#کتاب_محوراندیشه داستان نوجوانی که در ظاهر دارای شخصیت منفی بوده و فضای هر مدرسه ای را کسل کننده می داند و نهایتا از روی ناچاری در وسط سال مجبور می شود که در مدرسه ای بماند که همه دارای شخصیت های به شدت مثبتی می باشند و تحمل این شرایط برای او واقعا دشوار است. محل نشستن او در کنار دانش آموزی است که کند ذهن می باشد و هیچ کاری را نمی تواند بدرستی انجام دهد.و او علاقمند می شود که به او کمک کند ولی نه از راه های معمول تربیتی و روانشناسی ،بلکه به شیوه ای غیر معمول.... تعاملات دو دانش آموز به شکل بسیار زیبایی منجر به این می شود که هر کدام استعدادهای نهفته خود را پیدا کنند.دانش آموز کند ذهن به کشف توانایی های خود و نهایتا یافتن اعتماد بنفس می رسد و شخصیت اصلی داستان به کشف خوبیهایی درونی خود دست پیدا می کند. کتاب با بیان طنز آمیز خود بسیار دلنشین است و شیوه های برخورد با دانش آموزان کند ذهن را نیز آموزش می دهد.و نکات تربیتی و روانشناسی ظریفی را به نمایش می گذارد. داستان در کم تر از 80 صفحه بوده وبا نثری ساده و مناسب بچه های دبستان نگارش یافته،هرچند همه سنین از خواندن آن لذت می برند. ⬅️به کانال متفاوت معرفی و تهیه کتاب وارثین در پیامرسان های ایتا ،سروش، بله و تلگرام بپیوندید: @varesinbook

📽 #نماهنگ| جواد الأوصیاء 🏴سخنرانی امام خامنه‌ای درباره سیره مجاهدانه امام جواد عليه‌السلام @amirbayanyazd

#آموزش_مرثیه_خوانی #ازقربان_تاغدیر #استادمیرزامحمدی آموزش مرثیه خوانی #ویژه_طلاب دوره مقدماتی وتکمیلی شامل : #صداسازی #اصول_وفنون_اجراء و.... حدود۲۰جلسه #ثبتنام_محدوداست. ❗❗مطالب کانال بالینک ارسال شود❗❗ رسول الله فرمود :إنّ المُؤمِنَ مُجاهِدٌبِسَيفِهِ ولِسانِهِ 🔍 موسسه تخصصی خطابه امیربیان یزد 🔎 @amirbayanyazd

