خاطرات برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس و از همرزمان شهید دکتر چمران
🍃 :قسمت چهارم:
روزها برای ما به سختی می¬گذشت، شوق رفتن به خط مقدم در چهره نیروهای گروهان من موج می¬زد. یک هفته¬ از استقرار ما در مدرسه می¬گذشت. یک روز ساعت ده صبح نگهبان درب مدرسه نزد من آمد و گفت: یک ماشین جیب جلو درب است با شما کار دارد. رفتم جلو درب، دیدم دو نفر تکاور ارتشی با لباس پلنگی توی جیب نشسته¬اند. یک افسر بود و راننده¬اش، گفتم: بفرمائید جناب، گفت: درب را باز کنید تا بیایم داخل با هم صحبت کنیم. گفتم: شما بفرمائید کارتان چیست و برای چه به اینجا آمده¬اید تا بعد من تصمیم بگیرم که شما را به داخل راه بدهم یا ندهم! گفت: درب را باز می¬کنی یا خودم بیام پایین باز کنم؟ گفتم: جناب شما ما را تهدید می¬کنید؟ گفت: نه من به شما دستور می¬دهم. گفتم: شما باید از سپاه اهواز حکم ورود به این مدرسه را داشته باشید، در غیر این صورت شرمنده هستم نمی توانم شما را به داخل مدرسه راه بدهم. خلاصه دید من سفت و محکم جلوی امر و نهی اش ایستاده¬ام به راننده اش گفت: برویم با خود دکتر بیاییم و رفتند.
علت راه ندادنم به خاطر این بود که اوایل جنگ در خوزستان ستون پنجم(منافقین) بسیار فعال بودند. به عناوین مختلف وارد مراکز تجمع نیروها می¬شدند، بعد از شناسایی، به دشمن گرا (اطلاع دادن با مشخصات دقیق موقعیت جغرافیایی) می¬دادند و دشمن آن مکان را مورد اصابت گلوله های خمپاره قرار می¬داد. یکی از شگردهای این مزدوران به این شکل بود که خمپاره را داخل کامیونی که چادر داشت قرار می دادند، سقف چادر را گرد می¬بریدند و موقع شلیک سلاح دیده نمی شد. ما در زمان جنگ، چندین دشمن داشتیم: دشمن بعثی عراق، ستون پنجم، خلق عرب، که خود دشمن خلق عرب بود این¬ها همان کار منافقین را انجام می دادند، محل های استقرار نیروها را شناسایی و بعد گرای آن را به دشمن می دادند و دشمن با اطلاعات کافی آن محل را مورد اصابت گلوله های خمپاره قرار می داد.
یکی - دو روزی از رفتن آن تکاور ارتشی گذشت، باز نگهبان درب مدرسه پیش من آمد و گفت: این دفعه سه جیب و چندین نفر هستند، آمدند جلوی درب مدرسه، سریع خودم را به جلوی درب رساندم، دیدم چند نفری هستند گفتم: بفرمائید یکی از آن¬ها که سن بالایی نسبت به دیگران داشت و خیلی خوش سیما بود از ماشین پیاده شد و گفت: شما مسؤول این¬جا هستی؟ گفتم: بله دستش را دراز کرد بسمت من گفت: آفرین، ماشاالله، ماشاالله من هم مصطفی چمران هستم. او از من سؤال کرد: چند سال داری پسرم؟ گفتم ۱۶ سال، گفت: ماشاالله، بچه ها هم آمده بودند جلوی درب مدرسه، با شنیدن نام مصطفی چمران بچه¬ها درب را باز کردند همه باتفاق وارد مدرسه شدیم.
من تا آن روز نام دکتر چمران و چهره اش را از تلویزیون دیده بودم. بعد از چند دقیقه احوالپرسی دکتر بالای خودرو رفت تا چند دقیقه با نیروها صحبت کند. بعد از مقدمه گفت: بچه ها ما باید به شما چند روزی آموزش نظامی بدهیم، بعد از آموزش نظامی به خط مقدم اعزام خواهید شد. نیروها می گفتند: آقا ما آمدیم با دشمن بجنگیم. ما را ببرید خط مقدم، هرچه نیروها اصرار می¬کردند دکتر چمران تأکید داشت که ما باید آموزش ببینیم. ولی نیروها از رفتن به پادگان آموزشی احساس ناراحتی می¬کردند.
