💢اثبات ما می توانیم
🔸یکی از قطعات دستگاه ها معیوب شده بود. پنج سال بود کار کرده بود و باید از رده خارج می شد. هزینه اش برای سایت خیلی زیاد بود. #مصطفی همه قطعه های معیوب را جمع کرد، تیم آورد و تعمیرشان کرد و دوباره وارد کار کرد. این کارها وظیفه معاونت بازرگانی نبود، اما برایش فرقی نمیکرد. کار سازمان باید انجام میشد.
🔸آمد دفترم. میخواست برایش یک قطعه وارد کنم. قطعه را که دیدم، گفتم «مصطفی، خودم می تونم این رو بسازم.» گل از گلش شکفت. مطمئنی میتونی؟ آره.
تو اگه بتونی، من تا دفتر رئیس سازمان هم که شده میرم، کارت رو میبرم توی قالب تحقیقاتی. همان هم شد. سازمان را راضی کرد. چهل درصد کار را که جلو بردم، قرارداد ساخت و تولید شش ماهه با من بست. بیش تر از شش ماه طول کشید، ولی مصطفی پای کارم ایستاد. اگر پشتم نبود، نمیتوانستم بسازم.
🔸هفته ای چهار پنج بار بین نطنز و کاشان و تهران می رفت و می آمد. نه یک ماه و دوماه، نه یک سال و دوسال؛ هشت سال کارش همین بود. ساعت چهار صبح می نشست توی ماشین و راه می افتاد. گاهی وقت ها تازه ساعت یازده شب جلسه اش شروع می شد. بعد از آن راه می افتاد و می آمد سمت تهران، هفت صبح توی تهران جلسه داشت. خستگی نمی شناخت. به قول بچه ها لودری کار می کرد. یک بار حساب کردم، مصطفی شاید این مدت بیشتر از #پانصدهزار کیلومتر رفته و آمده؛ ده برابر دور کره ی زمین.
👈 درسکوت و مظلومتیت سالگرد #شهید_مصطفی_احمدی_روشن، ۲۱ دیماه