🔹 جوان‌ترین امام در کلام رهبر انقلاب #مناسبت 🆔 @majazihaa

🔲◾️▪️ ١١ مرداد ١٢٨٨ در تقویم شهادت آیت الله العظمی شیخ فضل الله نوری رحمة الله عليه 🏴دستگیری شیخ فضل اللّه نوری و محاکمه ▪️بعد از فتح تهران، مخالفان شیخ فرصت را غنیمت شمرده، واهمه خود از روشنگری های شیخ را در میان سردمداران حاکم مطرح ساختند. ▪️در منزل سپهدار تصمیم به اعدام شیخ گرفته شد. یپرم خان بر جنایت اصرار داشت و سپهدار راضی بود و سردار اسعد هم سکوت کرد. روز یازدهم رجب ١٣٢٧ ق هشتاد نفر از مجاهدان مسلح ارمنی به منزل شیخ هجوم بردند و خانه را محاصره کرده، پشت بام ها را اشغال کردند.   شهادت ▪️نادعلی، پیشکار مخصوص شیخ، می گوید: در میان شیون و زاری و ناله اهل خانه، یوسف خان ارمنی دست شیخ را گرفته، کشان کشان بیرون آورد و درون درشکه انداخت و فرمان حرکت داد. سواران مجاهد دور درشکه را گرفته و یکسره شیخ را به اداره نظمیه در میدان توپخانه بردند و در ضلع شرقی عمارت نظمیه زندانی کردند. ▪️بعد ازظهر سیزده رجب، شیخ را برای محاکمه به عمارت گلستان بردند و در تالار آن، شیخ ابراهیم زنجانی شروع به محاکمه کرد. ▪️جالب اینجاست كه وقتی محاكمه صورت می گرفت، در بیرون مشغول آماده سازی جایگاه اعدام وی بودند. هنگامی كه می خواستند او را برای اعدام ببرند، اجازه ی خواندن نماز عصر را به وی ندادند و ایشان را به سوی جایگاه اعدام راهنمایی كردند. وقتی به در نظیمه رسید رو به آسمان كرد و گفت: افوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعبادو حدود یك ساعت و نیم به غروب روز سیزده رجب ١٣٢٧ قمری بود. وقتی به پایه ی دار نزدیك شد، برگشت و مستخدم خود را صدا زد و مهرهای خود را به او داد تا خرد كند، مبادا بعد از او به دست دشمنانش بیفتد و برای او پرونده سازی كنند. پس از آن عصا و عبایش را به میان جمعیت انداخت و روی چهارپایه رفت و قریب ده دقیقه برای مردم صحبت كرد و فرمود: ▪️خدایا، تو خودت شاهد باش كه من آنچه را كه باید بگویم به این مردم گفتم خدایا تو خودت شاهد باش كه من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد كردم، گفتند قوطی سیگارش بود. ▪️خدایا تو خودت شاهد باش كه در این دم آخر باز هم به این مردم می گویم كه مؤسس این اساس لامذهبین هستند كه مردم را فریب داده اند این اساس مخالف اسلام است. محاكمه ی من و شما مردم بماند پیش پیغمبر محمد بن عبدالله(ص). آن گاه عمامه  را از سر برداشته و فرمود: از سر من این عمامه را برداشتند، از سر همه بر خواهند داشت. ▪️در آستانه ی اعدام یكی از رجال وقت با عجله برای او پیغام آورد كه شما این مشروطه را امضا كنید و خود را از كشتن برهانید و او در جواب فرمود: ▪️دیشب رسول خدا را در خواب دیدم، فرمودند:  فردا شب مهمان منی. من چنین امضایی نخواهم كرد. ▪️طناب دار به گردن وی انداخته شد و لحظاتی بعد پیكر بی جان وی برفراز دار باقی مانده بود. دسته موزیك شروع به نواختن كرد و مردم از جمله پسر شیخ كف می زدند و شادی می كردند و چه بی احترامی هایی كه به جنازه ی شیخ نكردند. پس از این که آقا، جان تسلیم کرد، دسته موزیک نظمیه پای دار آمد و همان جا وسط حلقه شروع کرد به زدن. مجاهدین با تفنگهایشان همین طور می رقصیدند. شنیدم که بعضی ها می گفتند: "شیخ فضله به درک رفت!" از بالای ایوان نظمیه یک کسی فریاد کشید و به مردم گفت: "همچنین دست بزنید که صدایش توی سفارت به گوشش برسه!" یعنی به گوش محمدعلی شاه. ▪️در اثر تلاطم و طوفان که دائماً جسد را بالای دار تکان می داد، یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و نعش به زمین افتاد! ▪️جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه-همه می خواستند خود را به جنازه برسانند؛ دور نعش را گرفتند؛ آن قدر با قنداقه تفنگ و لگد به نعش آقا زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهنش روی گونه ها و محاسنش سرازیر شد. هر که هرچه در دست داشت می زد؛ آنهایی که دستشان به نعش نمی رسید، تف می انداختند. ▪️یک مرتبه دیدم یک نفر از سران تفنگداران، مرد تنومند و چهارشانه ای بود، وارد حیاط نظمیه شد. جلو آمد و بالای جنازه ایستاد، این بی حیا به جنازه آقا... ▪️سپس یک مردی با لباس مشکی وارد شد، عصا به دست، مقابل سر آقا ایستاد؛ با عصا چادر نماز را از روی آقا پس زد و همین طور که تماشا می کرد فحش نثار آقا می کرد. این شخص شارژدافر سفارت عثمانی بود؛ او هم رفت!... @sadeqieh

🌹مقبره شهید آیت الله العظمی شیخ فضل الله نوری 🕊شادی روح بلندش الفاتحه مع الصلوات @sadeqieh