بعد از صحبت¬های دکتر چمران به اتفاق رفتیم داخل دفتر مدرسه و یک نشستی با هم داشتیم. در این جلسه از من پرسید شما در قم چکار می¬کردید؟ گفتم: آقا من محصل بودم تا دوم دبیرستان درس خواندم و در رشته ورزشی هم کمربند مشکی کاراته دارم و مسؤول پایگاه بسیج بودم و چند روزی هم در"باغ رود" نیشابور توسط کلاه سبزها دوره های آموزش نظامی گذرانده¬ام. دکتر چمران گفت: ماشاالله و نگاهی به تکاوران که همراهش بودند کرد و گفت: پس ایشان می¬تواند مسؤول یکی از گروهان¬های ما باشد. یکی از تکاوران گفت: هر چه شما امر بفرمائید. در پایان صحبت ها، دکتر چمران بمن گفت: شما آماده باشید چند روز دیگر عازم پادگان "درب خزانه" مسجد سلیمان می-شوید و آنجا ده روز آموزش نظامی ببینید، بعد که برگشتید می رویم به خط مقدم.
من از دکتر چمران اجازه صحبت خواستم و گفتم: آقای دکتر ما دو تا مشکل داریم یکی از آن¬ها توسط سپاه اهواز حل شد، به این شرط که ما زیر نظر سپاه اهواز قرار بگیریم. دکتر چمران گفت: مشکل چی بود؟ گفتم: چون کمبود آذوقه داشتیم پیش فرمانده سپاه اهواز رفتم، مشکل را بیان کردم، ایشان هم به این¬جا آمدند از نزدیک اوضاع را دیدند و حالا آذوقه ما را تآمین می¬کنند فقط به شرطی که عرض کردم. دکتر چمران گفتند: شما فردا بیا ستاد جنگ¬های نامنظم به اتفاق می-رویم پیش فرمانده سپاه اهواز مشکل را حل می¬کنیم. من ادامه دادم: مشکل دوم ما نداشتن سلاح هست. ما هیچ سلاحی نداریم به جز چند تا ام یک و برنو، دکتر چمران گفت: ناراحت سلاح نباشید وقتی رفتیم خط مقدم جبهه، دشمن را می کشیم و سلاحشان را می¬دهیم
به شما، من پیش خودم گفتم: "دکتر چمران داره شوخی می¬کنه" دوباره به من گفت: حتما فردا بیا با هم برویم سپاه اهواز و آدرس ستاد جنگ¬های نامنظم را روی کاغذ نوشت و به من داد، گفت: آمدی ستاد این دست خط را نشان بده دفتر راهنمایی می¬کند، گفتم: چشم. بعد از چند دقیقه دکتر مصطفی چمران سوار ماشین شدند و رفتند. در بین نیروها همه از دکتر چمران حرف می¬زدند چقدر این مرد با تواضع و فروتن و با اخلاص است، چقدر جذابه و چقدر گفتار این ابر مرد فرمانده جنگ های نامنظم دلنشین بود.
🌺🌺🌺🌺
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
ادامه دارد
وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُولَٰئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ ۖ وَالشُّهَدَاءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيم
و آنان که به خدا و رسولانش ایمان آوردند به حقیقت راستگویان عالمند و برایشان نزد خدا اجر شهیدان است، پاداش اعمال و نور ایمانشان را (در بهشت) مییابند. و آنان که کافر شده و آیات ما را تکذیب کردند آنها اهل آتش دوزخند.
سوره حدید ۱۹
@rafiq_shahidam96
#شهید_علمدار در سهراهی خرمال، سیدصادق، دوجیله در منطقه کردستان عراق رشادتهای فراوانی را از خود نشان داد و از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بهشدت مجروح گردید. سیدمجتبی در دیماه ۱۳۶۴ش، در عملیات والفجر ۸، بهشدت شیمیایی شد. شهید علمدار بعد از اتمام جنگ تحمیلی، در واحد طرح و عملیات لشکر ۲۵ کربلا در ساری مشغول به خدمت شد و علاوه بر این مسئولیت، در واحد تربیت بدنی لشکر بهعنوان عضو اصلی هیأت رهروان حضرت امام (ره) هم انتخاب گردید. حاج سیدمجتبی علمدار که مداح اهل بیت (ع) هم بود، سرانجام در اوایل دی سال ۱۳۷۵ش بهدلیل جراحت شیمیایی، روانه بیمارستان شد و بعد از یک هفته بیهوشی کامل هنگام اذان مغرب روز يازدهم دیماه سال ۱۳۷۵ هجری شمسی در سن سی سالگی به فیض عظیم شهادت نائل آمد. سیدمجتبی در زادروزش، تولدی دیگر را تجربه کرد و عاشورائی گشت.
