eitaa logo
کانال ابراهيم هادی (رفیق شهیدم )❤️
4.3هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
13.6هزار ویدیو
175 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✏️✨ 🍃کسی که تنها به عقلش اعتماد کند، ⚡️گمراه میشود•° 🍃کسی که تنها به مالش اعتماد کند، ⚡️کم می آورد°• 🍃کسی که تنها به منصبش اعتماد کند، ⚡️خوار میشود•° 🍃کسیکه تنها به مردم اعتماد کند، ⚡️خسته می شود°• 👈امّا کسی که تنها بر خدا اعتماد کند؛ ✔️نه گمراه میشود، ✔️نه کم می آورد، ✔️نه خوار میشود، ✔️و نه خسته ميشود. 📢( اللهم عجل لولیک الفرج ) 🌼➖➖➖➖➖➖➖🌼 ۱۴۰۰
♦با شهدا کلاس حفظ قرآن که می اومد خیلی ساده لباس می پوشید گفتم احمد سر کوچه بشینی خرجی ما رو هم درمیاری یه نگاهی کرد و لبخند زد وقتی خبر شهادتش رو دادند معنی نگاهش را فهمیدم وصیت کرده بود روی قبرش بنویسند؛ پر کاهی تقدیم به پیشگاه حق تعالی.. سنگ قبرش هم مثل لباسش ساده است... حافظ قرآن و مدافع حرم 🌹 مکیان🌹 🌷آشنایی با سیره و خاطرات شهدا🌷
⚘دستش‌خالےبود!! پرسیدم: «ساعتت‌کو؟» خیلےبے‌تفاوت‌گفت: «یکےازبچہ‌ها‌ازش‌خوشش‌اومد، گرفت‌نگاهش‌کنہ‌گفتم‌مالہ‌خودت..» ⚘حرصم‌گرفت..!. گفتم: «علےاون‌کادوی‌سرعقدمون‌بود! تبرک‌مکہ‌بود! بنده‌خدابابا.. باچہ‌ذوق وشوقےبرای‌دامادش‌گرفته‌بود..، رادوی‌اصل‌بود...» سَری‌تکان‌دادوگفت: «اینقدازاین‌ساعت‌ها‌باشه ومانباشیم.. تاتوانےدلےبہ‌دست‌آور...» ✍🏻بہ‌ روایٺ‌ همسر ♥️🕊 ❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96 ❤❤❤❤❤ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°🌱 🍃باور کنند یا نه من، تو را از عمق جان باور دارم! دوباره در ابتدای راه ... از این نقطه ی آغاز ... نگاهم را به مرامت دوخته ام! تویی که از بهشت خدا هوای زمین را داری ... 🖊م.دوست 🌹⬇️🌹 @rafiq_shahidam96
•°🌱 آنھا ڪه از پل‌ صراط‌‌ می گذرند، قبلا از خیلی‌ چیز‌ها گذشته‌ اند؛ بایـــد تا بگذری‌...!🕊 🌹⬇️🌹 @rafiq_shahidam96
‌ سـلاااااام رفقا شبتون معطر به عطر شهدا🌹 اومدم چند ڪلامے باهات حرف بزنم. نمیدونم الان چیـا ڪم دارے❗ ڪجـاهاے زندگیت گره داره❗ ناراحتیـت چیا هست❗ نمیدونم چقدر تلاش ڪردے برے سمت خدا.. نمیدونم چقدر برا امام زمانت دلواپسے.. چقدر دلت هوایے میشہ برا اومدنش..❗😔 چند تا حرف دارم برات؛ ڪہ اگہ خوب دل بدے، شاید یہ جا پیدا ڪنے ڪہ برے درد و دل ڪنے، غصه هاتو ڪم ڪنے؛ دیگہ هے نگے من ڪہ تنهـام‼️ هر وقت دلت گرفت از آدما، دلت تنگ شد براے یہ رفیق مهربون ڪہ بتونے حرفاتو بهش بگے؛ برو سر مزار شهدا...💔 اونجا یہ دوست شهید برا خودت انتخاب ڪن، سر مزارش حرفاتو بزن.. اگہ نمیتونے برے، بگرد دنبال شهیدے ڪہ نگاهش تو رو نگہ میداره...‼️ باهاش رفیق شو ❤️ حرفاتو بهش بزن.. اصلا رودربایستے نڪنیااا❗️ همہ رو بگــــو❗️ بےتعارف.. این رفیق با بقیہ رفقات فرق دارهااا❗️ حتے اگہ غصہ هات سر اشتباهات خودت بود.. نمازت قضا شد، غیبت شنیدے، نگاهت بہ خطا رفت و..‌.‼️ برو بهش بگــو ڪہ دلت شڪستہ از گناه، بگو غم دارے برا دورے از خدا، بگو دستتو بگیره..😓 بهش بگو : من یہ رفیق شهید دارم اونم تویے‼️ هوامو داشته باش❗😔 تویے ڪہ زنده اے❗ تویے ڪہ دنیا رو چشیدے و دردامو میفهمے..😔 آخ اگــہ ڪہ دلــت بشـڪنہ... خودش خریدار دلتــہ❗️ حتما امتحانش ڪن 👌 شهدا زنده اند✌ یا علی موفق باشین رفاقت با شهدا گوارای وجودتون☺️
