عزیزی این گل را به من هدیه داده بود و من چه عاشقانه دوستش داشتم در گوشه ای از منزل قرار داده بودم، جلویش مبلی که مبادا فرزند کوچیکم گل هایش را پر پر کند، به خیال خودم هر روز خوب آبش میدادم مبادا تشنه شود، سنگ های قشنگی که در گلدان قرار داده بودم تا زیبایش چندبرابر شود، گوشه ای قرار داده بودم تا هر روز آفتاب ببیند.
اصلا هرطور که دلم میخواست بش رسیدگی میکردم و به خیال خودم چه امانت دار خوبی بودم..
یکدفه پژمرده شدنش را دیدم، جلوی چشمانم پرپر میشد، کودش را بیشتر کردم، بهتر که نشد هیچ بدتر هم شد...
تصمیم گرفتم به یک گیاه پزشک پیام دهم و علت را جویا شوم و من چه خوش باورانه فکر میکردم هر انچه برایش انجام داده ام به نفع اوست، فقط کارهایی که خودم دوست داشتم برایش کرده بودم، نه نیازهایش را رفع کنم، بعد از حال بدش، به طلب رفع نیاز واقعیش رفته بودم،و گلی که آب کمی نیاز داشت،سنگ هایی که رطوبت گلدان را بیشتر کرده بود..
و حال میفهمیدم معنای واقعی و رسم امانت داری را...
چه گل هایی که در خانواده پژمرده کردیم، و آن طور که دلمان خواست بزرگش کردیم، نه آنطور که نیاز داشتند درست مثل فرزندان و همسرمان...
نیاز.. نیاز... نیاز....
#نگاه_واقعی_امانت_داری
#فرزندان_همسر_امانت_الهی
#امانت_داری
🖋📚سپیده. آزاد
#لحظه_شیرین_فرزندپروری
#یکشنبه_های_تربیتی
☀️با #خورشید_خانه چون خورشید بدرخشید
╲\╭┓
🔆🌱 @khrshidkhane
┗╯\╲