🎙وحید جلیلی؛ مدیر دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی:
🔸 بیانیه #گام_دوم_انقلاب متن مفصلی است که گزارههای مطرح شده آن، توصیهها و #تجویزهایی برای #آینده دارد.
🔸متاسفانه گسستی در فضای رسانهای ایران وجود دارد و مشکل ما این است که به مفردات و جزئیات توجهی نداریم؛ امروزه مشکل اصلی ما در فضای ارتباطی همین مفردات است.
🔸 ما باید بهدرستی #جزئیات فرمایشات و سخنان مقام معظم رهبری را برای #مردم تبیین کرده و مهمترین کار این است که به جای پرداختن به کلیات، #سخنان_کلیدی و #علامتها را استخراج و تحلیل کنیم.
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪
🔰به منظور پیروی از فرامین رهبری معظم دراهمیت پرداختن به
اقتصادمقاومتی
وجهادهمه جانبه جوانان با سبک زندگی غربی
اعتکافی بارویکردکاملااسلامی
💰رایگان ومردمی
🍳باتغذیه ای ساده وسالم
جهت فراهم آمدن زمینه مناسب برای ارتقاء فضای معنویه اعتکاف
📍درمسجدصاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف واقع درخیابان سروش خیابان صاحب الزمان علیه السلام برگزارمی گردد.
✉جهت ثبت نام ازساعت ۹صبح دوشنبه تا۹ شب مشخصات ذیل رابه شماره
0913 019 9965 پیامک کنید.
نام ونام خانوادگی،
نام پدر،
تاریخ تولد،
کدملی،
شماره همراه جهت تماس
#معرفی_برنامه_مراکز_فرهنگی
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪
ربط عاشقی 🇵🇸
📌تشکیلات انقلابی _۱۳ 🎙 امام موسی صدر: ✅ بدون تشکیلات له می شویم 📍 جهان منظم است پس نمی شود بی نظم
📌تشکیلات انقلابی_۱۴
🎙امام خمینی(ره):
✅مستضعفین وارث ارض باید بشوند
📍تاکنون مستضعفین متفرق بودند و با تفرقه، کاری انجام نمی گیرد، اکنون که نمونه ای از پیوند مستضعفین در بلاد مسلمین تحقق پیدا کرد، این نمونه باید به یک سطح وسیع تری، در تمام قشرهای انسان های تاریخ تحقق پیدا کند به اسم《حزب مستضعفین》که همان حزب الله است و موافق اراده خدای تبارک و تعالی است که مستضعفین وارث ارض باید بشوند.
📚از کتاب 《به توان تشکیلات》
#تشکیلات_انقلابی
#قسمت_چهاردهم
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪
🌷بهار عجيب بوي شهيدان مي دهد!
🌱خوب است به بهانه بهار، گاهي در زندگي يک شهيد سرک بکشيم!
💫دلمان که مأنوس با شهيد شد؛ شايد زندگي مان هم #عطر_شهدا را گرفت
و شايد...
📚در قالب #معرفي_کتاب، مرور کنيم شهيدانه زندگي کردن و شهيدانه رفتن را...
📸تصویر: عملیات تفحص پیکرهای مطهر شهدا در منطقه زرباطیه عراق
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪
ربط عاشقی 🇵🇸
🌷بهار عجيب بوي شهيدان مي دهد! 🌱خوب است به بهانه بهار، گاهي در زندگي يک شهيد سرک بکشيم! 💫دلمان که مأن
📚روزهای بی آینه
🌷آزاده خلبان شهید حسین لشکری
#عطر_شهدا
#معرفی_کتاب
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪
ربط عاشقی 🇵🇸
📚روزهای بی آینه 🌷آزاده خلبان شهید حسین لشکری #عطر_شهدا #معرفی_کتاب #بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
#عطر_شهدا
#قسمت_اول
📚روزهاي بي آينه
🌷آزاده خلبان شهيد حسين لشکري
👈اين کتاب را از زبان همسري بخوانيد که 18 سال از همسرش جدا بوده! و از اين سال ها 14 سال در بي خبري کامل!
📖ساعت سه و نیم یا چهار بود که وارد سالن شدند. عکس حسین را دیده بودم؛ همین که وارد شد شناختمش. از فاصلۀ خیلی دور میدیدمش. وسط ایستاده بود و دو خلبان در سمت راست و چپش بودند. همین که چشمم به صورتش افتاد انگار نه انگار این مردی بود که سال ها از من دور بوده است؛ کاملاً میشناختمش و دوستش داشتم. احساساتم جان گرفته بود. آن همه حس غریبگی که نسبت به عکسها و تُن و لحن صدایش داشتم دیگر نبود. نمیدانم چه شده بود؛ حس دختری را داشتم که برای اولین بار همسرش را می بیند؛ هم خجالت میکشیدم و شرم داشتم، هم خوشحال بودم، هم میخواستم کنارم باشد. زیر لب زمزمه کردم: خدایا، من چقدر این مرد را دوست دارم.
