eitaa logo
دروس استاد ربیعی
1.2هزار دنبال‌کننده
328 عکس
1.1هزار ویدیو
37 فایل
دروس: اندیشه اسلامی ۱ و ۲، آیین زندگی، دانش خانواده و تفسیر موضوعی... ارسال مطلب: @Yazahra_5110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 با علیه السلام 🌹 از نگاه به چهره ؛ برای خریدن یک لحظه؛ نگاه امیرالمومنین علیه السلام ✅ نمی‌شود از علامه محمدتقی جعفری رحمه الله علیه، گفت و خود را در حلاوت اتفاق عظیم و شیرین زندگی او شریک نکرد؛ اتفاقی که بدون شک نقطه عطف حیات سراسر برکت این عالم بزرگ بود. حُسن آغاز روایتگری شاگرد خاص استاد از سال‌های پربرکت همنشینی با آن عالم فرزانه هم یادآوری دقایق شیرینی است که شنونده ماوقع آن لحظات نورانی از زبان شخص علامه جعفری بوده. (خانم) زهره محمدعلی ما را هم با خود به آن شب سرنوشت‌ساز در نجف اشرف می‌برد و می‌گوید: 🔸«استاد تعریف می‌کردند: ما در مدرسه علمیه‌ای درس می‌خواندیم که صاحبش یک فرد اصفهانی بود. آن روزها در نجف، طلبه‌ها زندگی سختی داشتند. با این حال، شب‌های ولادت یا شهادت ائمه اطهار علیهم السلام که می‌رسید، پول‌های ناچیزمان را روی هم می‌گذاشتیم و مقداری شیرینی یا خرما می‌خریدیم و بعد از نماز مغرب و عشاء دور هم جمع ۳می‌شدیم و یک حالت شب‌نشینی داشتیم. در شب‌های ولادت، در گفت‌وشنودهایمان شوخی هم می‌کردیم. 🔸آن شب هم شب ولادت یکی از معصومین (ع) – به گمانم امام محمدباقر (ع) – بود. یکی از آقایان طلبه وقتی وارد جمع شد و نشست، گفت: می‌خواهم یک سئوالی مطرح کنم، اما همه‌تان را قسم می‌دهم که صادقانه به آن جواب بدهید. بعد از اینکه همه پذیرفتند و تعهد دادند همان جوابی را بدهند که واقعاً به دل و ذهنشان خطور می‌کند، از جیب عبایش یک عکس چاپ‌شده در روزنامه را درآورد و گفت: ✴ اگر شما امکان انتخاب داشته‌باشید که یا یک عمر به‌صورت «شرعی و قانونی» با این خانم زندگی کنید؛ یا به‌طور «مشروط و غیرقطعی و برای یک لحظه» با امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب علیه السلام دیدار داشته‌باشید؛ کدام را انتخاب می‌کنید⁉ 🔹 نفر اول عکس را گرفت، نگاه کرد و گفت: خب، امیرالمؤمنین (ع) را که همه در زمان احتضار و در شب اول قبر زیارت می‌کنند... معلوم شد انتخاب او، زندگی با آن خانم است. نفر دوم که عکس را گرفت، صاحب همان مدرسه علمیه بود. سرش را بلند کرد، نگاهی به پسرش انداخت و گفت: فلانی! به مادرت چیزی نگویی ها... او هم زندگی شرعی با آن خانم که مادر یکی از سیاستمداران وقت دنیا و زیباترین زن آن روزگار بود را ترجیح داد. نفر سوم هم به همین ترتیب.» 🔹 که باشی، خودشان به دیدارت می‌آیند👌 «در بعضی جاها نوشته شده که علامه جعفری به آن عکس نگاه نکردند اما اینطور نیست. استاد به من گفتند: من نفر چهارم بودم. نوبت که به من رسید، یک لحظه به شکل گذرا به آن عکس نگاه کردم و بلافاصله به گوشه‌ای پرتش کردم و گفتم: والله قسم که دیدن مشروط امیرالمؤمنین علیه السلام برای یک لحظه را به عمری زندگی با این زن ترجیح می‌دهم. دیگر حالم منقلب شد و بلند شدم و به طرف حجره‌ام رفتم. همان‌طور که نشسته و به درِ حجره تکیه داده‌بودم، حس کردم وجودم سنگین شده و خواب دارد بر من غلبه می‌کند. در آن حال عجیب، یک‌دفعه در باز شد و فردی داخل شد؛ ازآنجاکه درِ حجره کوتاه بود، مجبور شد سرش را خم کند. سلام کردم و گفتم: شما که هستید؟ در جواب گفت: همان کسی که می‌خواستی ببینی. من، علی‌بن‌ابیطالب (ع) هستم... 🚩 نگاه کردم. همان مشخصاتی که در تمام کتاب‌ها از مولا (ع) نقل شده‌بود را داشتند؛ قد میانه، درشت‌هیکل، تا حدی بطین (چاق)، پیشانی بلند و...» 🔸شاگرد استاد لبخندبرلب می‌گوید: «استاد می‌گفتند: یک آن به خودم آمدم و دیدم در حجره تنها هستم. حال غریبی داشتم. دوباره به سرداب و جمع طلبه‌ها برگشتم. خانم محمدعلی! من نفر چهارم بودم و وقتی برگشتم، عکس به دست نفر پنجم یا ششم رسیده‌بود. یعنی مدت زمانی که گذشته‌بود، تا این حد کوتاه بود. 🔸دوستان تا مرا دیدند، گفتند: جعفری چه اتفاقی افتاده؟ چرا رنگت پریده؟ به آن طلبه‌ای که عکس را آورده‌بود، گفتم: بد آزمایشی از ما گرفتی... آنقدر اصرار کردند تا بالاخره ماجرا را برایشان تعریف کردم. همه منقلب شدند و به گریه افتادند... ✅ استاد می‌گفتند: بعد از دیدار با امام علی (ع)، هر کتابی را باز می‌کردم، فکر می‌کردم این‌ها را من قبلاً خوانده‌ام.» 🙏 دکتر محمدعلی مکثی می‌کند و ادامه می‌دهد: «حقیقت ماجرا همین است؛ امیرالمؤمنین (ع) و حضرت صاحب (عج) به جایی می‌آیند که اخلاص باشد، جایی که با همه وجود ایشان را بخواهند و بخوانند. حتماً شنیده‌اید که حضرت صاحب‌الزمان (عج) به دیدار قفل‌ساز فقیری در بازار رفتند چون در کارش و در معامله با مردم تنگدست، انصاف داشت.» https://www.google.com/amp/s/www.farsnews.com/amp/13980529000043
هدایت شده از دروس استاد ربیعی
🌺 با علیه السلام 🌹 از نگاه به چهره ؛ برای خریدن یک لحظه؛ نگاه امیرالمومنین علیه السلام ✅ نمی‌شود از علامه محمدتقی جعفری رحمه الله علیه، گفت و خود را در حلاوت اتفاق عظیم و شیرین زندگی او شریک نکرد؛ اتفاقی که بدون شک نقطه عطف حیات سراسر برکت این عالم بزرگ بود. حُسن آغاز روایتگری شاگرد خاص استاد از سال‌های پربرکت همنشینی با آن عالم فرزانه هم یادآوری دقایق شیرینی است که شنونده ماوقع آن لحظات نورانی از زبان شخص علامه جعفری بوده. (خانم) زهره محمدعلی ما را هم با خود به آن شب سرنوشت‌ساز در نجف اشرف می‌برد و می‌گوید: 🔸«استاد تعریف می‌کردند: ما در مدرسه علمیه‌ای درس می‌خواندیم که صاحبش یک فرد اصفهانی بود. آن روزها در نجف، طلبه‌ها زندگی سختی داشتند. با این حال، شب‌های ولادت یا شهادت ائمه اطهار علیهم السلام که می‌رسید، پول‌های ناچیزمان را روی هم می‌گذاشتیم و مقداری شیرینی یا خرما می‌خریدیم و بعد از نماز مغرب و عشاء دور هم جمع ۳می‌شدیم و یک حالت شب‌نشینی داشتیم. در شب‌های ولادت، در گفت‌وشنودهایمان شوخی هم می‌کردیم. 