داستان انگیزشی باور
شخصی سر کلاس ریاضی خوابش برد. زنگ را زدند و باعجله دو مسئله را که روی تختهسیاه نوشتهشده بود یادداشت کرد و با این باور که استاد آن را بهعنوان تکلیف داده به منزل رفت و تمام شبانهروز را برای حل آنها فکر کرد. هیچیک را نتوانست حل کند. اما طی هفته از تلاش دست برنداشت. سرانجام یکی از آنها را حل کرد و به کلاس آورد. استاد بهکلی مبهوت شد زیرا آن دو را بهعنوان مسائل غیرقابلحل در ریاضی داده بود.
در یک باشگاه بدنسازی پس از اضافه کردن 5 کیلوگرم به رکورد قبلی ورزشکاری از او خواستند که رکورد جدیدی را برای خود ثبت کند. اما او موفق به این کار نشد. سپس از او خواستند وزنهای را که 5 کیلوگرم از رکوردش کمتر است را امتحان کند. این دفعه او بهراحتی وزنه را بلند کرد. این مسئله برای ورزشکار جوان و دوستانش امری کاملاً طبیعی بود اما برای طراحان این آزمایش جالب و هیجانانگیز بود. چراکه آنها اطلاعات غلط داده بودند. او در مرحله اول از عهده بلند کردن وزنهای برنیامده بود که درواقع 5 گرم از رکوردش کمتر بوده است، و درحرکت دوم ناخودآگاه به بهبود رکوردش به میزان 5 کیلوگرم شده بود. او در حالی با این باور وزنه را بلند کرده بود که خود را قادر به انجام آن میدانست.
هر فردی خود را ارزیابی میکند و این برآورد مشخص خواهد ساخت که او چه خواهد شد. شما نمیتوانید بیش از آن چیزی شوید، که باور دارید هستید. اما بیش ازآنچه باور دارید، میتوانید، انجام دهید.
همواره به فکر پریدن باش چراکه پرنده نو پا بر آسمان بلند سرانجام پر باز میکند.
🌼https://eitaa.com/radooo/4095
#داستان_انگیزشی
داستان انگیزشی نکته های ظریف:
مردی قوی هیکل در چوب بری استخدام شد و تصمیم گرفت خوب کار کند. روز اول ۱۸ درخت برید، کارفرمایش به او تبریک گفت و او را به ادامه کار تشویق کرد. روز بعد با انگیزه بیشتری کار کرد، ولی ۱۵ درخت برید. روز سوم بیشتر کار کرد، اما فقط ۱۰ درخت برید. به نظرش آمد که ضعیف شده است.
پیش کارفرمایش رفت، عذر خواست و گفت: نمیدانم چرا هر چه بیشتر تلاش می کنم، درخت کمتری می برم! کارفرمایش پرسید: آخرین بار کی تبرت را تیز کردی؟ او گفت: برای این کار وقت نداشتم، تمام مدت مشغول بریدن درختان بودم! راز موفقیت در زندگی همین نکته های ظریف است، فکر، جسم، روان باید به روز شوند.
🌼https://eitaa.com/radooo/4135
#داستان_انگیزشی