eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
1.3هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
7.4هزار ویدیو
84 فایل
🌻مشڪݪ ڪارهاے ما اینست ڪہ بـراے رضاے همہ ڪار میڪنم اݪا رضاے خدا . @rafiq_shahidam #شهید_ابراهیم_هادی #رفیق_شهیدم ارتباط با خادم کانال 👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 بعد از خوردن شام ، به زور آیه و بنیامین رو فرستادم تا استراحت کنند. دکتر گفته بود مروا تا چند ساعت دیگه بهوش میاد. ولی هنوز تو همون حالت قبلی بود . پس تا وقتی بهوش نیومده فرصت دارم قرآن بخونم . به سراغ قرآنم رفتم و شروع کردم به خوندن. تقریبا تمام سوره ها رو خونده بودم . دهنم خشک شده بود . قرآن رو گذاشتم کنار و از روی میز کنار تخت برای خودم یه لیوان آب ریختم. آبش خیلی خنک بود برای همین دوباره یه لیوان دیگه آب ریختم و همین که خواستم لیوان دومو بخورم احساس کردم انگشت مروا کمی تکون خورد . فکر کردم خیالاتی شدم ، لیوان آبو به دهنم نزدیک کردم که یک دفعه مروا از جا پرید و شروع کرد به جیغ و داد کردن . ترسیده عقب رفتم. وقتی دیدم ساکت نمیشه با صدای آرومی که فقط خودم و خودش میشنیدیم گفتم +‌ ساکتتتتت !!!! ساکتتتشوووو !!!! نصف شبههه ، الان پرستارا میانننن !!! ساکتتت ... وقتی دیدم ساکت بشو نیست لیوان آبی که توی دستم بود رو روی صورتش پاشیدم. متعجب نگاهم کرد و نفس نفس میزد و از صورتش آب چکه میکرد . تمام لباس هاش خیس شدن . بعد از گذشت چند دقیقه. دستمو جلوی صورتش تکون دادم ... +خانم فرهمند. خانم فرهمند. مروا خانوم... هرچقدر صداش میزدم جواب نمیداد و فقط نفس نفس میزد... با صدای نسبتا بلندی سرش داد زدم . +مروااااا _هاااااااا شرمنده سرمو پایین انداختم. +چرا جواب نمیدید خانوم فرهمند. حالتون خوبه ؟ جوابی نداد . سرمو بلند کردم دیدم به یه جا زل زده ، دوباره سوالمو تکرار کردم . +حالتون خوبه؟ نگاه متعجبشو بهم دوخت و گفت _ من کجام ؟! چه بلایی سرم اومده ؟! چرا بهم سُرم وصله ؟! بی توجه به سوالاتش دوباره سوال خودمو پرسیدم + حالتون خوبه ؟ _ به تو چه ! مگه دکتری ؟! در جواب گستاخیش اخمی کردم کردم و گفتم. +من میرم پرستار رو خبر کنم. خواستم قدمی بردارم که صداش متوقفم کرد. _صبر کن . روی نوک پا چرخیدم سمتش... +بله؟ _اوه ، شما ریشوهام از این کارا بلدید؟ +ریشو ؟! به نظرم حزب اللهی واژه مناسب تری هست ! _عه واسه خودتون اسمم انتخاب کردید؟! حزب اللهی... عجب... سعی کردم آرامش خودمو حفظ کنم ، چون میدونستم هنوز ویندوزش بالا نیومده و تو عالم هپروته. _کی بالای سرم قرآن میخوند؟ سرمو انداختم پایین تر و دستی به گردنم کشیدم و گفتم +بنده ! دستی به دماغش کشید و گفت _حس کسایی رو داشتم که مُردن و دارن بالا سرشون قرآن میخونن... با این تعبیرش خندم گرفت و لبخند ملیحی زدم. _یخ زدمممم چرا اینقدر سردهههه؟ از دهنم پرید و گفتم +چیزی نیست ؛ بخاطر آب سردیه که روتون ریختم. چشم غره ای بهم رفت و تازه متوجه حرفی که زدم شدم. خواستم حرفی بزنم که بی هوا..... &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c