eitaa logo
راه؛ رشدآگاهانه_هوشمندانه🌱
1.3هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
150 فایل
🪐 راه مسیری که با تیم متخصص در حوزه خانواده و سبک زندگی 💪 و با راهبری دکتر حانیـه مازارچی میتونی آگاهانه رشد کنی 🌱 و هوشمندانه از زندگی لذت ببری با ما هـــــــم راه شو 🦋 ♥️ راه ارتباطی @Nasibeh24 🏡 رویشکده مادر و کودک راه @raah_mom_kids
مشاهده در ایتا
دانلود
راه؛ رشدآگاهانه_هوشمندانه🌱
دوستان در شرایط کنونی اخبار و اطلاعات نادرست را منتقل نکنیم موج #ناامیدی کشنده تر از هر ویروسی هست
در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم نزاع و دعوا داشتند. یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازد و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که میماند لااقل در آسایش زندگی کند!😨 برای همین سکه ای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد. پس همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قوی ترین سمی که داشت را خرید و به همسایه اش داد تا بخورد. همسایه دوم سم را سرکشید و به خانه اش رفت. قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض. او همینکه به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. کمی دست و پا زد و شنا کرد و هر چه خورده بود را برگرداند و پس از آنکه معده اش تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید. صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایه اش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری. او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت که از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید! همسایه اول هرروز میشنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سم است!!! از صبح تا شب مواد سم را میکوبد. با هر ضربه و هر صدا که میشنید نگرانی و ترسش بیشتر میشد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه میکردند فکر میکرد. کم کم نگرانی و ترس همه ی وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. شبها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانه ی همسایه میشنید دلهره اش بیشتر میشد و تشویش سراسر وجودش را میگرفت. هر چوبی که بر نمد کوبیده میشد برای او ضربه ای بود که در نظرش سم را مهلک تر میکرد. روز سوم خبر رسید که مرده است. او قبل از اینکه سمی بخورد، از ترس مرده بود!!😔😲 ✅این داستان حکایت این روزهای بعضی از ماست. کرونا یا هر بیماری دیگری مادامیکه روحیه ی ما شاداب و سرزنده باشد، قوی نیست. خیلی ها مغلوب استرس و نگرانی میشوند تا خود بیماری. لطفا خبرهای بد و نادرست را نشر ندهیم و ✅تلاشمان فقط آگاهی دادن در مورد پیشگیری و درمان مناسب باشد. یک برای عبور از این بحران لازم است. بیایید خودمان به فکر باشیم و فقط اخبار و اطلاعات درست را نشر دهیم. برای شروع همین متن را برای دیگرانی که دوستشان داریم بفرستیم🌹 ارسال با لینک🙏 با چون خورشید بدرخشید ‎‎┄┄┅┅┅❅☀️❅┅┅┅┄┄ 🔅@khrshidkhane