خاطرات بسیارشیرین
،زیبا وجذاب برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس از استان قم واز همرزمان شهید دکتر چمران تحت عنوان خاکیان افلاکی
هر روز یک قسمت از خاطرات
قسمت : ( دوازدهم)
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
خاطرات برادر علی عاشوری
🍃قسمت دوازدهم: روز هفتم دوره آموزشی
ساعت، یک ربع مانده به ده صبح بود، بلندگو چندین بار اعلام کرد: گروهان¬ها در میدان صبح¬گاه به خط شوند. امروز روز هفتم است که در پادگان "درب خزانه" مسجد سلیمان هستیم. اکثر نیروها در اثر فشار آموزش در حال کم کردن وزن خود هستند، غذای کم و سختی آموزش، نیروها را تا اندکی تحت تأثیر قرار داده است.
امروز دکتر در پادگان نبود، من فکر می¬کردم وقتی دکتر چمران در پادگان نیست، در حال استراحت است، در حالی که هم منطقه جنگی را فرماندهی می¬کرد، هم ستاد جنگ¬های نامنظم را هماهنگ می¬کردند و هم به تهران می¬رفت تا مسؤولیت وزرات دفاع را ساماندهی کنند. من هیچ¬وقت ندیدم دکتر در حال استراحت باشد. این مرد دلاور و شجاع و مؤمن در همه صحنه ها حاضر بود.
طبق برنامه امروز آموزش نظامی، کلاس "سلاح های سبک و نیمه سنگین" داشتیم. بلندگو به صدا درآمد: همه نیروها تا ده دقیقه دیگر در میدان صبح¬گاه به خط شوند. کم کم بچه ها بیدار شدند وسایل را برداشتیم و آماده برای کلاس آموزش. هم¬چنان ما هر سه روز یکبار یک بسته جیره جنگی را دریافت می¬کردیم. امروز از دکتر مصطفی چمران برای آموزش خبری نبود برنامه آموزش دست تکاورهای کلاه سبز بود و این افراد بسیار کار بلد بودند و از نظر فنی در آموزش دقت لازم را می¬کردند، تا نیروها به نحو احسن مطالب را یاد بگیرند.
سلاحی که امروز تدریس می¬شد، شلیک با تفنگ ۱۰۶ آن¬هم بر روی دوش نفر، و این در حالی¬ است که این سلاح باید روی خودرو سوار بشود تا شلیک کند. تکاوران طوری این سلاح را حمل می¬کردند گویی یک سلاح سبک در دستان¬شان هست. آنها به ما نحوه باز و بست و تمیز کردن سلاح را کامل یاد دادند، چند گلوله هم شلیک کردیم. بعد از شلیک، آموزش دیگری که باید تمرین می¬کردیم، حمل سلاح بر دوش و دویدن با آن بود. ما باید این سلاح را بر دوش گرفته و می¬دویدیم و سنگر میگرفتیم. همه ما اکثراً نوجوان بودیم و توان وزن سنگین این سلاح را نداشتیم. (وزن سلاح با متعلقاتش 114 کیلو گرم است) بعد از آموزش سلاح ۱۰۶ نوبت به سلاح آر.پی.جی.۷ رسید. استاد تکاور کلاه سبز متخصص شلیک آر.پی.جی.۷ ، با چشم بسته هدف را می¬زد. قبضه سلاح آر.پی.جی.۷ را به ما دادند تا چگونگی باز و بست و تمیز کردن و شلیک ِبا آن را همراه با توضیحات استاد مربوطه یاد بگیریم. این کلاس تا اذان ظهر طول کشید. بعد از اتمام کلاس، تمام سلاح¬ها را برداشته، به پادگان برگشتیم. یک ساعت برای نماز و استراحت و ناهار فرصت داشتیم. وقتی وارد پادگان شدیم سراغ دکتر مصطفی چمران را گرفتیم گفتند: هنوز نیامده است.
برای نماز ظهر و عصر آماده شدیم امروز نماز را به امامت برادر معلم، علی ماهینی برگزار کردیم. ایشان(علی ماهینی) انسان وارسته¬ای بودند. بعد از نماز برگشتیم به داخل چادرها، هر کس کمی از جیره جنگی خود را میل کرد و دراز کشیدیم، خوابمان برد. هوای گرم خوزستان و مگس و پشه امان ما را بریده بود. یکی از مربیان آموزش نظامی تکاور کلاه سبز با شلیک چند تیر هوایی اعلام کرد: همه بیایند به خط بشوند. کم کم بلند شدیم رفتیم میدان صبح¬گاه به خط شدیم. ما را برای کلاس آموزشی ش.م.ر بردند. استاد شروع کرد: ش، یعنی شیمیایی. م، یعنی میکروبی و ر، یعنی رادیو اکتیو در مورد هر سه موضوع توضیحاتی را دادند. کلاس خیلی برای نیروها تازگی داشت. تا به حال چیزی در خصوص این موضوعات شیمیایی نشنیده بودیم.
بعد نحوه مقابله با آن را یاد دادند. بعد از آن نحوه زدن ماسک جنگی و انواع آن¬ را آموزش دادند. سپس همه ماسک زدیم اول شروع کردند ما را به دواندن، تنفس با ماسک خیلی سخت بود، همه کم آورده بودیم. در آن لحظه¬ها دوست داشتیم ماسک را پاره کنند تا نفس راحت بکشیم. در حال دویدن بودیم که ما بردند داخل یک اتاق که به آن "اتاق گاز" می گفتند. داخل اتاق، یک "نارنجک گاز اشک¬آور" منفجر کردند، چون ما عرق کرده بودیم، گاز اشک آور بیشتر به بدن ما اثر می¬کرد و می¬سوزاند از طرفی اکثر ماسک ها خراب بودند، گاز اشک¬آور وارد بینی می¬شد و باعث عطسه زدن بچه¬ها، این آموزش هم برایمان خیلی سخت بود. بعد از ساعتی از اتاق گاز بیرون آمدیم. همه جای بدنمان در حال سوزش بود. ما نباید صورتمان را برای رفع سوزش می¬شستیم ولی خیلی¬ها می شستند و باعث سوزش بیشتری می¬شد.
