eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
4.5هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
14.3هزار ویدیو
177 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 از پله ها آروم آروم پایین اومدم و به سمت تلفن رفتم . شماره ای که توی برگه نوشته بودم رو گرفتم ... بعد از گذشت چند دقیقه جواب داد . + ‌الو . - سلام منا جان ، حالتون چطوره ؟ + سلام ، ممنون . ببخشید شما ؟ - فرهمند هستم ، مروا فرهمند. + ‌‌آها عزیزم . ای وای نشناختمتون شرمنده. - دشمنتون شرمنده . یه زحمتی داشتم براتون. + درخدمتم عزیزم. - امروز میتونید بیاید خونمون برای تمیز کاری ؟! مامان اینا یه مدت خونه نیستن ، منم نبودم ، خونه حسابی بهم ریخته شده . + آره میتونم بیام. فقط اینکه ساعت چند ؟ - هرچه زودتر بهتر . + خب مروا جان ، امیرحسین رفته کلاس کسی هم نیست بره دنبالش ، حدود یک ساعت دیگه کلاسش تموم میشه . من میرم دنبالش از اونجا هم میام خونه شما ولی ممکنه دو ساعتی طول بکشه ، مشکلی که نداره ؟! - نه نه چه مشکلی . پس دو ساعت دیگه حتما بیاید . فقط اینکه من یه کار مهمی دارم نمیتونم خونه بمونم . کلید ها رو همون جای همیشگی میذارم دیگه خودتون بردارید . + ‌باشه چشم عزیزم . ‌- ‌چشمتون بی بلا . خداحافظ . بعد از قطع کردن تماس ، بشکنی زدم ، اینم از این . همین که خواستم از پیش تلفن بلند بشم ، یاد آنالی افتادم ، تلفن رو برداشتم و شمارش رو گرفتم . چند تا بوق خورد ولی جواب نداد . از اینکه تلفنش خاموش نبود خیلی خوشحال شدم ، ممکن بود برگشته باشه خونه . دیگه کم کم داشتم از جواب دادنش ناامید میشدم که صداش توی تلفن پیچید . + الو . سکوت کردم ... + الو . مگه با تو نیستم ؟! هوی . چه خری هستی ؟ از لحنش عصبانی شدم و با صدای بلندی گفتم : - هوی و زهر مار ! خر هم خودتی ! چقدر بی ادب شدی تو . کلا رد دادی ها ! + ‌‌اوهوع مری جون . خودتم دست کمی از من نداریا ! چه خبر شده یاد من افتادی ؟ نکنه باز پول میخوای !؟ ‌ ‌در برابر گستاخیش جوابی ندادم و بحث رو عوض کردم . - ‌مامانت گفت بود وسایل هات رو جمع کردی رفتی . کجا رفته بودی ؟! + اولا مامان من غلط کرده به تو گفته . دوما به تو هیچ ربطی نداره من کجا رفته بودم . - ‌جدیدا خیلی پرو شدی ! این چه طرز حرف زدنه ! الان خونه خودتونی ‌؟ + همینه که هست . نه خونه خودمون نیستم . - پس کجایی ؟! آدرس بده بیام پیشت . + اوکی . برات اس ام اس می ... سریع پریدم وسط حرفش و گفتم : - نه نه . من گوشیم خراب شده ، آدرس رو بگو یادداشت کنم . + ‌ببین خونه کاملیا رو که یادته ؟! - خب ... + خب و زهر مار . میگم یادته ؟ نفسم رو کلافه بیرون فرستادم و گفتم : - آره یادمه ، که چی ؟! + من اونجام . - اونجا چی کار می کنی ؟! + داستانش مفصله . - خیلی خب تا یک ساعت دیگه اونجام . کاری نداری ؟! + نه . بای . یک دفعه از دهنم در اومد و گفتم : - ‌یاعلی . انگار آنالی متوجه نشد چون خیلی سریع تلفن رو قطع کرد . &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 روبروی آینه ایستادم و به خودم نگاهی انداختم . مچ پاهام کاملا مشخص بود . شلوار تنگی پوشیده بودم . مانتو کوتاه و شالی که فقط قسمت پشت موهام رو پوشونده بود ... یه دفعه به یاد صحبت های استاد پناهیان افتادم که می گفت : قبل از اینکه انسان عمل انجام بده ، شیطان در گوش آدم زمزمه شومی داره ، میخواد ارزش عمل رو پیش ما پایین بیاره . شیطان هی میاد ارزشش رو میاره پایین ! استاد شجاعی هم می گفت : خودمون با جهنم سنخیت پیدا می کنیم نه اینکه خدا ما رو بخواد ببره جهنم . دوباره به خودم نگاهی کردم . آرایش نسبتا غلیظی هم داشتم . مروا اینجوری نمیشه که نماز بخونی بعد حجابت رو رعایت نکنی ! اینجوری نمیشه یکی از حرفای خدا رو گوش کنی یکی دیگش رو گوش نکنی ! باید از ریشه درست بشی . به سمت روشویی رفتم و آرایش صورتم رو کاملا با آب و صابون پاک کردم . شیر آب سرد رو باز کردم و چندین بار صورتم رو با آب سرد شستم . توی آینه به خودم نگاهی انداختم ، اینجوری خود ، خودم بودم . مروا کی میخوای به خودت بیای ! اگر با این وضعیتی که تو داری میری بیرون یه نفر تو رو دید و دلش لرزید چی ؟! اگر اون یه نفر متاهل بود چی ؟! اگر تو رو دید و دلش لرزید بعدش رفت تو خونه و تو رو با خانومش مقایسه کرد چی ؟ دیگه داشتم عصبانی می شدم . مروا این همه سال اینجوری بودی به چی رسیدی ؟ نه خداییش به چی رسیدی ؟ اون همه زیبایی های خودت رو به نمایش گذاشتی ، تهش چی شد ؟ آدم هرچقدر خوشگل بگرده بازم یکی هست که از اون خوشگل تره . آخه چقدر تو رو مثل کالای جنسی ببینن ؟ چقدر مروا چقدر ! هق هقم بلند شد . تباه بودم ، تباه تباه . مروا خودت باش ! خود واقعیت ! شالم رو در آوردم و سرم رو کاملا زیر آب سرد فرو بردم . اینقدر زیر آب سرد موندم که صورتم بی حس شد . شیر آب رو بستم و به در حالی که آب ازم چکه می کرد به سمت اتاقم قدم برداشتم . به زور لباس های خیسم رو از تنم در آوردم و لباس های دیگه ای پوشیدم . موهام رو کاملا خشک کردم... موهامو دم اسبی محکم بستم شلوار ... شلورا گشاد نداشتم که ! کل کمدم رو به هم ریختم تا یه شلوار پارچه ای گله گشاد پیدا کردم ... اوه این شلوار منه؟ یادم نمیاد همچین چیزی خریده باشم . یکم به مغزم فشار آوردم که آخر سر فهمیدم مادرجون عید سه سال پیش اینو برام فرستاده بود . اون موقع چقدر عصبی شده بودم . با یادآدری تباهیاتم ، آه سوزناکی کشیدم . رفتم سراغ کمد مانتو هام ... با دیدن مانتوی رنگ و رو رفته سبز ، اشک به چشم هام هجوم آورد . اینو مهسا ، دختر عمه زلیخا برام خریده بود . با مهسا خیلی رفیق بودم . تا اینکه به مرور اونم چادری شد . اینم کادوی تولدم بهم داده بود که به شدت عصبی شدم و مانتو رو کوبیدم تو صورتش . انگار خدا داشت با تمام اشتباهاتم ، بهم کمک میکرد که یه مروای جدید بشم . مروایی از جنس مروارید . یه شال یشمی سرم کردم و با سنجاق ته گرد محکمش کردم . توی آینه ، نگاهی به خودم انداختم . حداقل بهتر از قبل بودم . کلید ماشینم رو برداشتم و از خونه خارج شدم که ... &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 کلید ماشینم رو برداشتم و از خونه خارج شدم که با یاد آوری اینکه هیچ پولی در بساط ندارم آهی کشیدم . حالا چی کار کنم ؟! آها داداش کاوی جون ! خنده ای کردم