🔸آن شب هم شب ولادت یکی از معصومین (ع) – به گمانم امام محمدباقر (ع) – بود. یکی از آقایان طلبه وقتی وارد جمع شد و نشست، گفت: می‌خواهم یک سئوالی مطرح کنم، اما همه‌تان را قسم می‌دهم که صادقانه به آن جواب بدهید. بعد از اینکه همه پذیرفتند و تعهد دادند همان جوابی را بدهند که واقعاً به دل و ذهنشان خطور می‌کند، از جیب عبایش یک عکس چاپ‌شده در روزنامه را درآورد و گفت: ✴ اگر شما امکان انتخاب داشته‌باشید که یا یک عمر به‌صورت «شرعی و قانونی» با این خانم زندگی کنید؛ یا به‌طور «مشروط و غیرقطعی و برای یک لحظه» با امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب علیه السلام دیدار داشته‌باشید؛ کدام را انتخاب می‌کنید⁉ 🔹 نفر اول عکس را گرفت، نگاه کرد و گفت: خب، امیرالمؤمنین (ع) را که همه در زمان احتضار و در شب اول قبر زیارت می‌کنند... معلوم شد انتخاب او، زندگی با آن خانم است. نفر دوم که عکس را گرفت، صاحب همان مدرسه علمیه بود. سرش را بلند کرد، نگاهی به پسرش انداخت و گفت: فلانی! به مادرت چیزی نگویی ها... او هم زندگی شرعی با آن خانم که مادر یکی از سیاستمداران وقت دنیا و زیباترین زن آن روزگار بود را ترجیح داد. نفر سوم هم به همین ترتیب.» 🔹 که باشی، خودشان به دیدارت می‌آیند👌 «در بعضی جاها نوشته شده که علامه جعفری به آن عکس نگاه نکردند اما اینطور نیست. استاد به من گفتند: من نفر چهارم بودم. نوبت که به من رسید، یک لحظه به شکل گذرا به آن عکس نگاه کردم و بلافاصله به گوشه‌ای پرتش کردم و گفتم: والله قسم که دیدن مشروط امیرالمؤمنین علیه السلام برای یک لحظه را به عمری زندگی با این زن ترجیح می‌دهم. دیگر حالم منقلب شد و بلند شدم و به طرف حجره‌ام رفتم. همان‌طور که نشسته و به درِ حجره تکیه داده‌بودم، حس کردم وجودم سنگین شده و خواب دارد بر من غلبه می‌کند. در آن حال عجیب، یک‌دفعه در باز شد و فردی داخل شد؛ ازآنجاکه درِ حجره کوتاه بود، مجبور شد سرش را خم کند. سلام کردم و گفتم: شما که هستید؟ در جواب گفت: همان کسی که می‌خواستی ببینی. من، علی‌بن‌ابیطالب (ع) هستم... 🚩 نگاه کردم. همان مشخصاتی که در تمام کتاب‌ها از مولا (ع) نقل شده‌بود را داشتند؛ قد میانه، درشت‌هیکل، تا حدی بطین (چاق)، پیشانی بلند و...» 🔸شاگرد استاد لبخندبرلب می‌گوید: «استاد می‌گفتند: یک آن به خودم آمدم و دیدم در حجره تنها هستم. حال غریبی داشتم. دوباره به سرداب و جمع طلبه‌ها برگشتم. خانم محمدعلی! من نفر چهارم بودم و وقتی برگشتم، عکس به دست نفر پنجم یا ششم رسیده‌بود. یعنی مدت زمانی که گذشته‌بود، تا این حد کوتاه بود. 🔸دوستان تا مرا دیدند، گفتند: جعفری چه اتفاقی افتاده؟ چرا رنگت پریده؟ به آن طلبه‌ای که عکس را آورده‌بود، گفتم: بد آزمایشی از ما گرفتی... آنقدر اصرار کردند تا بالاخره ماجرا را برایشان تعریف کردم. همه منقلب شدند و به گریه افتادند... ✅ استاد می‌گفتند: بعد از دیدار با امام علی (ع)، هر کتابی را باز می‌کردم، فکر می‌کردم این‌ها را من قبلاً خوانده‌ام.» 🙏 دکتر محمدعلی مکثی می‌کند و ادامه می‌دهد: «حقیقت ماجرا همین است؛ امیرالمؤمنین (ع) و حضرت صاحب (عج) به جایی می‌آیند که اخلاص باشد، جایی که با همه وجود ایشان را بخواهند و بخوانند. حتماً شنیده‌اید که حضرت صاحب‌الزمان (عج) به دیدار قفل‌ساز فقیری در بازار رفتند چون در کارش و در معامله با مردم تنگدست، انصاف داشت.» https://www.google.com/amp/s/www.farsnews.com/amp/13980529000043