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 🌱🦋 🖌 به قلم : 🌱🌸 📌 قسمت: همان جا ایستادم تا شهدا طوافشان تمام شد و رفتند. یک دفعه دیدم دور و بر ضریح خلوت شد. من که تا آن روز دستم به ضریح نرسیده بود، حالا خودم را در یک قدمی اش می دیدم. دست هایم را به ضریح قفل کردم و همان طور که اشک می ریختم، گفتم: «یا امام رضا! خودت می دانی در دلم چه می گذرد. زندگی ام را به تو می سپارم. خودت هر چه صلاح می دانی، جلوی پایم بگذار.» هر کاری کردم، توی دهانم نچرخید برای صمد دعا کنم. یک دفعه احساس کردم آرام شدم. انگار هیچ غصه ای نداشتم. جمعیت دور و برم زیاد شده بود و خانم ها بدجوری فشار می آوردند. به هر سختی بود خودم را از دست جمعیت خلاص کردم و بیرون آمدم. بوی عود و گلاب حرم را پر کرده بود. آمدم و بچه ها را از مادرشوهرم گرفتم و از حرم بیرون آمدیم. رفتیم بازار رضا. همین طور یک دفعه ای تصمیم گرفتیم همه خریدهایمان را بکنیم و سوغات ها را هم بخریم. با اینکه سمیه بغلم بود و اذیت می کرد؛ اما هر چه می خواستیم، خریدیم و آمدیم هتل. روز سوم تازه از حرم برگشته بودیم، داشتیم ناهار می خوردیم که یکی از خانم هایی که مسئول کاروان بود آمد کنار میزمان و گفت: «خانم محمدی! شما باید زودتر از ما برگردید همدان.» 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلـوات💐 🌱 &ادامه دارد.... 🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋 *مـجموعہ فرهنگے شہید ابـراهیم هادے 💝هادےدلہـا* *ما را در فضاے مجازے دنبال ڪنید* ⤵️⤵️⤵️⤵️ 🌻|پیج اینستاگرام شهید ابراهیـم هادی : https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/ 🌻|ڪانال شهیـد ابـراهیـم هادی ایـتا: *@rafiq_shahidam96* http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 🌱🦋 🖌 به قلم : 🌱🌸 📌 قسمت: هول برم داشت. سرم گیج رفت. خودم را باختم. فکرم رفت پیش صمد و بچه ها. پرسیدم: «چی شده؟! اتفاقی افتاده؟!» زن که فهمید بدجوری حرف زده و مرا حسابی ترسانده. شروع کرد به معذرت خواهی. واقعاً شوکه شده بودم. به پِت پِت افتادم و پرسیدم: «مادرم طوری شده؟! بلایی سر بچه ها آمده؟! نکند شوهرم...» زن دستم را گرفت و گفت: «نه خانم محمدی، طوری نشده. اتفاقاً حاج آقا خودشان تماس گرفتند. گفتند قرار است توی همین هفته مشرّف شوند مکه. خواستند شما زودتر برگردید تا ایشان کارهایشان را انجام دهند.» زن از پارچ آبی که روی میز بود برایم آب ریخت. آب را که خوردم، کمی حالم جا آمد. فردای آن روز با هواپیما برگشتیم تهران. توی فرودگاه یک پیکان صفر منتظرمان بود. آن وقت ها پیکان جزو بهترین ماشین ها بود. با کلی عزت و احترام سوار ماشین شدیم و آمدیم همدان. سر کوچه که رسیدیم، دیدیم جلوی در آب و جارو شده. صمد جلوی در ایستاده بود. خدیجه و معصومه هم کنارش بودند. به استقبالمان آمد. ساک ها را از ماشین پایین آورد و بچه ها را گرفت. روی بالکن فرش پهن کرده بود و حیاط را شسته بود. باغچه آب پاشی شده و بوی گل ها درآمده بود. سماوری گذاشته بود گوشه بالکن. 