سالهاست خونین‌جامه به بر کرده اند، بخش دیگری نیز از دنیای او رفته اند و سازی دگر کوک می کنند، عده‌ای هم که از آغاز نبوده‌اند که بخواهند بمانند! او اما آمده، که برای همیشه حضورش را به رخ ما بکشد، جاودانه بودن و ماندن را لونی دِگر بخشد و شاید از نسلی دستگیری کند، که هزاران از آنها، دو دهه پس از کوچ او پای به وجود نهاده اند، اما دوستش دارند! آری، بوی پیراهن خونین کسی می آید. مقدمش مبارک باد. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
✒در هنگامه فردای جنگ‌تحمیلی، که عده‌ای مست توسعه وارداتی، تغییر ذائقه عمومی، ترک فرهنگ جهاد و ...الخ بودند، او یکی از معدود کسانی بود که می دانست این طاعون وحشی، چه بر سر دین و فرهنگ این مرزوبوم خواهد آورد! اگر فیلمِ عروس بهروز افخمی را دیده باشید، ردِّ دغدغه های سید مرتضی‌ آوینی در آن را، تشخیص خواهید داد. او در روزهای دفاع، که جوانان این مرز و بوم را سرخوش از خودیابی و خدایابی می‌دید، از درون طربی قُدسی را تجربه می کرد و نشاطی که در روایت‌های‌ فتح موج می‌زند، اما در پسِ آن، امروزِ ما را به نظاره و دریغ نشسته بود. سید در فردای جنگ، می‌توانست در ذیل عناوین پرطمطراقِ انقلابی، دکان تَکسّب باز کند، افاضات صدمن یک‌غاز بپراکند و حتی توان خود را در قالب انتقاد به سیستم بفروشد و نام و نانش را دائمی سازد، اما به قول خودش ترجیح داد که بر دامنه آتشفشان منزل گیرد، میز و سمت فرونهد و دوربین به دست به سوی دشت‌هایی شود، که هنوز جنازه‌هایش کاملا به استخوان مبدل نشده بودند و حتی مین‌هایش همچنان کار می کردند! در صبحگاه بیستمین روز از فروردین هفتاد و دو، یکی از همان مین های عمل نکرده، او را به بزم یارانِ رفته رساند و از تحمل رنج ماهها و سالیانِ بعد معاف کرد!...عجب، سی سال شد! ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
🖋اشاراتی در باب واپسین مرحله از جنگ ترکیبی محمدرضا کائینی بنا بر اعلام فرماندهی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی، هفته‌ای را که آغاز کرده ایم، آغاز مواجهه این نیرو با پدیده بی حجابی (به مفهوم جامع این کلمه) و ایضاً برهنگی است. در این‌باره، نکاتی مهم در خور تذکار می‌نماید، که لازم است بدان توجهی ویژه مبذول شود.  ۱. حجاب در اسلام، فلسفه‌ای روشن دارد. جعل این حکم از آن روی بوده است که فضای حاکم بر روابط اجتماعی را، کاملاً انسانی قرار دهد و ارتباطات عاطفی و جنسی افراد را، به حیطه زندگی شخصی و منازل ایشان سوق دهد، فعالیت اجتماعی سالم و مثمر را توسعه و تثبیت بخشد و از همه مهم‌تر، مانع از آسیب به قشر ارجمند و فعال زن گردد و از ابزارانگاری آن جلو بگیرد. مثال نقض این قاعده، جامعه غرب است. خوشبختانه حیلت و افسونگری آن بخش از عالم، هنوز نتوانسته بر این حقیقت آشکار سرپوش بگذارد که در آن خراب‌آباد آمار تجاوز ثانیه‌ای وجود دارد، بخش زیادی از انرژی مردان در جامعه صرف ارضای غریزه اصلی و نیرومند جنسی می‌شود و زنان را به لطماتی دچار می‌سازد که عمری از سوی آن‌ها واگویه نمی‌شود، چه اینکه رسیدگی محتوم و قطعی‌ای در پس آن وجود ندارد! آری غرب در پی این ظاهر فریبنده و بی تفاوت در روابط اجتماعی، چهره‌ای زشت را پنهان داشته است! از این گذشته حجاب حکمی اجتماعی است و مقابله با آن در واپسین مرحله از فریضه امر به معروف و نهی از منکر -که مستلزم اقدام عملی است- به اذعان کثیری از فق‌های شیعه، در شأن حکومت اسلامی است.  ۲. بی نیاز از تذکار است که بخش مهمی از مرتکبان به کشف حجاب در مقطع کنونی را، نوجوانانی کم مطالعه، تحت تأثیر رسانه‌های بیگانه یا فضای مجازی و البته پاک طینت و حق‌پذیر تشکیل می‌دهند، که نوع مواجهه با ایشان باید بس دقیق و حساب شده باشد، که البته امید می‌بریم که دستگاه‌های مسئول از جمله نیروی انتظامی، حساب آن را کرده باشند. نگارنده خود در بسیاری از محافل دانشگاهی، پژوهشی و حتی شبکه‌های اجتماعی، به کرات شاهد بوده است که این قشر از جامعه به‌رغم برخی کژتابی‌ها، نهایتاً به حقیقت گردن می‌نهد، به شرط آنکه درست به آن‌ها عرضه شود و در مخاطبه با ایشان، از تندی و اشتلم بیجا پرهیز گردد. به عقیده نگارنده رویکرد‌های قضایی در این پروژه، صرفاً باید متوجه نیرو‌های با یا بی واسطه گروهکی و یا شبه گروهکی باشد و در‌باره بقیه، صرفاً تذکار و تنبّه مؤثر مورد توجه قرار گیرد.  ۳. از آغاز اعلام نیروی انتظامی مبنی بر تصمیم خویش در مواجهه با بی حجابی و برهنگی، ده‌ها نبشته اعم از اندرزنامه، تهدیدنامه و حتی فحش نامه خطاب به این نیرو نشر یافته است، که روند برهنگی در جامعه تعطیل نگردد، گرچه در ماه‌های اخیر آشکار شده که بخش زیادی از چالش‌ها و حتی جنگ‌های ادعایی، عمدتاً در فضای مجازی اتفاق افتاده و نه در عالم واقع، اما در نهایت نباید از نظر دور داشت که در طول اجرای این طرح، ده‌ها مورد از تولیدات مسموم و محرک، حتی در قالب خیرخواهی از سوی برخی خودی‌های ساده‌اندیش در این زمینه تهیه و عرضه خواهد شد، با این هدف که نیروی انتظامی را از وظیفه ذاتی خویش بازدارد. بی تردید در این موارد، نیرو باید سعی کند که سریعاً به اطلاع رسانی پرداخته، نقاط ابهام را شفاف و آنچه را که از اساس دروغ است، برملا سازد.  ۴. در پروژه‌ای اینچنین حساس و سرنوشت‌ساز، همگان باید نیروی انتظامی را مدد‌رسان باشند. از خانواده‌هایی که نگران اخلاق و تربیت نوباوگان خویشند، تا دستگاه‌های فرهنگی و قضایی‌ای که در باب مقوله حجاب وظایف روشنی بر عهده دارند و اگر به درستی به انجام آن‌ها مبادرت می‌کردند، ماجرا شکلی اینچنین نمی‌یافت. این اخلاقی نیست که بار‌ها صرفاً نیروی انتظامی به میدان مبارزه با منکرات قطعی دلالت شود و سپس در عرصه‌های پرچالش و به شکلی سؤال‌برانگیز، تنها گذاشته شده و تمامی بار وقایع به آن نیرو حوالت گردد! ۵. و نهایتاً نگارنده امید می‌برد که این واپسین مرحله از جنگ ترکیبی دشمنان اسلام و نظام اسلامی، که از نیمه سال گذشته کلید زده شد، نهایتاً با توفیق نظام جمهوری اسلامی پایان یابد و باعث یأس بانیان ومتولیان آن گردد. هم آنان که با کشته گرفتن از ایرانیان، مواجب خود را افزون می‌ساختند و حساب‌های بانکی خویش را فربه می‌کردند! ♦️این یادداشت در نخستین صفحه از روزنامه جوان، در مورخه ۲۶ فروردین ماه ۱۴۰۱ درج شده است. http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
‍ ✒آشنایی و مصاحبتِ نزدیک و صمیمانه با زنده‌یاد مهندس سید ابوالحسن کاشانی فرزند شادروان آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی - که امروز در نود‌ و چهار سالگی بدرود حیات گفت- را از خوش‌اقبالی‌های خود می‌دانم. آن فقیدِ سعید از سنین نوجوانی و همراه با پدر پرآوازه خویش، در صحنه‌های سیاسی و مبارزاتیِ منتهی به نهضت ملی ایران حضور داشت و در یکی از آغازین تجربیات سیاسی خویش در شهر سبزوار، در حاشیه سفری تبلیغی و در آستانه انتخابات مجلس پانزدهم، توسط عوامل قوام السلطنه دستگیر شد. او را در تهران و حوالی پُلِ‌چوبی از ماشین پیاده و پدر را به بهجت‌آباد قزوین تبعید کردند! وی در ادوار خطیری چون: اعتراض به نخست‌وزیری هژیر، تبعید پدر به لبنان، ملی‌شدن صنعت‌نفت، قیام سی تیر، ریاست پدر بر مجلس شورای ملی، مواجهه او با دکتر‌مصدق در فقره اخذ اختیار قانونگذاری و دستگیری دشوار او در سال سی‌و‌‌چهار، همچنان در کنار او بود و از تمامی آنها، خاطراتی جذاب و شنیدنی داشت.