@rafiq_shahidam96
1400/10/30
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_ابراهیم_هادی #علمدار_کمیل #کانال_کمیل #شهید_رحمان_مدادیان #شهیدصدرزاده #سید_مجتبی_علمدار #شهید_علمدار #شهید_بیضائی #شهید_عباس_دانشگر #شهیدصدرزاده_سیدابراهیم #شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم #شب_زیارتی_ارباب #شب_جمعه #حضرت_زهرا #حضرت_ام_البنین #باب_القبله #شهید_حسین_معزغلامی #شهادت_حضرت_زهرا #شهیدانه #حجاب #محجبه #چادرانه #خودسازی #امام_زمان_عج #جمکران #قم #مشهد
https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/p/CY8vcdDla_p/?utm_medium=share_sheet
🌹﷽🌹
سلام رفقا✋
🌺پیشاپیش ولادت بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا( س) مبارک🌺
باز هم مسابقه داریم😍
✅بمناسبت ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) مسابقه ای در نظر گرفتیم که شرکت کنندگان باید به چند سوال پاسخ بدهند و پاسخها را به یکی از دو آیدی زیر 👇🏻ارسال کنند.(به همراه نام و نام خانوادگی)
@karbala_hosaini_3
@mis233
و اما پاسخ به سوالات مسابقه 👇🏻
شرکت کنندگان باید بر اساس پی دی اف (کتاب بانوی بهشت)مطالعه و پاسخ دهند.
(به ۳نفر از شرکت کنندگان به قید قرعه جوایزی تعلق خواهد گرفت.)
مهلت ارسال ۱۴۰۰/۱۱/۳تا ساعت ۱۲ ظهر
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
ebook-boye-behesht.PDF
637.4K
🌺پی دی اف کتاب بانوی بهشت🌺
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
هدایت شده از 🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
..بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ..
(وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَٰئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ ۚ وَحَسُنَ أُولَٰئِكَ رَفِيقًا)
(و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمره کسانی از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان خواهند بود که خدا به آنان نعمت [ایمان، اخلاق و عمل صالح] داده؛ و اینان نیکو رفیقانی هستند.)
نساء/۶۹
بعضی رفاقت ها اینگونه است
نردبان می شود🪜
تا خود آسمان☄️
تا نهایت قرب خدا🕊️
.
.
.
(...إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ)
(...زيرا او هر كس را كه بخواهد بىحساب روزى مىدهد.)
آل عمران/۳۷
@shahid__mostafa_sadrzadeh1
@shahid__mostafa_sadrzadeh2
و چه رزق و روزی، با برکت تر
از دوستی که
دست در گردن یکدیگر
آستان بوسی
و نوکری ارباب(ع) را کنند؟!
هر کجا که باشند تاب دوری
نداشته باشند
گویی یک قلب ،
دو پاره شده باشد💔...
و چه شیرین است
لحظه وصال🫂
شهدای آینده زیر پست تگ بشن🤩👇
از خاطره های خوب شهدایی تون برامون بگین🥰
@shahid__mostafa_sadrzadeh1
@shahid__mostafa_sadrzadeh2
1400/10/30
#شهید_مصطفی_صدرزاده #شهیدمدافع_حرم #داداش_مصطفی #شهید_ابراهیم_هادی #رفیق_شهیدم #شهید_حسین_معز_غلامی #سید_ابراهیم #سید_احمد_پلارک #شهید_رحمان_مدادیان #مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها #رفیق_شهیدم_96 #حجاب #محجبه #مهدویت #جمکران #شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم #شب_زیارتی_ارباب #امام_حسین #حضرت_زهرا #حضرت_ام_البنین #رفیق #شهید_بیضائی #شهید_عباس_دانشگر #شهید_حسین_معزغلامی #تولد_حضرت_زهرا #تولد #روزمادر #روززن #روز_مادر
https://www.instagram.com/p/CY9JyRwhZJe/?utm_medium=share_sheet
سلام امام زمانم 🌻
وقتی رو به قبله می ایستم و می گویم:
" السلام علیک یا ابا صالح المهدی "
و وقتی به این فکر کردم که خدا جواب #سلام را واجب کرده است ...