🌺 با علیه السلام 🌹 از نگاه به چهره ؛ برای خریدن یک لحظه؛ نگاه امیرالمومنین علیه السلام ✅ نمی‌شود از علامه محمدتقی جعفری رحمه الله علیه، گفت و خود را در حلاوت اتفاق عظیم و شیرین زندگی او شریک نکرد؛ اتفاقی که بدون شک نقطه عطف حیات سراسر برکت این عالم بزرگ بود. حُسن آغاز روایتگری شاگرد خاص استاد از سال‌های پربرکت همنشینی با آن عالم فرزانه هم یادآوری دقایق شیرینی است که شنونده ماوقع آن لحظات نورانی از زبان شخص علامه جعفری بوده. (خانم) زهره محمدعلی ما را هم با خود به آن شب سرنوشت‌ساز در نجف اشرف می‌برد و می‌گوید: 🔸«استاد تعریف می‌کردند: ما در مدرسه علمیه‌ای درس می‌خواندیم که صاحبش یک فرد اصفهانی بود. آن روزها در نجف، طلبه‌ها زندگی سختی داشتند. با این حال، شب‌های ولادت یا شهادت ائمه اطهار علیهم السلام که می‌رسید، پول‌های ناچیزمان را روی هم می‌گذاشتیم و مقداری شیرینی یا خرما می‌خریدیم و بعد از نماز مغرب و عشاء دور هم جمع ۳می‌شدیم و یک حالت شب‌نشینی داشتیم. در شب‌های ولادت، در گفت‌وشنودهایمان شوخی هم می‌کردیم. 🔸آن شب هم شب ولادت یکی از معصومین (ع) – به گمانم امام محمدباقر (ع) – بود. یکی از آقایان طلبه وقتی وارد جمع شد و نشست، گفت: می‌خواهم یک سئوالی مطرح کنم، اما همه‌تان را قسم می‌دهم که صادقانه به آن جواب بدهید. بعد از اینکه همه پذیرفتند و تعهد دادند همان جوابی را بدهند که واقعاً به دل و ذهنشان خطور می‌کند، از جیب عبایش یک عکس چاپ‌شده در روزنامه را درآورد و گفت: ✴ اگر شما امکان انتخاب داشته‌باشید که یا یک عمر به‌صورت «شرعی و قانونی» با این خانم زندگی کنید؛ یا به‌طور «مشروط و غیرقطعی و برای یک لحظه» با امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب علیه السلام دیدار داشته‌باشید؛ کدام را انتخاب می‌کنید⁉ 🔹 نفر اول عکس را گرفت، نگاه کرد و گفت: خب، امیرالمؤمنین (ع) را که همه در زمان احتضار و در شب اول قبر زیارت می‌کنند... معلوم شد انتخاب او، زندگی با آن خانم است. نفر دوم که عکس را گرفت، صاحب همان مدرسه علمیه بود. سرش را بلند کرد، نگاهی به پسرش انداخت و گفت: فلانی! به مادرت چیزی نگویی ها... او هم زندگی شرعی با آن خانم که مادر یکی از سیاستمداران وقت دنیا و زیباترین زن آن روزگار بود را ترجیح داد. نفر سوم هم به همین ترتیب.» 🔹 که باشی، خودشان به دیدارت می‌آیند👌 «در بعضی جاها نوشته شده که علامه جعفری به آن عکس نگاه نکردند اما اینطور نیست. استاد به من گفتند: من نفر چهارم بودم. نوبت که به من رسید، یک لحظه به شکل گذرا به آن عکس نگاه کردم و بلافاصله به گوشه‌ای پرتش کردم و گفتم: والله قسم که دیدن مشروط امیرالمؤمنین علیه السلام برای یک لحظه را به عمری زندگی با این زن ترجیح می‌دهم. دیگر حالم منقلب شد و بلند شدم و به طرف حجره‌ام رفتم. همان‌طور که نشسته و به درِ حجره تکیه داده‌بودم، حس کردم وجودم سنگین شده و خواب دارد بر من غلبه می‌کند. در آن حال عجیب، یک‌دفعه در باز شد و فردی داخل شد؛ ازآنجاکه درِ حجره کوتاه بود، مجبور شد سرش را خم کند. سلام کردم و گفتم: شما که هستید؟ در جواب گفت: همان کسی که می‌خواستی ببینی. من، علی‌بن‌ابیطالب (ع) هستم... 🚩 نگاه کردم. همان مشخصاتی که در تمام کتاب‌ها از مولا (ع) نقل شده‌بود را داشتند؛ قد میانه، درشت‌هیکل، تا حدی بطین (چاق)، پیشانی بلند و...» 🔸شاگرد استاد لبخندبرلب می‌گوید: «استاد می‌گفتند: یک آن به خودم آمدم و دیدم در حجره تنها هستم. حال غریبی داشتم. دوباره به سرداب و جمع طلبه‌ها برگشتم. خانم محمدعلی! من نفر چهارم بودم و وقتی برگشتم، عکس به دست نفر پنجم یا ششم رسیده‌بود. یعنی مدت زمانی که گذشته‌بود، تا این حد کوتاه بود. 🔸دوستان تا مرا دیدند، گفتند: جعفری چه اتفاقی افتاده؟ چرا رنگت پریده؟ به آن طلبه‌ای که عکس را آورده‌بود، گفتم: بد آزمایشی از ما گرفتی... آنقدر اصرار کردند تا بالاخره ماجرا را برایشان تعریف کردم. همه منقلب شدند و به گریه افتادند... ✅ استاد می‌گفتند: بعد از دیدار با امام علی (ع)، هر کتابی را باز می‌کردم، فکر می‌کردم این‌ها را من قبلاً خوانده‌ام.» 🙏 دکتر محمدعلی مکثی می‌کند و ادامه می‌دهد: «حقیقت ماجرا همین است؛ امیرالمؤمنین (ع) و حضرت صاحب (عج) به جایی می‌آیند که اخلاص باشد، جایی که با همه وجود ایشان را بخواهند و بخوانند. حتماً شنیده‌اید که حضرت صاحب‌الزمان (عج) به دیدار قفل‌ساز فقیری در بازار رفتند چون در کارش و در معامله با مردم تنگدست، انصاف داشت.» https://www.google.com/amp/s/www.farsnews.com/amp/13980529000043
🌺 با علیه السلام 🌹 از نگاه به چهره ؛ برای خریدن یک لحظه؛ نگاه امیرالمومنین علیه السلام ✅ نمی‌شود از علامه محمدتقی جعفری رحمه الله علیه، گفت و خود را در حلاوت اتفاق عظیم و شیرین زندگی او شریک نکرد؛ اتفاقی که بدون شک نقطه عطف حیات سراسر برکت این عالم بزرگ بود. حُسن آغاز روایتگری شاگرد خاص استاد از سال‌های پربرکت همنشینی با آن عالم فرزانه هم یادآوری دقایق شیرینی است که شنونده ماوقع آن لحظات نورانی از زبان شخص علامه جعفری بوده. (خانم) زهره محمدعلی ما را هم با خود به آن شب سرنوشت‌ساز در نجف اشرف می‌برد و می‌گوید: 🔸«استاد تعریف می‌کردند: ما در مدرسه علمیه‌ای درس می‌خواندیم که صاحبش یک فرد اصفهانی بود. آن روزها در نجف، طلبه‌ها زندگی سختی داشتند. با این حال، شب‌های ولادت یا شهادت ائمه اطهار علیهم السلام که می‌رسید، پول‌های ناچیزمان را روی هم می‌گذاشتیم و مقداری شیرینی یا خرما می‌خریدیم و بعد از نماز مغرب و عشاء دور هم جمع ۳می‌شدیم و یک حالت شب‌نشینی داشتیم. در شب‌های ولادت، در گفت‌وشنودهایمان شوخی هم می‌کردیم. 