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلـوات💐 🌱 &ادامه دارد.... 🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋 *مـجموعہ فرهنگے شہید ابـراهیم هادے 💝هادےدلہـا* *ما را در فضاے مجازے دنبال ڪنید* ⤵️⤵️⤵️⤵️ 🌻|پیج اینستاگرام شهید ابراهیـم هادی : https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/ 🌻|ڪانال شهیـد ابـراهیـم هادی ایـتا: @rafiq_shahidam96 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 🌱🦋 🖌 به قلم : 🌱🌸 📌 قسمت: برایمان چای ریخت و شیرینی و میوه آورد. بچه ها که از دیدنم ذوق زده شده بودند توی بغلم نشستند. صمد بین من و مادرش نشست و در گوشم گفت: «می گویند زن بلاست. الهی هیچ خانه ای بی بلا نباشد.» زودتر از آن چیزی که فکرش را می کردم، کارهایش درست شد و به مکه مشرّف شد. موقع رفتن ناله می کردم و اشک می ریختم و می گفتم: «بی انصاف! لااقل این یک جا مرا با خودت ببر.» گفت: «غصه نخور. تو هم می روی. انگار قسمت ما نیست با هم باشیم.» رفتن و آمدنش چهل روز طول کشید. تا آمد و مهمانی هایش را داد، ده روز هم گذشت. هر چه روزها می گذشت، بی تاب تر می شد. می گفت: «دیگر دارم دیوانه می شوم. پنجاه روز است از بچه ها خبر ندارم. نمی دانم در چه وضعیتی هستند. باید زودتر بروم.» بالاخره رفت. می دانستم به این زودی ها نباید منتظرش باشم. هر چهل و پنج روز یک بار می آمد. یکی دو روز پیش ما بود و برمی گشت. تابستان گذشت. پاییز هم آمد و رفت. زمستان سال 1364 بود. بار آخری که به مرخصی آمد، گفتم: «صمد! این بار دیگر باید باشی. به قول خودت این آخری است ها!» قول داد. اما تا آن روز که ماه آخر بارداری ام بود نیامده بود. 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلـوات💐 🌱 &ادامه دارد.... 🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋 *مـجموعہ فرهنگے شہید ابـراهیم هادے 💝هادےدلہـا* *ما را در فضاے مجازے دنبال ڪنید* ⤵️⤵️⤵️⤵️ 🌻|پیج اینستاگرام شهید ابراهیـم هادی : https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/ 🌻|ڪانال شهیـد ابـراهیـم هادی ایـتا: @rafiq_shahidam96 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارت به جایی رسیده،انتخابات رو تحریم میکنی؟ تو اعتبارت از امامه،از رهبره رفیعی رفیق شهیدم ابراهیم هادی http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ برای لبخند تو رأی می‌دهم ♥️ 🔰 شهید حاج حسین خرازی : همه ما مکلفیم و وظیفه داریم با وجود همه نارسایی‌ها بنا به فرمان رهبری، جنگ را به همین شدت و با منتهای قدرت ادامه بدهیم، زیرا ما بنا بر احساس وظیفه شرعی می‌جنگیم نه به قصد پیروزی تنها
به‌این‌شماره‌زنگ‌بزنین 05148888 بعد‌از‌صلوات‌خاصه‌یه‌صداهایی‌میاد... اون‌صدا از میکروفون‌کنار‌ضریح‌امام‌رضامیاد خلاصش اینکه... شنونده بهتر از این:))))!؟ حرف بزنید... دلبرےکنید التماس دعای فرج رفیق شهیدم ابراهیم هادی http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
چقدر‌قشنگه‌عادت‌کنیم‌ دائـم‌الذکر‌باشیم(:🌱 صــلواتے‌خـتم‌کنیم...
چقدر‌قشنگه‌عادت‌کنیم‌ دائـم‌الذکر‌باشیم(:🌱 ...