قلبم از ذوق اینکه شما به اندازه ی یک #جواب سلام به من نگاه می کنی از جا کنده شد .
#أللَّہُمَ_عـجِّڸْ_لِوَلیِڪَ_ألْفَـرَج 🤲
#امام_زمان (عج)
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
زیارت حضرت صاحب الزمان درروز جمعه
🌹🌹🌹🌹
جمعه، روزقراردلهای بی قرار،روزِ رهایی حجت خداازغیبت وغربت وروز حضرت صاحب الزّمان(عجل الله فرجه)و روز نجات مظلومان وچشم امید بی پناهان،و بنام آن حضرت است و این، روزى است كه ايشان در این روز ظهور خواهد فرمود...زیارت کن ایشان راوبگو:
🌹🌹السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولاكَ وَ أُخْرَاكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى يَدَيْكَ،
وَ أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ يَجْعَلَنِي مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ لَكَ وَ التَّابِعِينَ وَ النَّاصِرِينَ لَكَ عَلَى أَعْدَائِكَ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْكَ فِي جُمْلَةِ أَوْلِيَائِكَ يَا مَوْلايَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ هَذَا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ وَ الْفَرَجُ فِيهِ لِلْمُؤْمِنِينَ عَلَى يَدَيْكَ وَ قَتْلُ الْكَافِرِينَ بِسَيْفِكَ وَ أَنَا يَا مَوْلايَ فِيهِ ضَيْفُكَ وَ جَارُكَ وَ أَنْتَ يَا مَوْلايَ كَرِيمٌ مِنْ أَوْلادِ الْكِرَامِ وَ مَأْمُورٌ بِالضِّيَافَةِ وَ الْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِي وَ أَجِرْنِي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّاهِرِينَ.
🌹🌹🌹🌹
أین معزالاولیاء،ومذل الاعداء..
أین الطالب بدم المقتول
بکربلاء ؟..😭😭
العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان...🌹🌹🌹
💫 اهمیت و فضیلت بسیار بالای نماز جمعه
🌸 پيامبر صلي الله عليه و آله:
آيا شما را از اهل بهشت آگاه نسازم؟ [اهل بهشت] كسى است كه گرما و سرماى شديد و گِل و لاى، او را از شركت در نماز جمعه باز ندارد.
(كنز العمّال، ح۲۱۰۸۵)
🌹 پيامبر صلي الله عليه و آله:
بدانيد كه خداوند متعال نماز جمعه را بر شما واجب ساخته است. پس آنان كه در زندگى و پس از مرگ من، از روى سبك شمردن و يا انكار، آن را ترک كنند، با وجود اين كه پيشواى عادلى دارند، خداوند وحدتشان نبخشد و در كارشان بركت ندهد، آگاه باشيد نه زكات، نه نماز، نه حج و نه روزه آنان پذيرفته است. بدانيد كه زندگى آنان بركتى نخواهد داشت، مگر توبه كنند.
(عوالى اللالى، ج۲ ص۵۴)
هدایت شده از مجموعه هیئت الرضا(ع)بهبهان
*طبیب مهر*
💠💠💠💠💠
🔻خانواده ای بد سرپرست هستند که مادرشان دچار *سرطان ریه* شده و باید هر ماه ۸ عدد آمپول تزریق کنند و قیمت هر آمپول *۱۵ میلیون تومان* هست!
