🗓 هشتم مارس، تاریخی برای سوءاستفاده از زنان!!
📌 آیا تابه حال توجه کردهاید، سازمان ملل و یونسکو هر تاریخی که مثل #روز۸مارس، را نامگذاری کردهاند به اسم زن بوده نه مادر؟
🔻 اساساً مفهوم #مادر در برنامههای سازمان ملل جایی ندارد، چرا که سازمان ملل از اساس به دنبال گناه زنا و زنازادگی و همجنسبازی زنان در جهان است.
📍سازمان ملل ناقض اصلی #حق_مادر و #حق_زنان در جهان است و هشتم مارس، تاریخی برای سوءاستفاده از زنان است!
💢 جالب است بدانید سازمان ملل، بارها کشورهای مختلف را به خاطر داشتن روزی به نام مادر، محکوم کرده و نامگذاری #روز_مادر را غیرقانونی میداند!
#جاهلیت_سازمان_یافته
#جاهلیت_مدرن
#هشت_مارس
┄┄┅┅┅❅☀️❅┅┅┅┄┄
🔅@khrshidkhane
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
🌸سلامِ خدای غفور و مهربان ،
بر شما فرزندان رمضان که با یک ماه
عبادت ،
روزه داری،
مخالفت با هواهای نفسانی
و نیکوکاری به اطرافیان
#تولد_معنوی خود را جشن می گیرید. 👌
🌸 خداقوت به مادران عزیزی که یکماه در کنار روزه داری،
سحر و افطار روبراه کردند
فرزندان را همراهی و مراقبت داشتند
همسر کم حوصله و کلافه را آرامش دادند
ویژه عیدتون مبارک#مادر
🌸 عید سعید #فطر
عید بازگشت به فطرت و فضیلت بر شما همراهان عزیز مبارک باد.
حانیه مازارچی
🌸
🌸🌸
🌸🌸🌸
گاهی با پناه بردن به قرآن یک #بانو #مادر با آرامش باش
💠تکنیک آرام سازی الهی
قالَ لا تَخافا إِنَّني مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى
طه / 46
یارب
خیلی وقت است ، دلاشوبه هایم را پای این آیه جاگذاشته ام ،
هر بار به اینجا می رسم ،
همه ی بارِ تشویشم را زمین می گذارم
و می نشینم کنار این آیه و یک دل سیر ،
نفس راحت می کشم.😍
#لذت_بچه_داری_در_ماه_مبارک_رمضان
#دمنوش_انگیزشی
☀️با #خورشید_خانه چون خورشید بدرخشید
╲\╭┓
🔆🌱 @khrshidkhane
┗╯\╲
وقتی بچه بودیم، مادرم یک عادت قشنگ داشت:
وقتی توی آشپزخانه غذا می پخت برای خودش یواشکی یک پرتقال چهارقاچ می کرد و می خورد. من و خواهرم هم بعضی وقت ها مچش را می گرفتیم و می گفتیم: ها! ببین! باز داره تنهایی پرتقال می خوره. و می خندیدیم. مادرم هم می خندید. خنده هایش واقعی بود اما یک حس گناه همراهش بود. مثل بچه هایی که درست وسط شلوغی هایشان گیر می افتند، چاره ای جز خندیدن نداشت.
مادرم #زن خانه بود .
زن خانواده بود.
زن شوهرش بود. تقریبا همیشه توی آشپزخانه بود. وقت هایی هم که می آمد پیش ما یک ظرف میوه دستش بود. حتی گاهگاهی هم که برای کنترل مادرانه بچه هایش سری به ما می زد. دست خالی نمی آمد: یک مغز کاهوی دو نیم شده توی دست هایش بود. یک تکه برای من، یک تکه برای خواهرم.
وقتی پدرم از سر کار می آمد، می دوید جلوی در. دست هایش را که لابد از شستن ظرف ها خیس بودند، با دستمالی پاک می کرد و لبخندهای قشنگش را نثار شوهر خسته می کرد.
در اوقات فراغتش هم برایمان شال و کلاه و پلیور می بافت و من خواهرم مثل دو تا بچه گربه کنارش می نشستیم و با گلوله های کاموا بازی می کردیم.
مادرم نور آفتاب پهن شده توی خانه را دوست داشت. همیشه جایی می نشست که آفتابگیر باشد. موهای خرمایی اش و پنجه پاهای بیرون زده از دامنش زیر آفتاب می درخشیدند و دستهایش میل های بافتنی را تند و تند با ریتمی ثابت تکان می داد.
مادرم نمونه کامل یک #مادر بود مادرم زن نبود، دختر نبود، دوست نبود. او فقط در یک کلمه می گنجید: مادر.
یادم می آید همین اواخر وقتی پدرش مرد، تهران بودم. زود خودم را رساندم. رفته بود پیش مادربزرگم. وقتی وارد خانه پدربزرگم شدم محکم بغلم کرد و شروع کرد به گریه کردن. من در تمام مراسم پدربزرگم فقط همان یک لحظه گریه کردم. نه به خاطر پدربزرگ. به خاطر مادرم که مرگ پدرش برای اولین بار بعد از تمام این سال ها، از نقش مادری بیرونش آورده بود و پناه گرفته بود توی بغل پسرش و داشت گریه می کرد. و من به جز همین در آغوش گرفتن کوتاه چیزی به مادرم نداده بودم. چیزی برای خود خودش.