🔸آن شب هم شب ولادت یکی از معصومین (ع) – به گمانم امام محمدباقر (ع) – بود. یکی از آقایان طلبه وقتی وارد جمع شد و نشست، گفت: می‌خواهم یک سئوالی مطرح کنم، اما همه‌تان را قسم می‌دهم که صادقانه به آن جواب بدهید. بعد از اینکه همه پذیرفتند و تعهد دادند همان جوابی را بدهند که واقعاً به دل و ذهنشان خطور می‌کند، از جیب عبایش یک عکس چاپ‌شده در روزنامه را درآورد و گفت: ✴ اگر شما امکان انتخاب داشته‌باشید که یا یک عمر به‌صورت «شرعی و قانونی» با این خانم زندگی کنید؛ یا به‌طور «مشروط و غیرقطعی و برای یک لحظه» با امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب علیه السلام دیدار داشته‌باشید؛ کدام را انتخاب می‌کنید⁉ 🔹 نفر اول عکس را گرفت، نگاه کرد و گفت: خب، امیرالمؤمنین (ع) را که همه در زمان احتضار و در شب اول قبر زیارت می‌کنند... معلوم شد انتخاب او، زندگی با آن خانم است. نفر دوم که عکس را گرفت، صاحب همان مدرسه علمیه بود. سرش را بلند کرد، نگاهی به پسرش انداخت و گفت: فلانی! به مادرت چیزی نگویی ها... او هم زندگی شرعی با آن خانم که مادر یکی از سیاستمداران وقت دنیا و زیباترین زن آن روزگار بود را ترجیح داد. نفر سوم هم به همین ترتیب.» 🔹 که باشی، خودشان به دیدارت می‌آیند👌 «در بعضی جاها نوشته شده که علامه جعفری به آن عکس نگاه نکردند اما اینطور نیست. استاد به من گفتند: من نفر چهارم بودم. نوبت که به من رسید، یک لحظه به شکل گذرا به آن عکس نگاه کردم و بلافاصله به گوشه‌ای پرتش کردم و گفتم: والله قسم که دیدن مشروط امیرالمؤمنین علیه السلام برای یک لحظه را به عمری زندگی با این زن ترجیح می‌دهم. دیگر حالم منقلب شد و بلند شدم و به طرف حجره‌ام رفتم. همان‌طور که نشسته و به درِ حجره تکیه داده‌بودم، حس کردم وجودم سنگین شده و خواب دارد بر من غلبه می‌کند. در آن حال عجیب، یک‌دفعه در باز شد و فردی داخل شد؛ ازآنجاکه درِ حجره کوتاه بود، مجبور شد سرش را خم کند. سلام کردم و گفتم: شما که هستید؟ در جواب گفت: همان کسی که می‌خواستی ببینی. من، علی‌بن‌ابیطالب (ع) هستم... 🚩 نگاه کردم. همان مشخصاتی که در تمام کتاب‌ها از مولا (ع) نقل شده‌بود را داشتند؛ قد میانه، درشت‌هیکل، تا حدی بطین (چاق)، پیشانی بلند و...» 🔸شاگرد استاد لبخندبرلب می‌گوید: «استاد می‌گفتند: یک آن به خودم آمدم و دیدم در حجره تنها هستم. حال غریبی داشتم. دوباره به سرداب و جمع طلبه‌ها برگشتم. خانم محمدعلی! من نفر چهارم بودم و وقتی برگشتم، عکس به دست نفر پنجم یا ششم رسیده‌بود. یعنی مدت زمانی که گذشته‌بود، تا این حد کوتاه بود. 🔸دوستان تا مرا دیدند، گفتند: جعفری چه اتفاقی افتاده؟ چرا رنگت پریده؟ به آن طلبه‌ای که عکس را آورده‌بود، گفتم: بد آزمایشی از ما گرفتی... آنقدر اصرار کردند تا بالاخره ماجرا را برایشان تعریف کردم. همه منقلب شدند و به گریه افتادند... ✅ استاد می‌گفتند: بعد از دیدار با امام علی (ع)، هر کتابی را باز می‌کردم، فکر می‌کردم این‌ها را من قبلاً خوانده‌ام.» 🙏 دکتر محمدعلی مکثی می‌کند و ادامه می‌دهد: «حقیقت ماجرا همین است؛ امیرالمؤمنین (ع) و حضرت صاحب (عج) به جایی می‌آیند که اخلاص باشد، جایی که با همه وجود ایشان را بخواهند و بخوانند. حتماً شنیده‌اید که حضرت صاحب‌الزمان (عج) به دیدار قفل‌ساز فقیری در بازار رفتند چون در کارش و در معامله با مردم تنگدست، انصاف داشت.» منبع