‌ مهندس کاشانی در عرصه شغلی نیز، از کارنامه‌ای پرارج برخوردار بود و دو سد "جیرفت" و "ماکو" را مهندسی کرد، امری که به اذعان مرحوم هاشمی رفسنجانی رئیس‌جمهور وقت، طلسم حضور مهندسان خارجی در اینگونه پروژه‌ها را شکست و استعداد و توان متخصصان ایرانی را به نمایش گذارد. او در واپسین سالیان حیات، به بازسازی منزل تاریخی پدر در خیابان پامنار تهران پرداخت، که به مثابه یادگاری ارجمند از دوران مبارزات نهضت ملی، برای آیندگان به یادگار بماند. آن مرحوم علاوه بر این همه و در تاسی به پدر ارجمندش، بس نیک‌خُلق و متواضع بود و هماره دوستی و مراودت را، با همه وجود پاس می داشت. خوشحالم که در طول نزدیک به دو دهه آشنایی با آن زنده‌یاد، توانستم خاطرات فراوانی از وی را در قالب گفت‌وشنودهای مطبوعاتی به تاریخ بسپارم و راه را بر داوری منصفانه تر تاریخ‌پژوهان و علاقمندان، هموارتر سازم. روحش شاد و یادش گرامی باد. ✔پ ن: تصویر ذیل‌آمده، مهندس سید ابوالحسن کاشانی را در کنار پدر و در اواخر دهه ۳۰ نشان می دهد. عکس دوم، مربوط به اوایل دهه ۸۰ است. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
↖️دهه ۸۰. مهندس سید ابوالحسن کاشانی، در منزل شخصی. ♦️@rkaeini
محمدرضا کائینی
🖋آنان که عمری را در دلدادگی به کتاب سپری ساخته اند، بیش از دیگر اقشار جامعه، از حال و روز کنونی این موجودِ عزیز آگاهند. کتاب در این روزها، مخصوصا در سطح پژوهش های کلان و بنیادین، حال و روز خوب و به قاعده ای ندارد. این را از تیراژ آثار عرضه شده –که صرفا بازار چاپ های محدودِ دیجیتالی را گرم کرده- و ایضا فروخفتن خلق الله در مطالب موجز و البته عمدتا رطب و یابس شبکه های اجتماعی، می توان دید. به عبارت دیگر در میان مردم، مطالعه جای خویش را به تفرج و تفنن داده است و کمتر می توان از پی جویی مقولات اساسی سراغ گرفت. هم از این روی بر این باورم که عوام و خواص، هرگز نمی بایست فریب تعداد بازدیدکنندگان از نمایشگاه سالانه کتاب را بخورند و لاجرم باید برای حل این معضل، تدبیری بیندیشند. با این همه به نظر می رسد که در چنین شرایطی نیز، گونه هایی از کتب، باز نسبت به سایر پژوهش ها احوال بهتری دارند. در این میان تحقیقات های تاریخی، به ویژه آنان که روایت تاریخ معاصر ایران را در دستور کار دارند، از اقبالی بیش برخوردارند. این حالت هنگامی افزون می شود که این آثار حاوی ناگفته ها باشند، یا در خود تصاویر نادیده جای دهند و اسناد و اوراقی نویافته را به مخاطب هدیه کنند. این ادعا در باب توجه به مطالب تاریخی در شبکه های اجتماعی نیز صادق است و به عینه می توان آن را مشاهده کرد. برای التفات کنونی به تاریخ، دلایل متنوعی می تواند وجود داشته باشد. گذشته از جاذبه ذاتی، مهمترین آنها این است که بخش مهمی از ماوقع فرهنگ، سیاست و اقتصاد، به جا یا بی جا، به تاریخ ارجاع یا با آن توجیه می شود. در کار آثار تاریخی ما نیز اما، خلل های متفاوتی می توان یافت. نخست اینکه تاریخ پژوه شدن و به این عنوان در رسانه های رسمی و از آن بیشتر شبکه های اجتماعی اظهار لحیه کردن، بس ارزان و آسان می نماید. از این روی در سالیان اخیر، شاهد تولید انبوه افرادی با این صفت بوده ایم! تاریخ پژوهی به خواندن چند کتاب و نهایتا ارائه گزارشی ناقص و حتی کامل از مطالب آنها نیست، بل به برخورداری از قدرت اجتهاد تاریخی و شناخت مستدل سره از ناسره است، امری که در به اصطلاح تاریخ نگاری های امروز در حکم کیمیاست! مشکل دوم، رونویسی فزاینده این آثار از یکدیگر است. اگر کسی چند اثر در موضوعی واحد را ابتیاع و آنها را مطالعه کند، معمولا در می یابد که یکی مرجع بقیه است و مازاد بر هم، چیزی برای عرضه نداشته و ندارند. معضل سوم متروک ماندن برخی از مقولات مهم تاریخی است، که کمتر کسی به سراغ آنها رفته و از قضا تصور می رود که در باره آنها به حد کفایت گفته و نوشته شده است. وقایع دوران مشروطیت، نهضت ملی و انقلاب اسلامی، در زمره این حوزه های پژوهشی هستند. امروزه اگر گرایشمندان به گفتمان دینی و ملی، بخواهند به مخاطبان آثاری در خور اطمینان و کمتر دچار فضاسازی های رایج معرفی کنند، دشوار بتوانند عناوین متنوعی را به خاطر بیاورند. آنچه بدان اشارت رفت، تنها گوشه ای از آفات و تهدیداتی است که می تواند چراغ پرفروغ کتاب –که پیشینه ای بی بدیل و پرفروغ در این دیار دارد- را به تیرگی دچار سازد و راه را بر رونق آن ناهموار سازد و چنین مباد. ✔پ ن: این متن در صفحه نخست روزنامه جوان، در مورخه پنجشنبه21 اردیبهشت ماه جاری درج شده است. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