مادرم، هیچ وقت هیچ چیز را برای خودش نمی خواست. تا مجبور نمی شد لباس نمی خرید. اهل مهمانی رفتن و رفیق بازی نبود. حتی کادوهایی که به عناوین مختلف می گرفت همه وسایل خانه بودند. در تمام این سال ها تنها لحظه هایی که مال خود خودش بودند، همان وقت هایی بود که یواشکی توی آشپزخانه برای خودش پرتقال چهارقاچ می کرد.
سهم مادرم از تمام زندگی همین پرتقال های نارنجی چهارقاچ شده ی خوش عطر یواشکی
مادرم عادت داشت کارهای روزانهش را #یادداشت کند
و من از سر شیطنت، سعی میکردم دستی در لیست ببرم و یا چیزی را به آن اضافه کنم
فقط برای اینکه در تنهاییاش او را بخندانم.
مثلا اگر در لیست تلفنهایش نوشته بود زنگ به دایی جان، جلویش مینوشتم: ناپلئون
میشد زنگ به دایی جان ناپلئون..!
هر بار بعد از خواندنش که همدیگر را میدیدیم میگفت: اینا چی بود نوشته بودی؟ و کلی با هم میخندیدیم
یک روز شدیدا مریض بودم
به رسم مادر، کاغذی روی در یخچال چسباندم:
مُسكّن برای دردم.
کنارش مادر نوشته بود:
دردت به جانم!
عجب دردی بود جان مادر را گرفت و دیگر نخندیدم...
به همین سادگی😔
قدر مادرهایی که در قید حیات هستند بدانیم.
#توانمندسازی_بانوان
#لحظه_شیرین_فرزندپروری
با #خورشید_خانه چون خورشید بدرخشید
🔅@khrshidkhane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺توصیه های شنیدنی مرحوم آیت الله ناصری درباره عظمت مقام #مادر
#توانمندی
┈┈••✾•🦋🍃☕🍃🦋•✾••┈┈
با #خورشیدخانه چون خورشید بدرخشید.
☀️ @khrshidkhane
مقاله ی
تاثیر شخصیت #مادر در تربیت اعتقادی کودک از منظر قرآن و روایات
#لحظه_شیرین_فرزندپروری
☀️با #خورشید_خانه چون خورشید بدرخشید
╲\╭┓
🔆🌱 @khrshidkhane
┗╯\╲
گاهی
یک اتفاق هایی میفتد
که رنگ روزها را، حال ایام را، عوض میکند
دیشب بچههایم دورم جمع شدند
هرکدام دو بوسه هم حساب کنی، میشود ده تا گل بوسه گرم و عاشقانه و زلال که روی گونهام نه، توی قلبم رویید و حتماً تا ابد همانجا میماند و هروقت لازم باشد، رایحه اش هوای قلبم را پر از شور و مهر و لطافت و امید میکند.
اما…
همان «تغییر رنگ روزها» که گفتم…
فکر کردم به زن هایی که تا سال گذشته، تا ماه گذشته، تا همین دیروز، مادر بودند
و حالا آغوششان خالیست
گونه آنها بوسه نمیخواهد؟
آن ها مادر نیستند؟
زن نیستند؟
زنانی که روی زنانگی را سفید کردهاند و برای زنانگی و مادرانگی آبرو خریدهاند!
زنانی چنین نستوه، بزرگ، ستون! ستون خانواده، جامعه، مقاومت!
حالا مادرها را باشد، اصلاً بگو تاب میآورند؛
کودکانی که بی مادر شده اند چه؟
آنها گونه ای نمیخواهند برای بوسیدن؟ آغوشی نمیخواهند برای آرام گرفتن؟ شانه ای برای سر گذاشتن؟
میگویم «بی مادر» و داغ خودم هم تازه میشود.
آدم آغوشش برای پنج تا بچه هم که وسعت پیدا کرده باشد، باز هم دلش میخواهد خودش را در آغوش مادرش مچاله کند.
روی گونه اش ده تا که نه، صدها بوسه مادر فرزندی هم که باشد، باز هم عطشِ «کاشتنِ» بوسه مادر فرزندی دارد.
پنج تا نه، ده تا بچه هم که دورش جشن روز مادر گرفته باشند،
بچگانه و دلتنگ، قلبش چروک و پشت پلکش داغ میشود
و «آه» غمبارش را یک جوری جا میدهد وسط جیغ شادی بچهها که متوجه نشوند و توی ذوقشان نخورد.
جشن ساده بچهها که تمام میشود،
میروم به سایت
https://www.leader.ir/fa/monies
و برای آرام کردن دل خودم، یک مبلغی واریز میکنم برای مقاومت. توی دلم تصور میکنم این پول ناچیز میشود یک کبوتر شادی و مینشیند روی شانه یک مادر، یک کودک؛ در محفل بیرحم آتش و خون و خاکستر.
بعد هم تسبیحم را میگیرم دست
یک دور صلوات هدیه بدهم به بانوی عالمیان، حضرت زهرای اطهر، به نیابت از مادرم و همه مادرهای پرکشیده
این هم هدیه نورانی من برای مادرم
آغوش و بوسهاش هم بماند طلبم…
✍ هـجرتــــــــ
بله و ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
#مادر #مادرانه #مادرانه_ای_برای_دنیا
#بی_مادر #آغوش_خالی #غزه #مقاومت
#حماسه_زنان #روزمادر #روززن #زن
#زن_تراز #زنانگی
#نشربامنبع
@royaejtemaee
ارسال مطالب با:.
🪴https://eitaa.com/Z_Z_Aramesh