eitaa logo
رآدیو سکوت .
331 دنبال‌کننده
97 عکس
4 ویدیو
0 فایل
- نجات‌دهنده کجا بود باباجان ؟ ما پناهنده‌ای بیش نبودیم؛ به دو چشمونِ سیاهش، به کنج‌و پستوهای کُتب، چايِ امام‌رضا، قهوه، قلم، امید، دستای مامان، موسیقی، لبخندِ بابا، طلوعِ آفتاب، حسین و حسین و حسین. ` هوای زیستن، یا رب! چنین سنگین چرا باید ؟
مشاهده در ایتا
دانلود
بهم میگه: «یه روزی می‌رسی بهشون. یه روزی درست میشه.» اما من درحالی که بغضمو با اصرار می‌خوام بفرستم پایین، تنها سوالی که تو ذهنم میاد اینه: "کِی؟" مگه من همیشه تو این سِن می‌مونم؟ همیشه آرزوهام، رویاهام همینه؟ با این چیزا ذوق‌زده میشم؟ وقتی فلان کتاب رو بخونم ذوق می‌کنم و لبخندِ که می‌پَره رو صورتم؟ وقتی سی سالم شد، دیگه این شور و شوق رو خواهم داشت؟ قطعا نه. قطعا با غمِ خوابیده تو پستوهای چشمام، به رویاهایی که بهشون رسیدم، اما خیلی 'دیر'، نگاه خواهم کرد. به راستی که درست گفته بود: «چه غمِ بزرگی‌ست در رسیدن به رویاها و آرزوها، در وقتِ نامناسب و دیر.» پس چرا باید خجالت بِکِشم که مثلا کتابِ کاراوال رو می‌خونم؟ یا مثلا فلان فیلمِ تخیلی رو می‌بینم؟ یا وقتی شهربازی میریم، بازی‌های مختلفو سوار میشم؟ یا تو خیابونای خیسِ از بارون پاییزی با دوستم می‌دوم؟ خجالت نمی‌کِشم. از این چیزهایی که از دستشون خواهم داد و حالا دارمشون، خجالت نمی‌کِشم. می‌خوام زندگیشون کنم، تو رگ‌هام اون حسای رنگارنگ‌و لمس‌کردنی رو حسشون کنم. به خیلیاشون نمی‌تونم توی اون سِنی که باید برسم به انواع و اقسامِ دلایل؛ اما از حس‌ها، رویاها و آرزوهایی که می‌تونم تجربه‌شون کنم، هیچ ابایی نخواهم داشت .
رآدیو سکوت .
دِ ل پَ ر ی ش ا ن _ دِل‌پریشان/ آشفتگی ، به نوعی فُتادن ، دل‌آشوبی ، نگرانی ، بی‌قراری ، اضطراب ، اس
غَ م ی ، شُ دَ ن _ غَمی‌شدن/ انتقالِ غم ، گریز از مواجهه با اندوهِ دیگری به‌ویژه از سرِ خودمحافظتی ، فرار ، هراس ، یا شاید هم به نوعی مقاومت یا شجاعتِ فرد در همراهی با غمِ دیگری با وجودِ آگاهی از بارِ عاطفیِ آن ، غم‌گریزی .
انتظار یکی دیگه از شوخی‌های دنیویه. منتظری بارون بیاد و بعد منتظری بند بیاد، منتظری سریالی پخش بشه و بعد منتظری به آخرش برسی، منتظری بچه‌دار بشی و بعد منتظری بزرگ بشه، منتظری ازدواج کنی و بعد منتظری که طلاق بگیری، انتظار بر دوش از برای زیستن و انتظار بر دوش از برای مُردن. انتظار می‌کِشی تولدت بشه و بعد دوباره تا تولدِ بعدی انتظار می‌کِشی. تو خودت شوخی هستی، یا دنیات آدمیزاد؟
رآدیو سکوت .
اشکالی نداره اگه شکستی. من همیشه خونه‌م، بیا اینجا پیشم، قول میدم خراش‌های رو دستت رو ببوسم تا خوب ب
چسبوندنِ تیکه‌های شکسته‌ت با من. جور کردنِ قرمه‌سبزیِ پنجشنبه شبا با من. یادآوریِ خودِ گمشده‌ت با من. خنده‌ی میونِ گریه‌هات با من. پایه‌ی پیاده‌روی‌هات، نوازش زخم‌هات، گوش‌ِشنوای روزهای سختت، "درکت می‌کنم" و "حق با توعه"هات، دستای گرمِ روزهای سردت با من. با من. با من. با من.
یادم باشد رنجِ کسی را حقیر نشمارم. یادم باشد رنجِ کسی را حقیر نشمارم. یادم باشد رنجِ کسی را حقیر نشمارم. یادم باشد رنجِ کسی را حقیر نشمارم.
آدما وقتی غم‌گین میشن، کُند میشن. رو اسلوموشنن. آروم پلک می‌زنن، آروم حرف می‌زنن انگار که یه سنگِ بزرگ تو گلوشونه، آروم راه میرن، نگاه می‌کنن، لمس می‌کنن. انگار اون بارِ غمِ روی دوششون خیلی سنگینه و جانکاهه، باعث میشه کمرشون خم و شونه‌هاشون خمیده بشه و سال‌های سال به عمرشون اضافه بشه .. انگار نمی‌تونن دیگه عادی به امور رسیدگی کنن و غم، کُندشون می‌کنه. خسته، بی‌حوصله، شکسته، کُند.
اگر هنوز یکی از عزیزانِ خود را از دست نداده‌اید، چند دقیقه‌ای در آئینه به چهره‌و چشم‌های بی‌غمِ خود نگاه کنید و آن را در گوشه‌ای، پستویی از حافظه‌ی خود ثبت و نقاشی کنید .
این قلبِ ما کاموایی بود آقای امام حسین، چشمای ما هم چسبیده به دستای رعوفِ شما که گره آخرشو بزنین تا همیشه با عشقِ شما، معطر بشه و تو تار و پودش اسمِ شما تکرار بشه و روی زخمای قلب، بشه دوا گُلی . بشه ابدی. این گره آخری رو ما دادیم دستِ شما، چسبوندیم به ضریحِ شما تا با یه فوت دوباره باز نشه. کاش این قلبو نخ‌کش نکنین آقا ، کاش مهمون کنین مارو به بین‌العزیزین ، این موقع و این نوبت .. که این قلب حسابی چشمای اشکی‌شو چسبونده به دستای مهربونی که سرِ رقیه رو بوسیده‌ان .