🔻مخارج درمانش واقعا بالا هست و مجبور شده اند پول قرض کنند
🔰در حد توان مان ، مرهم دردشان باشیم
💳 بنام امین شعبانزاده:
*۶۰۳۷۹۹۸۱۲۶۲۱۳۹۳۲*
گروه جهادی فرهنگی هیات الرضا علیه السلام بهبهان
‹ 🌿🕊 ›
#تلنگرانه
بہ یکے از دوستاش گفتم:
جملہاۍاز شهید بہ یاد دارید؟!🤔
گفـــت :
یکبــار کہ جلوۍ دوستانم قیافہ گرفتہ بودم😌
ابراهیم کنارم آمد و آرام گفت:
نعمتے کہ خداوند بہ تو داده
بہ رخ دیگران نکش...‼️🙁
#شهیدابراهیمهادی♥️
#یارسول_الله
اللهم عجل الولیک الفرج❤️
♡
♡
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#کتاب_مرتضی_ومصطفی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
خاطرات بسیارشیرین
،زیبا وجذاب برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس از استان قم واز همرزمان شهید دکتر چمران تحت عنوان خاکیان افلاکی
هر روز یک قسمت از خاطرات
قسمت : ( پنجم)
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
خاطرات برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس و از همرزمان شهید دکتر چمران
🍃 قسمت پنجم:
روز بعد به ستاد جنگ¬های نامنظم محل کار دکتر مصطفی چمران رفتم. وقتی وارد دفتر شدم مسؤول دفتر فرماندهی مشغول صحبت با تلفن بود، منتظر شدم تا تلفنش تمام شود. صحبت¬اش که تمام شد، بعد از چند دقیقه گفت: بفرمائید برادر، کاری داشتید؟ گفتم: بله با آقای دکتر چمران کار دارم، گفت: شما؟ گفتم: من مسؤول گروهان بچه های قم هستم. گفت: الان که دکتر چمران نیست و اگر کارت مهم است باید صبر کنی تا دکتر بیاید. گفتم: باشد برادر، صبر می¬کنم. از داخل دفتر فرماندهی ستاد جنگ¬های نامنظم حیاط ستاد پیدا بود، تعدادی از برادران ارتشی در محوطه حیاط ایستاده بودند، گویا آن¬ها هم مثل من منتظر دکتر چمران بودند.
هر از گاهی مسؤول دفتر فرماندهی زیر چشمی به من نگاه می¬کرد، می¬توانستم حدث بزنم برای چه به من نگاه می¬کند. بالاخره طاقت نیاورد و گفت: دکتر چمران شما را انتخاب کرده برای فرمانده گروهان؟ گفتم: بله و بلافاصله گفتم: چطور مگه؟ گفت: هیچی، همین¬طوری، و زیر لب گفت: عجب انتخابی! توی همین حرف¬ها بودیم، دکتر چمران به همراه تعدادی از برادران ارتشی که درجات بالایی داشتند وارد شدند. دکتر وقتی من را دید بعد از احوال پرسی گفت: خوب شد آمدید، جلسه داریم شما هم در این جلسه شرکت کنید و اشاره کرد به مسؤول دفتر و گفت: موقع شروع جلسه ایشان را راهنمایی کنید بیاید داخل.
تعداد افرادی که وارد سالن جلسه می¬شدند به ده نفر می¬رسید اعم از برادران پاسدار و ارتشی، همین موقع مسؤول دفتر به من گفت: شما هم بفرمائید داخل. وقتی وارد اتاق جلسه شده و نشستم، از نظر سنی مشخص بود که از همه کوچک¬تر بودم. همه نگاه ها به سمت من بود. من کنار دکتر چمران نشسته بودم. از این¬که در چنین جمعی حضور یافته بودم، یک حالت خجالتی به من دست داده بود. ولی از نگاه¬های اعضای جلسه به من، احساسم این بود که آن¬ها فکر می¬کردند شاید من از اقوام دکتر چمران باشم.
جلسه با تلاوت قرآن کریم شروع شد. دکتر چمران در باره یک عملیات مهم صحبت کرد. بعد از صحبت¬هایش یکی از برادران ارتشی گفت: آقای دکتر این نوجوان را معرفی نکردی! دکتر چمران گفت: بله بنده باید قبل جلسه ایشان را معرفی می¬کردم. ایشان رزمنده دلاور، برادر علی عاشوری مسؤول یکی از گروهان های ماست که از قم با صد نفر آمده¬اند و در حال حاضر در مدرسه شهید جلالی مستقر هستند. برادران ارتشی خنده ای کردند که خیلی معنادار بود، علت خنده¬شان برای این بود که من با این سن کوچک چطور می¬توانم مسؤول گروهان باشم! دکتر چمران گفت: انشاءلله بعداً خواهید دید. یعنی به حسن انتخاب من آگاهی پیدا خواهید کرد.