و با زدن بشکنی دوباره برگشتم به سمت خونه . خیلی سریع در هال رو باز کردم و وارد خونه شدم . به سمت تلفن رفتم و شماره کاوه رو گرفتم . آهنگ پیشوازش شروع کرد به خوندن ... کرب و بلا نبر ز یادم جوونیمو پای تو دادم . کرب و بلا نبر ز یادم جوونیمو پای تو دادم . از ما که گذشت اما غمم همینه الهی هیچکس داغ حرمت نبینه . قدم قدم میگم ای دل ای دل . حرم حرم میگم ای دل ای دل . امان امان ای دل . امان امان ای دل . امان امان ای دل . صداش توی گوشی پیچید . + ‌بله . ‌با خنده گفتم ‌: - امان امان ای دل . امان امان ای دل . با صدای بلندی داد زدم : - امان امان ای دل . ببین دختر مردم چه بلایی سرت آورده . ‌‌+ ‌زهر مار ! ‌چته تو ! از پشت تلفن هم میشد خجالتش رو حس کرد ـ خنده ی بلندی کردم و گفتم : - آقایی که جوونیت رو پای کربلا دادی یه زحمتی بکش یکم پول برای ما واریز کن . + ‌چقدری لازم داری ؟ - حدودا ده میلیون . + ده میلیون ! - ‌چته ؟ مگه نداری ؟! ماشین زیر پات که صد میلیون می ارزه ! خسیس . من کارتم گمشده . حالا داری یا نه ؟! + دارم . ولی الان نمی تونم واریز کنم . یه کارت توی کشوی میزم هست همون جایی که صبح مهر و جانماز در آوردی . اون رو بردار . - حله داداچ . فقط رمزش چنده ؟! + تاریخ تولد خودم . - آخه اینم شد رمز ! حله کاوی جون . فدات داداشی . جوابمو نداد و گوشی رو قطع کرد . من هم سریع به سمت اتاقش دویدم و بعد از برداشتن کارت از خونه خارج شدم . پام رو ، روی پدال گاز گذاشتم ... بسم اللهی زیر لب گفتم و با سرعت به سمت خونه کاملیا حرکت کردم . &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 بعد از یک ساعت رانندگی به خونه کاملیا رسیدم ، حسابی متروکه شده بود به طوری که اول شک کردم خونه کاملیا هست یا نه. از ماشین پیاده شدم و درهاش رو کاملا قفل کردم . چند تا پسر بچه داشتند توی کوچه فوتبال بازی می کردند به سمتشون رفتم و با صدای بلندی گفتم : - آهای ... یه لحظه یاد آراد افتادم . من نباید دیگه از ادبیات قدیمیم استفاده کنم . به همین خاطر ، رو به پسر بچه بوری گفتم : - پسر خوشگله . میشه چند لحظه بیای اینجا ؟ پسره توپ فوتبال رو از روی زمین برداشت و به سمتم اومد . با صدای خنده داری گفت : + چی کارم داری خانوم خوشگله . تک خنده ای کردم و گفتم : - تو که خیلی خوشگل تر از منی . ببین خوشگله این ماشین منه ، من میرم تو این خونه . حواست به ماشینم باشه ، زیادم طرف این ماشین نیاین و توپ بازی نکنید . متوجه شدی ! + حله چشم قشنگ. از شیرین زبونیش خندم گرفت و دستی توی موهاش کشیدم و به سمت در حیاط خونه کاملیا حرکت کردم . با کلید ماشین چند باری محکم توی در زدم . آیفون برداشته شد و کسی با صدای خماری گفت : + کیه ؟ - منم مروا . + وایسا اومدم . - آنالی تویی ؟ + پ ن پ عممه ! وایسا اومدم . صدای گذاشته شدن آیفون اومد . خدای من ! چرا صداش اینجوری بود ! بعد از گذشت چند دقیقه منتظر موندن در حیاط باز شد . با تعجب نگاهی به آنالی کردم و هین بلندی کشیدم . دهنم تا آخر باز شد و با تعجب بهش زل زدم . + چته ؟ بیا تو تا آبرومون رو نبردی . آنالی چنگی به مانتوم زد و هلم داد داخل خونه . در حیاط رو هم محکم بست . دستم رو محکم از دستش جدا کردم و با صدای بلندی گفتم : - چه غلطی کردی ! ا ... این چه وضعیه ؟! آنالی به سمتم حمله ور شد و مچ دو تا دستام رو گرفت : + خفه شو مروا خفه شو ! صداتو برای من بالا نبر که همین جا چالت میکنم ! با همه ی توانم دستام رو از دستش جدا کردم که روی زمین افتاد . به سمتش رفتم و در حالی که روی زمین افتاده بود کنارش زانو زدم و با داد گفتم : - آنالی چه غلطی کردی تو ؟! بنال آنالی ! بنال بنال بنال ! با خودت چی کار کردی دختره نفهم ! آنالی شروع کرد به گریه کردن و با داد گفت ‌: + ‌بدبخت شدم مروا ‌! مروا بدبخت شدم ! دستش رو ، روی زانوهام گذاشت و از روی زمین بلند شد . &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 من هم خیلی سریع از روی زمین بلند شدم و به سمتش رفتم که با صدای پر از بغض گفت : + نیا مروا . نیا . برو . - چ ... چی میگی ؟! حرف بزن ! چرا اینجوری شدی ؟! چه بلایی سر خودت آوردی ؟ لبخند تلخی زد و با گریه گفت : + خیلی دوست دارم مروا . خیلی دوست دارم . بهترینی ! نگاهی بهم کرد و با سرعت به سمت گلدون های کنار حوض رفتم . متوجه شدم میخواد چی کار کنه برای همین با جیغ به سمتش دویدم . گلدون رو بالای سرش گرفت و با داد گفت : +دیگه خسته شدم . برو مروا برو ! با صدای بلندی داد زدم : - نـــه ! و به سمتش دویدم همین که خواست گلدون رو به سرش بکوبونه با دستم سیلی به صورتش زدم که تعادلش رو از دست داد ، توی همین حال گلدون رو از دستش گرفتم و گوشه ای انداختم که خورد شد . یقه اش رو گرفتم و با صدایی که رگه های عصبانیت توش موج میزد گفتم : - آنالی حرف بزن که به جون آراد قسم میکشمت !‌ سرشو بلند کرد و با چشمای پر از اشکش بهم نگاهی کرد که متوجه حرفم شدم . ای لعنت بهت آراد . لعنت . + م ... میگم . - بگو . حرف بزن ... بگو چرا اینجوری شدی ؟! دستم رو زیر چونش زدم و با ناخن های بلندم سرش رو بلند کردم . - د آخه بنال دختره نفهم ! چرا صورتت اینجوری شده . هق هقش بلند شد ... دستام رو از یقش جدا کرد و روی زمین نشست که سریع کنارش نشستم. + م ... مروا . هق هقش رو از سر گرفت که با داد گفتم : - خفه شو . فقط خفه شو . صدات رو ببر ، صدات رو نشنوم . گریه نکن ، حرف بزن ، حرف ! &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رهبرانقلاب: جاذبه‌ی شخصیت شهید انسان را مثل مغناطیس به خودش جذب می‌کند. ⭕️ کتاب شهید ابراهیم‌ هادی را که خواندم، تا مدتی دلم نمی‌آمد از روی میز بردارم و داخل کتابها بگذارم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 دل داده ام ز دست ڪہ دلداده ام ڪنے افتاده ام بہ پات ڪہ افتاده ام ڪنے سالڪ ڪہ بے تو راه بہ جایے نمے برد باید خودت مسافر این جاده ام ڪنے ✨شبت بخیر زیباترین هدیه خدا✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه پيش از خواب صد مرتبه لااِلهَ اِلاّ اللّهُ بگويد، خدا خانه در بهشت از براى از بنا كند و هرکه صد مرتبه استغفار كند، گناهانش بريزدچنانچه برگ از درختان ميريزد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عزیزےمےگفت: هࢪوقت‌احساس‌ڪردید از‌امام‌زمان(عج)دوࢪشدیدو دلتون‌واسہ‌آقاتنگ‌نیست ... این‌دعاےڪوچیڪ‌رو‌بخونید بِخُصوص‌توۍ‌ِقنوت‌هاتون↶ [لَـیِّـن‌ْقَلبےلِوَلےِّأمرِڪ] یعنے‌⇇خداجون دِݪموواسہ‌امامم‌نَرم‌ڪُن...