قَالَ اَلصَّادِقُ :
[ الْمُنْتَظِرُ لِلثَّانِی عَشَرَ ؛
كَالشَّاهِرِ سَيْفَهُ بَيْنَ ؛
يَدَی رَسُولِ اللَّهِ يَذُبُّ عَنْه ...]
کسی کهدر #انتظار امام
#دوازدهم به سر میبرد ؛
همانند کسی ستــ که در
رکاب رسول خدا #شمشیر
کشیده و از آن #حضرت
دفاع مینماید ...!!!
🖤🖤🖤🖤
@ebrahimh
🖤🖤🖤🖤🖤
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
•••••••••••••••••••••••••••••••
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱
🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹
📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋
🖌 به قلم : #بهناز_ضرابی_زاده🌱🌸
📌 قسمت: #دوازدهم
#فصل_سوم
خانواده خوب ندارد که دارد.
پدر و مادر خوب ندارد که دارد. امسال ازدواج نکنی، سال دیگر باید شوهر کنی.
هر دختری دیر یا زود باید برود خانه بخت. چه کسی بهتر از صمد. تو فکر می کنی توی این روستای به این کوچکی شوهری بهتر از صمد گیرت میآید؟!
نکند منتظری شاهزاده ای از آن طرف دنیا بیاید و دستت را بگیرد و ببردت توی قصر رویاها. دختر دیوانه نشو.
لگد به بختت نزن. صمد پسر خوبی است تو را هم دیده و خواسته.
از خر شیطان بیا پایین. کاری نکن پشیمان بشوند، بلند شوند و بروند.
آن وقت می گویند حتماً دختره عیبی داشته و تا عمر داری باید بمانی کنج خانه.»
با حرف های زن برادرم کمی آرام شدم.
خدیجه دستم را گرفت و با هم رفتیم توی حیاط.
از چاه برایم آب کشید.
آب را توی تشتی ریخت و انگار که من بچه ای باشم، دست و صورتم را شست و مرا با خودش به اتاق برد.
از خجالت داشتم می مردم. دست و پایم یخ کرده بود و قلبم به تاپ تاپ افتاده بود.
خواهرم تا مرا دید، بلند شد و شال قرمزی روی سرم انداخت.
همه دست زدند و به ترکی برایم شعر و ترانه خواندند. اما من هیچ احساسی نداشتم.
انگار نه انگار که داشتم عروس می شدم. توی دلم خداخدا می کردم، هر چه زودتر مهمان ها بروند و پدرم را ببینم.
مطمئن بودم همین که پدرم دستی روی سرم بکشد، غصه ها و دلواپسی هایم تمام می شود.
🌱 &ادامه دارد....
🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋
🌻|پیج اینستاگرام شهید ابراهیـم هادی :
https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/
🌻|ڪانال شهیـد ابـراهیـم هادی ایـتا:
*@rafiq_shahidam96*
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
هدایت شده از ❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
📿روز #دوازدهم چله زیارت عاشورا(۲) #کاربرامینی
✔️لیست اسامی شرکت کننده درچله زیارت عاشورا(۲)
۱)کاربر کریمی
۲)کاربر زنگیشه
۳)کاربر تکلو
۴)کاربر عشق فقط سیدعلی
۵)کاربر یا صاحب الزمان(عج)
۶)کاربر رهبرم سیدعلی
۷)کاربر صالحی
۸)کاربر محنا
۹)کاربر مبینا
۱۰)کاربر یامهدی(عج)
۱۱)کاربر اللهم عجل لولیک الفرج
۱۲)کاربر امینی
۱۳)کاربر نگارپشته کشی
۱۴)کاربر لبیک یازینب
۱۵)کاربر جهان پهلوان
۱۶)کاربر یازینب(س)
۱۷)کاربر فرشته عباسی
۱۸)کاربر یاحسین(ع)
۱۹)کاربر یاس کبود
۲۰)کاربر ساناز
۲۱)کاربر الهام محبی
۲۲)کاربر فریباکریمی
۲۳)کاربر کوثرپشته کشی
۲۴)کاربر بکجانی
۲۵)کاربر سواری
۲۶)کاربر علیرضا مرادی
۲۷)کاربر *شهیدعلی محمدکهکشانی
۲۸)کاربر خادم الحسین(ع)
۲۹)کاربر غمخواری
۳۰)کاربر زهرا
۳۱)کاربر یامهدی
۳۲)کاربر ABM
۳۳)کاربر پرستونوروزی
۳۴)کاربر رسایی
۳۵)کاربر مرجان اثرکار
۳۶)کاربر حدید
۳۷)کاربر شهیدمجیدزین الدین
۳۸)کاربر مهدی زین الدین
۳۹)کاربر سردارحاج قاسم
۴۰)کاربر شهیدشهروزمظفری نیا
✔️شروع چله ازعاشورای حسینی
✔️پایان چله اربعین حسینی
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #دوازدهم
هر روز با هم می رفتیم بیرون...
دوست داشت پیاده برویم و توی راه حرف بزنیم ،من تنبل بودم...
کمی که راه می رفتیم دستم را دور بازویش حلقه می کردم، او که می رفت من را هم می کشید.
_ نمیدانم من بارکشم؟ زن کشم؟
این را می گفت و می خندید.
_شهلا دوست ندارم برای خانه ی خودمان #فرش_دستباف بگیریم.
+ ولی دست باف ماندگارتر است.
_ دلت می آید؟ دختر های بیچاره شب و روز با #خون_دل نشسته اند پای دار قالی. نصف پولش هم توی جیب خودشان نرفته، بعد ما چه طور آن را بیاندازیم #زیرپایمان؟؟
از خیابان های نزدیک دانشگاه تهران رد می شدیم.
جمعه بود و مردم برای #نماز_جمعه می شدند.
همیشه آرزو داشتم وقتی ازدواج کردم با همسرم بروم دعای کمیل و نماز جمعه.
ولی ایوب سرش زود درد می گرفت.
طاقت شلوغی را نداشت.
در بین راه سنگینی نگاه مردم را حس می کردم که به دستبند آهنی ایوب خیره می شدند.
ایوب #خونسرد بود. من جایش بودم،از اینکه بچه های کوچه دستبند آهنیم را به هم نشان می دادند، ناراحت می شدم.
ایوب دوزانو روی زمین نشست و گفت:
_ بچه ها بیایید نزدیکتر
بچه ها دورش جمع شدند ایوب دستش را جلو برد:
_ بهش دست بزنید، از آهن است این را به دستم می بندم تا بتوانم حرکتش بدهم.
بچه ها به دستبند ایوب دست می کشیدند..
و او با حوصله برایشان توضیح می داد.
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
استاد معتز آقائیTahdir joze12.mp3
زمان:
حجم:
4.01M
📢بشنوید| تندخوانی (تحدیر)
جزء #دوازدهم قرآن کریم با صدای استاد
معتز آقایی
@rafiq_shahidam96