‍ ‍ ✒نمایشگاه کتاب تهران، هنوز جای خوبی است... یادباد آن روز که در تقاطع کودکی و نوجوانی و در هنگامه برگزاری نمایشگاه کتاب تهران، پُرسان پُرسان خود را از اتوبان آهنگ (شهید محلاتی)، به منطقه پارک وی رساندم، با اتوبوس های یک یا دوطبقه و البته در مسافت زیادی نیز با خط یازده! محیط نمایشگاه برای چون منی که برای اولین بار به نظاره‌اش رفته بودم، بس شوق‌انگیز و مطبوع می نمود. اما دریغ از پولی در جیب، که بتوانم خرید دلخواهی داشته باشم. از آن روز، تنها یک کتاب نصیب بردم، که تا سالیان طولانی آن را داشتم. هنوز شیرینی آن لحظه، هر اردیبهشت مرا به آن میعادگاه می کشاند، چه اینکه در نمایشگاه گاه آثاری فتانگی و دلبری می‌کنند، که در روزهای عادی، کمتر می توان در کتابفروشی‌ها از آنها سراغ گرفت. تقریبا در سه دهه اخیر، هیچیک از نمایشگاهها را از دست نداده ام، حضور دو یا سه باره در هر یک، که کلیت آن را در یک روز نمی توان به دقت و موشکافی نگریست. اما ویژگی‌های نمایشگاه امسال: یک: همانگونه که انتظار می‌رفت، استقبال جمعیت فراوان می‌نمود، اما سرانه مطالعه همچنان پائین! نوشته بودم که خواص و عوام، نباید فریب سیاهی‌لشگر را بخورند. دو: قیمت کتاب، به ویژه آنها که در یکی دو سال اخیر به پیشخوان ها آمده اند، بس گزاف است. به نظر می رسد که در این فقره، کمک دولت به مخاطبان اصلی کتاب، استفاده از کتابخانه های روزآمد و استفاده مکرر از نسخه واحد، می تواند چاره ساز باشد. البته این معضل، چندان گریبان این قلم را نگرفت، چه اینکه ناشران و فروشندگان عمدتا از مخاطبان حقیر در فضای مجازی بودند و آثار را، یا هدیه کردند و یا با تخفیف فراوان فروختند. از لطف جمله‌گی‌شان سپاسگزارم، دریافتم که چقدر دوست نادیده دارم. سه: بی نظمی در معرفی غرفه ها، بخشی از ناشران و مراجعان را می آزرد. این امر اما، در گذشته نیز سابقه داشت. نمیدانم رفع و رجوع این فقره، چقدر برای متولیان دشواری دارد؟ چهار: برخی ناشران به گونه‌ای اعلام نشده، ژست تحریم برداشته بودند! این در حالی بود که هم آنان با استفاده از درگاهی که متولیان نمایشگاه برساخته بودند، روزانه فروش های کلان داشتند! تاریخ مصرف این ادا و اطوارها، تمام شده است! پنج: برخلاف پاره‌ای حدس‌ها و زمزمه‌ها درباره کشاندن پای هرزه‌پوشی و بدن‌نمایی گسترده به نمایشگاه، این پدیده در حداقل خویش بروز یافت. به گونه ای که فضای داخل و بیرونِ این مکان، کاملا متفاوت می نمود. انکشفَ که دلسوزان و دغدغه‌مندان اگر اراده کنند، می توانند فضا را تا حد فراوانی تغییر دهند. از قضا در چند نقطه از شبستان، مکان هایی برای اظهارنظر آزادانه در باره حجاب وجود داشت و گفت‌و‌شنود علاقمندان در جریان بود. دِگر نکته جالب اینکه اهالی بحث، کمتر به تشدّد و خشم با یکدیگر سخن می کردند، که این گامی به جلوست. من در چالش آنان شرکت نکردم، اما در یک لحظه دیدم که دختری بر یکی از وایت بردها نوشت: "کسی که با بی حجابی خود خانواده ها را از هم می پاشد، نمی تواند ادعای دلپاکی کند"، جالب بود. درمجموع گمان می برم که مروری بر مجموعه این نوشتارها، می تواند هم برای جامعه و به‌خصوص جوانان و هم برای مسئولان، مفید باشد. شش: نهایتا نمایشگاه کتاب، همچنان جای خوبی است. هم آثار متفاوت و متضاد در کنار هم مخاطب را به خویش می خوانند، هم بخش هایی برای تفرّج و تفنن دارد و هم برای اصحاب شکم‌گردی، بساط کباب ترکی و پیتزا و ساندویچ و...الخ مهیاست! امید می برم که این میعاد سالانه، همچنان بپاید و باورتر بیاید. ✔پ ن: در عکس ذیل آمده، نگارنده در غرفه نهاد کتابخانه های سراسر کشور است، که فرصتی یافت برای رفع خستگی و گپ‌و‌گفت با دوستان. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