(:♥️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیارت نامهٔ شهدا 📖 🖇 دل کـہ هوایـے شود، پرواز است کـہ آسمانیت مےکند و اگر بال خونین داشتہ باشے دیگر آسمان، طعم ڪربلا مےگیرد؛ دلـ‌ها را راهے کربلاے جبـ‌هہ‌ها مےکنیم و دست بر سینہ، بہ زیارت "شــ‌هـــداء" مےنشینیم...♥️ ‌ بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌱 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَاللہ وَاَحِبّائَہُ، اَلسَّلامُ عَلَیـڪُم یَـا اَصـفِـیَـآءَ اللہ و َاَوِدّآئَـہُ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصَـارَ دینِ اللہِ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ، اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُـحَـمَّـدٍ الحَسَـنِ بـنِ عَلِـےّ الـوَلِـےّ النّـاصِحِ، اَلسَّـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبـدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّـے طِبتُم وَ طابَـتِ الاَرضُ الَّتی فیهـا دُفِنتُم، وَ فُـزتُم فَـوزًا عَظیـمًا فَیـا لَیتَنـے کُنـتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...✨ ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 🌹🌹🌹 @rafiq_shahidam ❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الذی لاَ أَعْتَمِدُ إلّا قَوْلَهُ بنام خداوندی که جز به قولش، به قول دیگری اعتماد ندارم! می‌خوانم و ... ذهنم همین‌جا گیر می‌کند؛ تمام خودم را زیر ذره‌بینِ توحید میگیرم تا صدقِ این ادعا برای خودم، رو شود!! من به قول کسی، جز قول خدا، امیدوار نیستم؟!
✋❤️ زمیڹ بہار را بہانہ مي‌ڪند، و زنده مي‌شود... و مڹ براے زندگي تو را بہانہ مي‌ڪنم و چشمـانم را ڪہ هر صبــح براے زودتر دیدنت، بیـدار مي‌شوند. سلام بہانہ زندگي‌ام طلوع ڪڹ أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• 🕊️🤍 خـــداونـــدا...! باکری نیستم برایت گمنام بمانم ! چمران نیستم برایت عارفانه باشم ! آوینی نیستم برایت عاشقانه قلم بزنم ! همت نیستم که برایت زیبا بمیرم ! مرا ببخش😔 با همه نقص هایم ...! با تمام گناهانم...! لیاقت ندارم ولی ... دل که دارم ...!!! دلــــم شهــادت میخواهد ... 💚شهدا را یاد کنید باذکر صلوات 🌹🌹🌹 @rafiq_shahidam96 @sadrzadeh1 @rafiq_shahidam 🕊🕊🕊 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑♡♥♡๑━━━━╝
همیشه‌میگفت ڪار‌خاصی‌نیاز‌نیست‌بڪنیم ڪافیه‌ڪار‌هاۍ‌روز‌مره‌مون‌رو‌ به‌خاطر‌خدا‌انجام‌بدیم°• اگه‌تواین‌ڪار‌زرنگ‌باشۍ شڪ‌نڪن‌شهید‌بعدۍتویۍ... شهید‌محمد‌ابراهیم‌همـٺ
فقط یک بار کافی‌ است از ته دل خدا رو صدا کنید دیگر مال خودتان نیستید، مال او میشوید... شهید امیر حاج امینی🌷 🤚🏻
به فدای رخ چون ماه و چنین سروری ات جان به قربان تو و عڪس تو و دلبری ات همه عــالم شده مبهــوت تو ای آقـا جــان مات مــردی تو و رسـم ِ خوش ِ رهبری ات *لبیڪ ـ یا ـ امام ـ خامنه اۍ🌸🤚🏻* 🕊️🍃