eitaa logo
رازِ زندگی👩‍❤️‍👨
14.5هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
7.7هزار ویدیو
1 فایل
اینجا همه موضوع و همه چی داریم🥰 برای تبلیغات خصوصی به اینجا مراجعه کنید👇 https://eitaa.com/tabligat_poro
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام ممنونم از کانال خوبتون که انقد ما رو میخندونه❤️ یه سوتی داغه داغ واسه همین الان😂 امروز از سرکار اومدم خونه ی خواهرم بعد رفتم دست و صورتمو شستم اومدم مرطوب کننده بزنم دیدم خواهرم مرطوب کننده نداره گفتم پس من چی بزنم الان پوستم خشک میشه گفت برو گلیسرین و لیمو رو با هم مخلوط کردم تو آشپزخونه س بردار بزن رفتم یه شیشه بود برداشتم بدونه اینکه نگاه کنم ریختم کف دستم و هی ماساژ میدادم رو پوسته صورتم😂😂😂😂 خواهرم اومد گفتم أه این چقدر بو گند میده بدتر پوستمو خشک کرد خواهرم شیشه رو نگاه کرد گفت این چیه میزنی خاک تو سرت شربته سرماخوردگیه😂😂😂😂😂😂😂 وای یه ساعته جمع نمیشم از خنده🤣 😁 ╔═🍃♥️🍃══════╗ @Raaz_zendegi ╚══════🍃♥️🍃═╝
عروسی داییم بود بعد رفته بودیم تالار خودم خیلی بچه بودم کلاس دوم اینا بودم همه حواسمون پرت بود بعد پسر خالم که از من دو سال کوچیک تر بود هعی به خالم میگفت دسشویی دادم خالم وقت نمی‌کرد ببرش دسشویی رفته بود وسط تالار وایساده بود می‌گفت دسشویی دارم باز کسی بهش توجه نمی‌کرد همه جا شلوغ بود و هم همه بیچاره پسر خالم خیلی بهش فشار اومد شلوارشو کشید پایین بلند گفت من دسشویی دارم این کار پسر داییم همانا و ساکت شدن کل تالار همانا اره دیه همه ریده بودیم به خودمون بچه هنوز که هنوز قدش از من بلند تر شده ولی همه اینو همه جا تعریف میکنن الهی خب دسشوییش گرفته بود😂😂 ╔═🍃♥️🍃══════╗ @Raaz_zendegi ╚══════🍃♥️🍃═╝
یه دفعه با دوتا از دوستام رفتیم خرید بعد دوستم یه شیشه عطر ورداشت و بو کرد گفت به به چه بوی خوبی میده بچه ها ببینین بعد فروشنده برگشت بهش گفت عزیزم اون شیشه خالیه از هر عطری که خواستین بگین تا براتون پر کنم 😂😂😂 حالا منو دوستم از خنده داشتیم زمینو گاز میگرفتیم😁 بعد از اونجا رفتیم توی یه پاساژی بعد یه جفت جوراب میگفت ۳۲ هزار تومن بعد دوستم از در پاساژ که اومدیم بیرون بلند گفت ۳۲ تومن😱 بعد حالا همه داشتن بهمون نگاه میکردن منکه سریع دستشو کشیدم بردمش بیرون تا بیشتر از این آبرومونو نبرده بود🙊😂 😁 **╔═🍃♥️🍃══════╗ @Raaz_zendegi ╚══════🍃♥️🍃═╝**
یکی از همسایه های خالم بهش گفته بود یه دختر خوب میخوام واسه پسرم .. خالم منو دختر خالمو پیشنهاد داده بود.. یعنی بچه های خواهرش رو ؛ بعدخالم به هر دومون گفته بود بیایم خونش تا همسایش مارو ببینه فک کنید من ودختر خالم هردو رفته بودیم تا مامان پسره مارو ببینه تازه خوشحالم بودیم😂 حالا که یادم میاد می خوام زمین دهن باز کنه برم توش ..... اخرشم همسایش گفت اگر یکی روانتخاب کنم اون یکی پیش خودش غصه می خوره پس هیچکدوم..😐 😁 **╔═🍃♥️🍃══════╗ @Raaz_zendegi ╚══════🍃♥️🍃═╝**
سلام دوستان عزیز 🙂 اقا این دفعه می‌خوام سوتی خودم را بگم 👍 یک روز عادی از بیرون اومدم و بابام حموم بود و گوشیش زنگ خورد بابا یک دوستی داره به نام (پور کریم ) تا اینجا را داشته باشید 😊 مامانم و داداشم دستشون بند بود به من گفتند ببین کیه ? منم ادای ادم حسابی ها را در آوردم با صدای بلند و رعنا گفتم :(( بابا اقای یا کریم زنگ میزنه )) 😂😂 داداشم و مامانم که از خنده روده بر شده بودن که هیچ صدا خنده بابام هم از حموم می اومد 😬😥 حالا از من انکار که نه من نگفتم من گفتم پور کریم 🙄😶 و هنوز که هنوزه سوژه خندیدن شون هستم 😐🤦🏻‍♀ اسمم هم باشه ( دختر بهاری 🙂 ) 😁 لطفا دوست عزیزمونو راهنمایی کنید و پاسختونو بفرستید اینجا 👇❤️ @sarallahh ─━━━━⊱🎁⊰━━━━─ 🎈 𝐉𝐨𝐢𝐧 :@Raaz_zendegi