✒یکی تصاویر تکراری که در نمایشگاههای کتاب تهران، هماره و به سرعت از برابر دیدگان این قلم عبور کرده، پیشخوان ناشرانی است که آثار زنده یاد جلال آل‌احمد را، در مجلداتی متحدالشکل چاپ و عرضه کرده‌اند. دیگر همه از شوفرِکامیون و بنّا و چاه کن و پنبه زن و...الخ دریافته اند، که اگر بخواهند به حیطه نشر بیایند و پول و پله ای به کف بیاورند، باید یک دوره آثار جلال را چاپ بزنند و تنها خدا می داند که از این رهگذر، چقدر تقطیع و تحریف روی دست کتاب هایش گذاشته‌اند! (در اشارت به مشاغل شریفِ پیش آمده، صرفا عدم تناسب آنها با نشر را در نظر داشتم و نه تخفیفشان را) همه می دانیم که ناشر خصوصی، عاشق چشم و ابروی آل‌احمد نیست و پی‌جوی سرمایه و سود خویش است و ایضا باز هم بی خبر نیستیم که بر پاره‌ای از آثار جلال به‌ویژه گزارش‌ها و مونوگرافی نگاشته‌هایش، گرد دهه‌ها زمان نشسته و مثلا "جزیره خارک، دُر یتیم خلیج" از کار پی جویی از شرایط کنونی این منطقه، گرهی نمی‌گشاید و باز شصت مان خبردار است که اغلبِ بلانسبت روشنفکران و اهل قلم این کشور از دهه بیست به این طرف، حوالت فحش و فضیحت به جلال را، یکی از اولویت‌های خود شناخته و البته با این همه، چیزی از او نکاسته‌ و بر خود نیفزوده‌اند. چه بسیار از این قماش که با نگارنده دوستی داشتند و با آل‌احمد دشمنی و در برابر چشمان حقیر، رفته رفته پیر و فرسوده شدند و در گمنامی غنودند، اما جلال جوان و پرجنب و جوش ماند و دیگران را به دنیای خود بُرد و همچنان می‌برد! حتی عده‌ای از نورستگان نویسندگی که کار خود را با جلال‌‌خوانی آغازیده‌اند و الان ادا و اطوار استقلال در می‌آورند، بدون آنکه متوجه باشند آل‌احمد را تکرار می کنند! ماجرا واضح است، رها کنم. خواستم از این طریق به مسئولان امر و آنان که جلال در حضور و غیابش زیر بال و پرشان را گرفته، یادآور شوم که آذرماهِ امسال، صدمین سال میلاد اوست. به اشکال گوناگون می توان این دُردانه ادبیات، فرهنگ و سیاست را پاس داشت، بازخوانی و ارزیابی و نقدش (البته نه به سبک روشنفکران و حسودان) و ایضا انتشار هر‌آنچه در پستوی اقوام و دوستان، از روزنگاشت و نامه و عکس و سند و...الخ باقی مانده است. از یاد نبریم که آل‌احمد در شکست هیمنه چپ و سلطنت و دمیدن روح اعتماد به نفس در کالبد رنجور و فروکاسته فرهنگ این دیار، نقشی تاریخی ایفا کرد و اگر تنها همین را ملاک بگیریم، بس به او بدهکاریم. یادش گرامی باد. ✔پ ن: عکس منتشرنشده فوق‌آمده، مربوط است به سفر جلال آل احمد به سرپل ذهاب، در سال چهل و یک، که همدلانه دست بر دوش یکی از اهالی نهاده است. به گمانم کارِ هوشنگ پورکریم باشد، که در برخی سفرها آقای نویسنده را همراه بود. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