جلسه برای من خیلی دیر و سخت می گذشت من در جمع این بزرگان از خجالت، عرق کرده بودم. همه در جلسه نظرات خود را گفتند. در پایان جلسه، دکتر چمران رو به من گفت: شما چند لحظه صبر کنید نامه¬ای تنظیم کنم تا شما آن را به دست فرمانده سپاه اهواز برسانید. در ضمن فردا آماده شوید برویم پادگان "درب خزانه" در شهر مسجد سلیمان، بعد از نوشتن نامه، من رفتم سپاه اهواز تا فرمانده سپاه اهواز را ملاقات کنم. وقتی رسیدم اذان ظهر را می گفتند. وارد سپاه اهواز شدم وضو گرفتم تا به نماز جماعت برسم. دیدم فرمانده سپاه اهواز هم در حسینیه سپاه برای نماز آمده است. نماز جماعت را خواندیم.
بعد از نماز نزد فرمانده سپاه رفتم و نامه دکتر را به ایشان دادم. او گفت: بیا دفتر با هم صحبت کنیم. رفتم دفتر فرماندهی، بعد از چند دقیقه رفتم داخل، دیدم هنوز نامه دستش هست ولی باز نکرده بخواند. گفت: برادر موضوع چیست؟ گفتم واقعیتش این است که ما می¬خواهیم همکاری خود را با شما قطع کنیم، از جایش بلند شد و گفت: اصلا نمی¬شود و من با این موضوع مخالفم. شما به ما تعهد دادید و هیج صحبتی در باره این موضوع با هم نداریم. من گفتم: برادر شما نامه را بخوان بعد اگر مخالف بودید، من قبول می¬کنم. از روی ناراحتی گفت: نه برادر از این نامه¬ها زیاد خوانده¬ام و قبول هم نمی¬کنم. من مانده بودم بین دو دلاور بزرگ اسلام، دکتر مصطفی چمران و فرمانده سپاه اهواز، قبول نکرد. لذا من گفتم: هر چه شما بفرمائید. خدا حافظی کردم از اتاق فرمانده سپاه خارج شدم.
هنوز چند قدمی نرفته بودم صدای بلند فرمانده را شنیدم که صدایم کرد برادر عاشوری بایستید، من برگشتم گفتم: بله برادر، گفت: چرا نگفتی چه کسی این نامه را نوشته؟ گفتم: برادر من به شما عرض کردم شما نامه را بخوانید. بعد گفت: برادر ما همه از سربازان و رزمندگان دکتر چمران هستیم، هر چه ایشان بنویسند درست است. من را در آغوش گرفت و گفت: باشد برادر، مجدد تأکید کرد هر چه دکتر گفته، درست است و گفتند: تا زمانی که در مدرسه شهید جلالی هستید بیایید آذوقه تان را از سپاه اهواز ببرید. گفتم: ممنون از لطف شما برادر، بزرگوارید و از سپاه اهواز مستقیم رفتم
پیش بچه های گروهان تا فردا آماده شویم برویم پادگان "درب خزانه" مسجد سلیمان برای گذراندن دوره آموزش نظامی که برایمان در نظر گرفته بودند.
🌺🍃🌺🍃🌺
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{💔}
اگرمےخواهید شهید بشوید
همسرِخوببراےشوهرتاݩ
ومآدرےخوب براےفرزندانتاݩباشید
آنوقتشهیدمےشوید..🤞🏻💔
#شهیدانه
#
دلبریباچادربزرگوار؟! :/
|❦اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
•
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
🌹🕊💐🕊💐🕊🌹
#شهیدانه
چقدر آرام کنارهم خوابیده اند...
آنانکه روزی مثل یک شیر در کنار هم می جنگیدند...
حال این مائیم و یاد آنان که روشنی بخش مسیر زندگیمان است.
پس فراموش نکنیم چه کسانی ما را به اینجا رساندند
#روحشان_شاد
#یادشان_گرامی
#راهشان_پر_رهرو
•
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
•••
✍مـن و تـو
مثل یک مرداب ماندیـم
خوشا آنان که مثل رود رفتند ...
جـــــامانده ام💔💔🕊
شادی روحشان صلوات
🥀 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🥀
•
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
روز وصلش باید از شرم آب گردیدن که ما،
در فراقش زندگی کردیم و جانی داشتیم...🍁
صبحت بخیر آقای من...
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