4_5944888362966978318.mp3
28.17M
🔰🔅🔆🔅🔆🔱🔆🔅🔆🔅🔰
#علی_مقدم
#چله_حکمت_زرین_روز۳۴
✅ حکمت سی و چهارم: ارتباط قلبی
✨
💎@radooo
✨
🌿نشانه بهشت آخرت، بهشت زمینی است و
نشانه جهنم آخرت، جهنم زمینی است
🌿امروزه نگرش به خداوند متفاوت است
خداوند قابل اثبات نیست
خداوند قابل حس کردن و تجربه کردن است
اگر به دنبال این باشیم که خداوند کیست
باز هم در بندهای ذهن گرفتار میشویم
🌿هر کدام از ما خدایی فردی داریم
🌿کارهای خود را باید با معیار خداوند سنجش کنید
باید هر روز سنجش داشته باشیم باید ببینید قلب شما خشنود است یا نه؟
🌿قلب خود را از کینهها ، حسد ، نفرت و پلیدیها خالی کنید
🌿عقل یا ذهن مشخص میکند که شما در چارچوب صحیح و راه درست هستید یا نه
🌿در مسیر ممکن است انحرافاتی رخ دهد که بیشتر ناشی از نفس است این انحراف را قلب تشخیص میدهد
🌿برای کامیابی بیشتر باید از قلب خود دریافت داشته و تأیید درونی داشته باشید
🌿صحبت از قلب، صحبت از لوح زرین نهفته در قفسهی سینهتان است همان قلب تپنده فیزیکی، و نه چیزی جز این!
🌿زندگی معمولی خود را داشته باشید، چیدمان زندگی خود را خردمندانه و زیبا برپا کنید
این چارچوب زندگی شما خواهد بود
#چله_حکمت_زرین
قهرمان زندگی... - قهرمان زندگی....mp3
4.98M
صبح 21 اردیبهشت
#رادیو_مرسی
✨
💎@radooo
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون
از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در
حال کار بر روی زمین کشاورزی دید .
حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به
کاخ برگشت و دستور داد کشاورز
را به کاخ بیاورند .
روستایی بی نوا با ترس و لرز
در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر
او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار
به همراه افسار و پالان خوب هم به او بدهید... حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم
میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر
کارت برگردی.
ولی همین که دهقان بینوا خواست
حرکت کند، حاکم کشیده ای محکم
پس گردن او نواخت!
همه حیران از آن عطا و حکمت این
جفا، منتظر توضیح حاکم بودند...
حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟
کشاورز بیچاره گفت : شما تاج
سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟
سکوت مرد حاکی از استیصال
و درماندگی او بود.
حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل
که من و تو با هم دوست بودیم، در یک
شب بارانی که درِ رحمت خدا باز بود،
من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به
حقّ این باران و رحمتت، مرا حاکم
نیشابور کن! و تو محکم بر گردن
من زدی و گفتی که ای ساده دل!
من سالهاست از خدا یک قاطر
با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم،
هنوز اجابت نشده، آن وقت تو حکومت
نیشابور را می خواهی؟!
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان
مرور شد...
حاکم گفت: این هم قاطر و پالانی که
می خواستی، این کشیده هم تلافی
همان کشیده ای که به من زدی...
فقط می خواستم بدانی که برای خدا
حکومت نیشابور یا قاطر و
پالان فرق ندارد... فقط ایمان و
اعتقاد من و توست که فرق دارد...
از خدا بخواه، و زیاد هم بخواه...
خدا بی نهایت بخشنده و
مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست،
ولی به خواسته ات ایمان داشته باش.
@radooo
4_6035090282570059144.mp3
8.36M