‌‌ دیوار چین در یک روز برفی😂🤣 ‌ ╔═🍃♥️🍃══════╗ @Raaz_zendegi ╚══════🍃♥️🍃═╝

‍ دیشب ‏ساعت 3 شب زنگ زدم به بابام گفتم نگران نباشید من 5 دقیقه دیگه خونه ام ‏با یه صدای خواب آلودی گفت شما؟ پشمای محبت ریخت 😐😂 ‍ ‌ ╔═🍃♥️🍃══════╗ @Raaz_zendegi ╚══════🍃♥️🍃═╝

#سرگذشت_زندگی_پروانه🦋 زدم بغل و به سمت عقب برگشتم به نوزاد کوچولوی خوشگل که غرق خواب بود رو دیدم... پیاده شدم و در عقبو باز کردم و بچه رو برداشتم و گفتم این دیگه چجور مادریه که بچشو یادش رفته! از خانمه عذرخواهی کردم گفتم باید برگردم مادرشو پیدا کنم الان پیاده شد. اومدم بذارمت صندلی جلو که کاغذی که زیر بند قنداقت بود توجهمو به خودش جلب کرد بازش کردم توش نوشته بود «سلام این بچه ای که میبینید نوزاد سه ماهه ی یه پدر معتاده پدر عیاش و بی مسئولیتی که نه رحم و مروت داره نه غیرت نمیتونم بشینم و بدبختی بچمو تماشا کنم. مطمئنم حتی تو بهزیستی جاش بهتر از پیش ما هست شمایی که داری الان نامه رو میخونی بدون من چند روزه دارم تو خیابونا میگردم که دلم راضی بشه یه نفرو انتخاب کنم و بچه رو پیشش بذارم حالا که این نامه دست شماست یعنی چهرتون اونقدر برام قابل اعتماد به نظر اومده که بچمو رها کردم ازتون خواهش میکنم نگهش دارید و براش بزرگی کنید اگرهم شرایطشو ندارید بذاریدش بهزیستی شما رو به خدا اگه نگهش داشتین هیچوقت از این اتفاق بهش چیزی نگید بذارید فکر کنه بچه خودتونه. دنبالم نگردید چون قصد دارم خودمو بکشم و از این زندگی جهنمی راحت بشم. خداحافظ شما و دخترم باشه.» ادامه دارد... ╔═🍃♥️🍃══════╗ @Raaz_zendegi ╚══════🍃♥️🍃═╝

‌ زمان مدرسه به بار مکبر شدم، موقع رکوع یادم رفت چی باید بگم گفتم دولا شید یادش بخیر پوشه پروندم آبی بود ‌ ╔═🍃♥️🍃══════╗ @Raaz_zendegi ╚══════🍃♥️🍃═╝

❄️آخرین عصر دی ماهتون به شادی 🤍امیدوارم دلخوشی و شادی ❄️مهمون خونه هاتون 🤍سلامتی و آرامش ❄️در وجودتون 🤍خدا هرلحظه کنارتون باشه ❄️عصـرتون زیبـا ☕️

‌‌ ترفند مخفی😂🤣😂 ‌ ╔═🍃♥️🍃══════╗ @Raaz_zendegi ╚══════🍃♥️🍃═╝

‌‌ چه ترفندی بود😂🤣 ‌ ╔═🍃♥️🍃══════╗ @Raaz_zendegi ╚══════🍃♥️🍃═╝

🍫🍫کاکائو🍫🍫🍫 کاکائو از لحاظ خروجی خلط کبدی، سودا‌زاست درنتیجه افرادی که دچار مشکلات زیر هستند نباید از آن استفاده کنند : 🔹غلظت خون 🔹فشارخون 🔹لک‌های قهوه ای رنگ پوستی وکک ومک 🔹اختلال خواب 🔹افسردگی 🔹اختلال اشتها 🔹یبوست ╔═🍃♥️🍃══════╗ @Raaz_zendegi ╚══════🍃♥️🍃═╝

#سرگذشت_زندگی_پروانه🦋 سمیه گفت بذاریمت بهزیستی ولی من یه حسی درونم به وجود اومده بود که نمیتونستم ازت دل بکنم خلاصه بعد چند روز با اصرار زیاد من راضی شد که پیش خودمون نگهت داریم با کمک آشنایی که تو ثبت احوال داشتیم برات شناسنامه گرفتیم و شدی همه ی زندگی ما. از فشار چیزایی که شنیده بودم داشتم دیوونه میشدم سرمو بین دستام گرفتم. حس میکردم بدبخت ترین آدم روی زمینم پس دلیل بی مهری های مامان این بود از خودم بیزار بودم از بابای معتاد و مادر ضعیفی که بجای جنگیدن واسه زندگی خودش و بچش تصمیم گرفته بود راحت ترین راهو انتخاب کنه حالم به هم میخورد به سختی دهن باز کردمو گفتم هیچ نشونی ازشون ندارید؟ بابا با ناراحتی سرشو بلند کرد و گفت پروانه همه ی ماجرا همین بود ما هیچوقت دنبالشون نگشتیم یعنی هیچ سرنخی هم نداشتیم. گذشته از این ما تو رو بچه ی خودمون میدونستیم و میدونیم... با خشم گفتم پس چرا مامان اینجوری باهام رفتار میکنه؟ اگه منو نمیخواست چرا قبولم کرد؟ بابا کلافه دستی تو موهاش کشید و گفت بعد به دنیا اومدن پگاه مامانت یکم رفتارش عوض شد ادامه دارد... ╔═🍃♥️🍃══════╗ @Raaz_zendegi ╚══════🍃♥️🍃═╝

این قهوه همراه با آب نبات پنبه ای سرو می شود. بخار فنجان بلند می شود و ابر شروع به ریختن شکر روی قهوه می کند.‌‌ خلاقیت ╔═🍃♥️🍃══════╗ @Raaz_zendegi ╚══════🍃♥️🍃═╝

📌اگه چای تو فلاسکت زود یخ میشه اینکارو‌ کنی...♡ ╔═🍃♥️🍃══════╗ @Raaz_zendegi ╚══════🍃♥️🍃═╝