✒گاه در این درگاه، سری می زنیم به آخرین بافته‌های آنان که با همه وجود می کوشند، تا طریق حجاب‌زدایی از جامعه را با ولع بپیمایند و از آن به هرزه‌پوشی، نیمه‌برهنگی، برهنگی، همجنس‌گرایی‌ (اعم از واقعی یا مصنوعی)، رابطه با حیوانات و...الخ نقب زنند! تَذکار نمی خواهد که هر کس خود را در یکی از این مراحل دید، الزاما بعدی را تجربه نمی‌کند، اما تاریخمندی ماجرا به ویژه سیری که غرب در این ورطه پیمود، حکم می کند که هر یک از آنها را تسهیل‌گر بعدی بدانیم، ولو آنکه در مقیاسی کمتر نسبت به قبلی، تحقق و عینیت یابد. یکی از شاخص ترین دروغ‌هایی که در این فقره تکرار می‌شود، عدم‌ تاثیر بی حجابی(به مفهوم جامع کلمه) و مراحل معطوف بدان، بر تحریک پذیری مردان است. در وهله نخست نیز مثالشان غرب است، که البته جماعت به ظاهر و فقط به ظاهر، سر به کار خویش دارند و به یکدیگر بی‌التفات‌اند! انگار نه انگار که آن خراب‌آباد، رکورد‌دار بیشترین تجاوز یا شنیع ترین مراودات جنسی است و اساسا برای هریک، کرسی‌های تفلسف و نظریه پردازی عَلم کرده است! به واقع آمارهای رسمیِ غرب در این باره، خود نقیض این ادعاست و ما را از قلم فرسودنِ بیشتر معاف می کند. آخرین آنها را، چند روز پیش از زبان یکی از نمایندگان مجلس این کشور خواندم، که از "ثبت" و نه "وقوع" روزی سیصد فقره تجاوز در انگلیس نالیده بود. اما ماجرا از جنبه های دیگر نیز، در خور رویت است. سوال پیش پا افتاده اینکه: آیا مردان در مراوده با زنان، غریزه اصلی خود را وا‌می‌نهند و فی‌المثل اگر چند بار هم خودداری کردند، می توانند دائما بدان تداوم بخشند؟ آنکه بتواند در برابر بی‌حجابی و برهنگی، به طور دائم خوددار باشد، به لحاظ جسمی و روحی بیمار نیست؟ آیا حقیقتِ همیشه‌حاضرِ و پرقدمتِ خودآرایی زنان برای جلب توجه مردان و ایضا پاسخ طبیعی مردان بدان، به‌یکباره دود شده و دروغ از آب درآمده است؟ اگر بگوئیم که مردان در برابر بی حجابی زنان تحریک پذیری دارند و از آن تاثیر می پذیرند، به ایشان توهین کرده‌ایم؟ آیا اساسا معنای غریزه و البته قدرتمندترینِ آن را می‌دانیم؟ آیا تاثیر پذیری نوع بشر و موجودات در برابر غرایزی چون گرسنگی یا تشنگی، توهین به آنهاست؟ آیا برخورداری عمده جانداران از غریزه، دلیل بر پلشتی آنان قلمداد می شود؟ پاسخ این پرسش ها تا بدان پایه بدیهی است، که طرحِ هر یک، پاسخ بدان قلمداد می‌شود! دُم خروسِ تشکیک در این بدیهیات‌ اما، نشان از امری دِگر است. مخصوصا اینکه کسانی داعیه‌دار بی تاثیری بی حجابی بر سلامت اخلاقی جامعه‌اند، که سرمایه عمر را به نقض این ادعا هدر داده‌اند! ماجرا از این قرار است که براندازی، در هیات بی‌حجابی ظهور کرده و بار و بُنه اش را به این حیطه آورده است. برای توفیق این پروژه، باید بدیهیات نفی و گرایشات ذاتی انسان لاپوشانی شود! منتها پاشنه آشیل این فرآیند، همان غیرانسانی بودن آن است. غیر انسانی به دومعنا، هم بدیهیات خلقت در آن نادیده گرفته می‌شود و هم فضای تلاش و تکامل انسان را جنسیت زده می کند و بهره و آورده لازم را از آن می ستاند. در این باره باز هم خواهیم نوشت. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
‍ ✒آقای‌ظریف، تاریخ بخوانید! در جنگ جهانی اول و به‌رغم انبوهی از موانع و دشواری‌ها، اقوام و طوایف غیور ایرانی در تنگستان، دشتستان، بوشهر، فارس، خوزستان و ایضا جمعی از وکلای ملی و وطن‌دوست به رهبری آیت‌الله سید‌حسن مدرس و نیز برخی مراجع دینی وقت، عَلم مقاومت برافراشتند، به "آرزوی" های خو دل دادند و توانستند در نقاط و اوقات مختلف، متجاوزین را زمینگیر کنند و به آنان ضربات فراوان وارد سازند. در جنگ جهانی دوم -که حدود سه دهه پس از جنگ نخست روی داد و قاعدتا می بایست توان مقاومت ملی افزایش می یافت- رضاخان با تمام داعیه ارتش‌نوین و ایران‌نوین، به "توانایی" ها یا "امکانات" خود نگریست، لذا پیش از رسیدن پای متجاوزین به تهران، در وهله اول ۴ بار از تهران فرار کرد و نهایتا پس از اطمینان از بقای سلطنت در خاندانش، برای همیشه از کشور گریخت و آن را با طوفانی از قحطی و بیماری‌های سیاه تنها گذاشت! در فقره جنگ‌های ایران و روس نیز، چرا باید بوق را از سرِ گشادش نواخت؟ بهتر نیست مرور این رخداد را از آغاز آن شروع کنیم و اینکه جریان نفوذ و وادادگی چه بر سر ایران آورد، که در سال اولِ جنگِ دوم، جمله مناطق تصرف شده توسط روسیه با معاهده گلستان، بازپس گرفته شد، اما ادامه ماجرا به ترکمنچای سوق یافت؟ کارکرد ابواب جمعی داخلی انگلستان، چه تاثیری بر این فرآیند داشت؟ و از این گذشته چه چیز موجب شده تا تصور شود که ملت ایران، به‌سان چوب خشک تنها نظارگر می ماند، که شکست ترکمنچای به کلیت ایران تعمیم یابد؟ اگر این معاهده منحوس منعقد نمی‌شد و جریان دفاع و مقاومت، مجددا از نقطه‌ای مناسب کلید می‌خورد، شاید می‌توانست مناطق از دست‌رفته را مجددا بازستاند. از یاد نبرید که مردم قفقاز، حتی تا دوره ناصرالدین شاه نیز این ننگ را نپذیرفتند و به قیادت روس ها، واکنش های جدی و نمایان نشان می دادند. زیاده جسارت است! ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
✒آقای ظریف، این قلندران را می شناسید؟ عیاران و قلندرانی که در پی پیروزی انقلاب اسلامی، ابتدا در کمیته ناحیه ۹ و سپس در قالب "فدائیان اسلام" عازم جبهه آبادان شدند، تحول را با ظهور امام تجربه کرده بودند. آنان عمدتا با هزینه شخصی، راه جبهه را در پیش گرفتند. در مقام جنگ‌آوری، البسه غیرنظامی از قبیل پیراهن آستین‌کوتاه و شلوار کُردی به بَر و به یک پا گیوه و به پای دیگر چاروق داشتند. چون بنی صدر اساسا آنان را به حساب نمی‌آورد و اسلحه را از ایشان دریغ می‌کرد، صرفا با سلاح‌های غنیمتی یا جنگ‌افزارهای ژاندارمری و حتی گاه با قمه و چوب با دشمن تا بُن‌دندان مسلح مواجه می‌شدند! اما همین فتیانِ آسمان‌جُل، به اذعان بسیاری، در شکست حصر آبادان نقش اساسی داشتند. خواستم به آقای ظریف، آدرس شهید سید‌مجتبی هاشمی، شهید شاهرخ ضرغام و همگنانش را داده باشم، که اگر قرار بود تنها به "امکانات" و "مقدورات" نظر کنند و "آرمان" و "آرزو" و "ایثار" را به کُنجی نهند، نباید از خیابان شاپور سابق(وحدت اسلامیِ کنونی) قدمی پیش‌ می‌نهادند. انقلاب اسلامی از آغاز تا امروزش، که ۶ دهه را سپری کرده، با این رویکرد پیش آمده و متاثر از آن، به این مکانت منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای نائل شده است. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
‍ ✒قطعات ۲۴ تا ۵۳ بهشت زهرای تهران - که خونین‌پیکرهای شهیدان انقلاب و نظام اسلامی را در بَر دارد- در شبهای جمعه به جشنواره‌ای خودجوش از معنویت و میثاق بَدل می‌شود! سالیان طولانی بود که وصفش را می‌شنیدم، اما از دیدنش محروم بودم. در شبِ جمعه‌ای که گذشت و بر مزار شهیدی از اقوامِ نزدیک، دیدم و شنیدم که از هر گوشه از میادین و خیابان‌های این بهشت، نغمه‌ای برمی خیزد و جنب و جوشی برقرار است: جشن تولد شهید علی صیاد شیرازی، جشن تولد شهید مهران خالدی (از  مدافعین حرم)، سالگرد شهادت حسین غلام‌کبیری (عروج‌یافته فتنه ۸۸) و غرفه‌هایی از قبیل: عرضه کتاب، تصاویر شهدا، آثار هنری و به ویژه خطاطی، مسابقه برای نوجوانان و جوانان در موضوعات احکام و تاریخ و...الخ، از جمله برنامه‌های این همایش پرشکوه بود. در یکی از این غرفه‌ها، بانویی فرازهایی از وصایای شهدا را به شکل فال درآورده بود و خلق‌الله نیت می کردند و از آنها برمی‌گزیدند. به من افتاد "شهید علی ماهانی، مزار در کرمان: از همه هستی خودتان در راه خدا بگذرید، دنیا ارزش ندارد..." از چشم من‌ اما، چشمگیرترین وجه این گردهمایی، جمعیت گسترده‌ای بود که از روزمرگی و نمایش‌های مشمئزکننده خودنمایی در خیابان‌های شهر، به این میعادگاهِ قرار و آرامش پناه آورده بودند و استخوان سبک می کردند. زیباترینش اما، قطعه شهدای گمنام بود که جماعتی هر یک فانوس در مقابل، با این غنودگان بر قله آزادگی به نجوا نشسته بودند. انرژی حاکم بر آن منطقه، باعث شد که به رغم همه بی‌لیاقتی و بی‌وجودی، در لحظه‌ای حسرت بَرم که کاش با مدال گمنامی، یکی از خفتگان در کنار آنان بودم و هرگز به تن‌آسایی و تکرار بر نمی گشتم! آخر هر طور که حساب کنی، آنها در بزنگاه رستگاری بُرد کردند و ما را به اتمام تدریجیِ خود وانهادند! در یک کلام بدانید که این دورهمی گسترده و مصفّا، به رغم آنکه به میزبانی شهیدان برقرار می شود، اما سراسر شادی و نشاط است و کمتر می توان در آن از غم سراغ گرفت. آنان که نرفته اند، شانس آن را به خویش بدهند. یاحق! ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