همه این کلاس¬ها هم با همه سختی¬هایش تمام شد. به صورت گروهانی برگشتیم به پادگان تا آماده بشویم برای نماز. در اثر خوردن گاز اشک آور چشمان¬مان باد کرده بود و هنوز خیلی¬ها در حال عطسه کردن بودند. با همین وضعیت وارد پادگان شدیم و سه نفر دیگر هم وسایل خود را برداشتند و راهی شهر قم شدند. بدین ترتیب آموزش روز هفتم هم خیلی سخت و نفس¬گیر ولی به پایان رسید.
🌺🍃🌺🍃🌺
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
ادامه دارد
#تلنگر #سخن_بزرگان
- از اینکہ بھ سمتِ خدا آهستہ حرکت
میکنے نترس؛ از این بترس کھ براۍ
رسیدن بھش هیچ #کارۍ نکنے
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
^°•
به دل خسته بگوئید💔
خداوندی هست😌
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
هدایت شده از کانال شهید مصطفی صدرزاده ♥️
🌿"اِلهی اَتَرانی ما اَتَیتُکَ اِلاّ مِنْ حَیْثُ الْامال"
"خدایا! مرا ببین! بخاطر آرزوها و امیدهایم به درگاه تو آمده ام.
بارها فکر کردهام و در نهایت به این نتیجه رسیدهام که فقط در لباس شهید و با محتوای شهید میتوانم در دادگاهت حضور یابم بجز این هرگز،که شرمندهام و رسوا.
🌹 فرازی از وصیت نامه👆👆
🍃در تاریخ نهم بهمن ماه سال 1361 به اتفاق ایشان و چند تن از فرماندهان دیگر با دو دستگاه جیپ جهت شناسایی منطقه به سمت محل مورد نظر حرکت کردند.
🍃شهید بقایی در طی مسیر در حال خواندن قرآن و حفظ سوره والفجر بودند. او به کمک یکی از دوستانش این سوره ی شریفه را از حفظ می خواند . پس از رسیدن به مقصد همگی پیاده شدند . و به طرف سنگر دیده بان حرکت کردند. ایشان در بین راه به برادران همراه می گوید : « آیا می شود انسان به درجاتی که می خواهند در قرآن فرموده است برسد .»
🍃« یاَ اَیَتُهاَ النَفسُ المُطمَئِنهِ اِرجِعیِ الیِ رَبِکَ راضیِهً مَرضیِهً...»
و آیا خداوند توفیق این امر مهم را به انسان می دهد که به آن مرحله عالی نائل شود ؟
هنوز کلام مجید به انتها نرسیده بود که خمپاره دشمن به نزدیکی آنان اصابت کرد و او جواب سوال خود را با فوران خون مطهر و قطع پاهایش دریافت نمود و به درجه قرب و رضوان الهی دست یافت .🍃
@shahid_rahman_medadian
1400/11/8
#شهید_رحمان_مدادیان #شهید_مجید_بقایی #بقایی #شهیدصدرزاده #بهبهان #بهبهانی #اهواز #رامهرمز #رفیق_شهیدم #رسانه_کوله_بار #خادمین_شهدا #خادم_الشهدا #شهید_ابراهیم_هادی #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_بقایی #حجاب #محجبه #شهید_حسین_معزغلامی #دفاع_مقدس #گلزار_شهدا #بهمن #حسن_باقری
https://www.instagram.com/shahid_rahman_medadian/p/CZR2dXHKTxj/?utm_medium=share_sheet
هدایت شده از ❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
سفره با برکت باب الحوائج حضرت ام البنین در کربلای معلی
1400/11/9
#شنبه_های_ام_البنینی
#السلام_علیک_یا_ام_البنین
#حضرت_ام_البنين
#ام_العباس
#مادر_باب_الحوائج❤
#مادر_سردار_ڪربلا🌷
#مادر_حضرت_عباس
#یا_باب_الحوائج💚
#یا_ام_البنین
#فاطمه_بنت_اسد
#کربلا_شهر_عشق
#کربلا_المقدسة
@abalfazleeaam
https://www.instagram.com/p/CZTe7E1vb4k/?utm_medium=share_sheet
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتی نتونستیم براش تولد بگیریم..!(:💔
#شهیدعباسدانشگر
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+من بهشت رضوان را،بی علی نمیخواهم
#مرگ_بر_منافق
#رهبرانه
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 به پویش ملی #پرچم_افتخار بپیوندید
🔹این پرچم افتخار ماست
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
هرچند فراق کربــلا،سنگین است
دلتنگیِ صبح
لذتش شیرین است
چون اول هفتهها،سلامت کردم ✋🏻
تا آخر هفته روزیام تامین است...
+اسلامعلیکیااباعبدالله
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
خاطرات بسیارشیرین
،زیبا وجذاب برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس از استان قم واز همرزمان شهید دکتر چمران تحت عنوان خاکیان افلاکی
هر روز یک قسمت از خاطرات
قسمت : ( سیزددهم)
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9