حسین نزدیک شد؛ خیلی نزدیک. همه فامیل و دوست و آشنا دور او ریخته بودند و ماچش میکردند: یکی آویزانش میشد، یکی دستش را میگرفت، یکی به پایش افتاده بود. کاملاً احساس میکردم که حسین از بالای سر همه آنها دنبال کسی میگردد. فقط به او خیره شده بودم. میدیدم آدمها لاینقطع از جلوی من میروند و میآیند، اما هیچ صدایی نمیشنیدم. زانوهایم حس نداشت، نمیتوانستم از جایم بلند شوم. برادر بزرگم، که همیشه در جمع و شلوغی متوجه من بود، آمد سراغم و گفت: «منیژه، چرا نشستی؟! بلند شو!» زیر بغل مرا گرفت و با صدای بلند گفت: «لطفاً برید کنار! اجازه بدید همسرش اون رو ببینه!»
دریای جمعیت کنار رفتند و برای من راه باز کردند. خبرنگارها با دوربینهایشان دویدند. روبهروی هم قرار گرفتیم. دست مرا گرفت و گفت: «حالت چطوره؟» گفتم: «خوبم!» پیشانیام را بوسید و یکدفعه سیل جمعیت من و حسین را از هم جدا کرد.
#معرفی_کتاب
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪
✅ بعضی اتفاقات گفتنی نیست، چشیدنی نیست
تجربه کردنی ست.
🍯 مخصوصا اتفاقات درونی که پس از چشیدن عسل محبت خدا درون آدم می افتاد
یکی از شیرین ترین آنها اعتکاف است.
خوش به حال معتکفین امسال
🕜 چه تحویل سالی داشتند
میتینگ اختصاصی با خدا
لحظه های پایانی سال پای سخنان یک عالم باشی و بعد زیارت آل یاسین بخوانی و لحظه ی تحویل هم در حال گفتن الهم لک الحمد حمد شاکرین زیارت عاشورا!
بعد هم با همان حال معنوی در سجده بمانی و در آغوش خدا،در حرم خدا عهد هایت را ببندی!
امسال هم شرایط جور نشد و معتکف نبودم اما احساس می کنم وظیفه دارم حداقل برای اعمال ام داوود به مسجد بروم
#من_یک_مادرم شاید با شرایط بچه داری و عید و... سخت باشد اما احساس تکلیف میکنم.
🔨 همین ابتدای سال باید ریسمان اتصالم به خدا و مسجد و اهل بیت را محکم ببندم
مخصوصا به خاطر فرزندم.
حیف است این فضا را دیر ببیند.
از همین ابتدای کودکی ببیند و بشناسد و انس بگیرد، تاثیراتش هم عمیق تر است.
نه که بچه را اذیت کنم اما یکی دو ساعتی هم که شده تا پایان مراسم می برمش ان شاءالله
اصلا همین نشست و برخاست با آدم های اهل دل،حال آدم را خوب می کند.
شاید همیشه مسجد و روضه و هیئت رفتنمان به پا باشد اما این ایام خاص است.
💦 بنظرم هرچند قطره هم که ممکن است از دریای بیکران فضایل این سه ماه و مخصوصا این سه روز خاصش بچشیم،می ارزد.
ان شاءالله امسال سال ظهور باشد و پایان غربت شیعه و سهمی هر چند اندک حتی در حد همین تلاش های حداقلی برای رنگ خدایی زدن به زندگی مان یا یک دعای از ته دل، برایمان در دفتر منتظران ثبت کنند.
🖌عطیه شریف
#زندگی_منتظرانه
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪
ربط عاشقی 🇵🇸
#عطر_شهدا #قسمت_اول 📚روزهاي بي آينه 🌷آزاده خلبان شهيد حسين لشکري 👈اين کتاب را از زبان همسري بخواني
#عطر_شهدا
#قسمت_دوم
📚مجید بربری
🌷شهيد مجید قربانخانی
📖روایتی جذاب و خواندنی از حر زمانه ما، جوان دهه هفتادی، شهید مدافع حرم مجید قربانخانی را در این کتاب بخوانید. بخش اول زندگی او، بخش تاریک و خاکستری آن است. او در یافت آباد تهران قهوه خانه دار بوده، و زندگی او سرشار از مواردی است که این جور آدم ها با آن درگیر هستند. از درگیری و دعواهای هر روزه تا به رخ کشیدن آمار قلیانهای قهوه خانه اش. اما بخش دوم زندگی او، عنایتی است که به او می شود و مسیر زندگی اش عوض می شود و مهر حر مدافعان حرم بر پیشانی او نقش می بندد و او گر چه تک پسر خانواده است و قرار نیست که آنها به سوریه اعزام شوند، ولی عنایت بی بی او را به سوریه می کشاند و می شود مدافع حرم. مجید قصه ما گرچه ناراحت خالکوبی های بر بازوهای خویش است، اما سرنوشتش این طور می شود تا در خانطومان از بدنش هیچ برنگردد تا نه نشانی از خودش باشد نه خالکوبی هایش. قصه مجید بربری، قصه ای از جنس شاهرخ ضرغام، حر انقلاب است.
#معرفی_کتاب
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