سلام خسته نباشید چند بار دارم سوتی هام میفرستم ولی هیچ کدوم نزاشتید ولی من خسته نمیشم هر چی سوتی دارم میفرستم 😁😁😁 یه بار سبزی فروش اومد داخل کوچه من هم باکلاس رفتم پیشش گفتم سبزی هاتون تازه است یانه😏😏😏😏 گفت تازه است سبزی چی میخوای منم یه دفعه گفتم سبزی قیمه میخوام 😃😃😃😃😃 من که اصلا همواسم نبود چی گفتم مرد گفت مگه قیمه هم سبزی میخواد😳😳😳😳😳 برای اینکه جلوش کم نیارم گفتم ما یه قیمه درست میکنیم که داخلش سبزی داره😅😅😅😅😅😅 من😔😔😔😔 سبزی فروش😂😂😂😂😂😂 سبزی ها😃😃😃😃😃😃 😁 لطفا دوست عزیزمونو راهنمایی کنید و پاسختونو بفرستید اینجا 👇❤️ @sarallahh ─━━━━⊱🎁⊰━━━━─ 🎈 𝐉𝐨𝐢𝐧 :@Raaz_zendegi
امروز زنگ زدم برای یه آگهی استخدامی ، چون خیلی استرس داشتم و دفعع اولم بود نمیفهمیدم چی میگم و اون چی میپرسه مرده دراومد گف میزان تحصیلاتتون چقدره ،من گفتم رشته کارشناسی میخونم😂🤦🏻‍♀️ 😁 ╔═🍃♥️🍃══════╗ @Raaz_zendegi ╚══════🍃♥️🍃═╝
یه بار یه مهمونی رفتیم کلی آدم نشسته بودن منم داشتم دونه به دونه باهمه دست میدادم یهو رسیدم به شوهر عمم دستمو بردم جلو تا دستشو آورد دست بده یهو یادم افتاد نامحرمه دستمو پس کشیدم گفتم نه! تو دیگه نه!😢 بنده خدا رو ضایع کردم😐🤦‍♀ همه کلی خندیدن 😁 ╔═🍃♥️🍃══════╗ @Raaz_zendegi ╚══════🍃♥️🍃═╝
پدرم داشت راجع به خوش تیپی و خوش هیکلی یه آقایی از اقوام میگف که انصافا جذابه منم داشتم تخمه میخوردم و هنوز تو بحث قبلی راجع به پُر یا پوک بودن تخمه بودم  یهو بلند داد زدم توپره خوبه👌 بابام گف هاع؟ کی؟ چی؟😐 گفتم به خدا تخمه رو میگم😂😂  😁 ╔═🍃♥️🍃══════╗ @Raaz_zendegi ╚══════🍃♥️🍃═╝
چند ماهی بود از عروسیمون گذشته بود و تو ماه محرم بودیم و پدر شوهرم اینا مراسم دارن و تموم فامیل میان از اونجایی که من خیلی راحت با همه ارتباط برقرار میکنم و سعی میکنم تو دیدار اول طرف احساس غریبی نکنه اومدم تو خونه دیدم همه مهمانا اومدن و یکی یکی با همه احوالپرسی کردم وقتی تموم شدم به یک گروهشون گفتم بیمعرفتا چرا عروسیمون نیومدین؟؟؟؟ همشون گفتن واااا ما که بودیم تازه اومدیم باهات رقصیدیم! دیدم گند زدم رومو کردم یه طرف دیگه گفتم ولی شماها نیومدین اونام گفتن وااااا مام بودیم که!!!! حالا مگه ول کن بودم رو کردم به یکی دیگه گفتم شما بودی درسته؟ گفت نه شرمنده من نبودم!!! اره دیگه خلاصه منو کشیدن از خونه بیرون😢😂😂😂 ارسال سوژه 👈 @Razmandh_313 ✿.•.❀.•.❁.•. ✿.•.❀.•.❁.•.❀.• 😂 ❥• @Sotiy_kade_khanoom ࿐ ˚ .
تو نامزدی اولین بار دعوتش کردیم تنهایی بیاد خونمون بهش گفتم جمعه ظهر بیا انقدر هول بود پنجشنبه ظهر اومد حالا من تازه از سرکار اومده بودم. ناهار آش رشته حسابی خورده بودم ولوو شده بودم تو خونه  با قیافه شبیه دون دون🙄🙄🙄 با یه عالمه سیبیل که میخواستم همون روز برم ارایشگاه😐 از همون اول نشون دادم چندسال دیگه تو خونه چجوریم🤗😅😅😅 ╔═🍃♥️🍃══════╗ @Raaz_zendegi ╚══════🍃♥️🍃═╝
واسه قبل عقد رفتیم ازمایشگاه ونوبت محضر ..شوهرم چون تو شهر مازندگی نمیکنه بهم گفت محضر خونه دیدی بگو وایسم نوبت بگیرم همین جور که تو شهر تاب میخوردیم گفتم اه یه محضر خونه..شوهرمم دیگه نگاه نکرد رفتیم داخل شوهرم گفت اومدیم نوبت بگیریم مرده گفت برگ سبز و سند اوردین شوهرم یه نگاه بمن کرد و انجا بود که فهمیدیم رفتیم دفتر ثبت اسناد نه محضر خونه.. کلی بهمون خندید مرده.شوهرمم برای همه تعریف کرد و بهم خندیدن حتی فامیل خودش .هنوز بعد 9 سال گاهی بهم میخنده 😁 ╔═🍃♥️🍃══════╗ @Raaz_zendegi ╚══════🍃♥️🍃═╝