✒در طول ۴۲ سال آرمیدن در بهشت زهرا، بر مزارش تنها پرچم جمهوری اسلامی نقش بسته است! چمران صِرفا با تصویر و پلاک بالای مرقد، عابران را متوجه خویش می سازد. او پس از سالها تلاش علمی و مبارزاتی در آمریکا، مصر و لبنان، نهایتا در پوشش این پرچم مقدس قرار یافت و این در خود، پیامی مهم و شکوهمند دارد. یادش گرامی باد. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
✒"آلت‌فعل" و دیگر هیچ! حمله پلیس آلبانی به مقر سازمان موسوم به مجاهدین‌خلق، بار دیگر نشان داد که آمریکا و اروپا به این گروه و اساسا مخدومان رنگارنگ و متنوع خویش در طول تاریخ، تنها به مثابه "آلت‌فعل" یا "وجه‌المصالحه" یا "وسیله‌پاک‌کننده" یا...(قطاری از کلمات را می‌توان ردیف کرد) می‌نگرند. برای فهم بیشتر مساله، مرور نکات ذیل مفید می‌نماید: یک: در جنگ ترکیبی سال‌گذشته، منافقین فعال‌ترین پروژه‌بگیرِ معرکه بودند. اولا: از سه سال قبل و با استفاده از فضای ملتهب کشور در دوره کرونا، با اغلبِ ترکش‌خوردگان نظام یا عناصر ناراحت داخلی، با یا بی‌واسطه ارتباط برقرار و آنان را برای شورش قریب‌الوقوع توجیه و آماده کردند. ثانیا: از لحظه کلید خوردن آشوب، دقیقه‌ای را برای خط‌دهی به عوامل‌میدانی، توزیع اطلاعات و تعیین اهداف حمله از دست ندادند. ثالثا: شعارهای روزانه و شبانه را، کنترات برداشته بودند! به گونه‌ای که سلطنت‌طلبان را کاملا پشت سر گذاشتند. رابعا: در توزیع سلاح و کشته‌سازی از نیروهای حافظ‌امنیت، رکورد جدیدی زدند. اینان قطعا برای دریافت دستمزد از سرویس‌های پشت پرده و فعال، در خور جوایز کلان و موقعیت‌های ویژه بودند. دو: آمریکا و اروپا در پی این‌همه و تنها با سراب یک توافق با ایران، به فضاحت بارترین شکل ممکن، کاسه و کوزه آنها را به هم زدند! وقتی به اصطلاح کانون‌های قدرت جهان، متشکل‌ترین و خشن‌ترین گروه برانداز را به آسانی پشت در می گذارند، بهتراست که پیشاپیش، الباقی حساب کار خود را بکنند و به این دل خوش ندارند، که فعلا در "تله ویریون"های جفت و طاق انگیسی و اسرائیلی انگشت‌نما شده‌اند. سه: اُشتلم با منافقین پیام روشن دیگری نیز دارد، که معمولا مورد غفلت قرار می‌گیرد و آن نیز اینکه سرویس‌ها، از ادامه خط اغتشاش در ایران مایوس شده‌اند و ترجیح می دهند تا با کشورمان، از در توافق وارد شوند. اینکه ایران در این فرآیند چه مبلغی را مطالبه کند، یا سرنوشت این رویکرد جدید به کجا بینجامد، مشخص نیست و باید برای فهم آن قدری صبر کرد. چهار: ماجرای شَل‌و‌کُت کردن تیرانا‌نشینان، روی اسف‌انگیزی نیز دارد. عده ای پیرمرد و پیرزن که امکان تشکیل خانواده، برآوردن نیازهای غریزی و در یک کلام زندگی طبیعی ندارند، به جبر یا مغزشویی پشت سیستم هایی نشانده شده‌اند، که تنها در فلان سایت، بهمان پیج یا دیگر کانال، فحش و فضیحت ثبت کنند و به تعداد سِندشده هایشان، دلخوش باشند! در این میان و به‌یکباره، محفلی در ناکجا‌آباد، به این نتیجه می رسند که سیستم‌هایشان را ضبط کنند، گاز فلفل به خوردشان دهند و روانه زندانشان سازند و با نصف شدن کامنت های ضد‌ایرانی در فضای مجازی، بور و رسوایشان کنند! با خود فکر می کردم، که اینان چه عاقبت ترحم‌انگیز و اسفناکی به هم زده اند. اساتیدمان راست می گفتند، که عاقبت به خیری بهترین نعمت است. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini