eitaa logo
کانال ابراهيم هادی (رفیق شهیدم )❤️
4.5هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
14.3هزار ویدیو
177 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🔷آيه شماره ۷ از سوره مبارکه عنكبوت جبران خطاها 🔺و الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّاتِهِمْ وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِى كاَنُواْ يَعْمَلُونَ 🔹ترجمه : و کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام دادند، گناهان آنان را مي‏پوشانيم (و مي‏ بخشيم) و آنان را به بهترين اعمالي که انجام مي‏ دادند پاداش مي‏ دهيم. ام -حیدر-امیرالمومنین-است 💚💚💚 💫💫💫💫 @ebrahimh 💫💫💫💫 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)آمدند در حالیکه طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند. پس راهب رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند ( أبوبکر نیز درمیان جماعت بود ) و پرسید "خلیفه ی نبی و امین او چه کسی است؟" پس جمعیت حاضر ، ابوبکر را نشان دادند ، پس راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟ ابوبکر گفت ، نامم "عتیق" است راهب پرسید نام دیگرت چیست؟ابوبکر گفت نام دیگرم "صدیق" است.c راهب پرسید نام دیگری هم داری؟ ابوبکر گفت "نه هرگز" پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست. ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟ راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از روم آمده ایم و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفه ی مسلمین چند تاپرسش بپرسیم ، پس اگر توانست به پرسشهای ما پاسخ دهد همه ی این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا میان مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست پرسشهای مارا پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم. ابوبکر گفت پرسشهایت را بپرس ، راهب گفت باید به من امان نامه بدهی تا آزادانه پرسشهایم را مطرح کنم و ابوبکر گفت در امانی ، پس پرسشهایت را بپرس. راهب سه پرسش را مطرح کرد: 1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟ چه چیزاست که از آن خدا نیست؟ 2)ما هو شئ لیس عندالله؟ چه چیزاست که در نزد خدا نیست؟ 3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟ آن چیست که خدا آن را نمیداند؟ پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم ، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب پرسشهایش را مطرح کرد ، عمر که از پاسخ عاجز ماند پس درپی عثمان فرستاد و عثمان نیز از این پرسشها جا خورد ، و جمعیت گفتند چه پرسشی است که میپرسی؟خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند. راهب خطاب به آن سه نفر(ابوبکر و عمر و عثمان)گفت این ها شیخ ها و مردان بزرگی هستند اما متأسفانه به خود مغرور شدند و قصد بازگشت به روم کرد. سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود بسرعت خود را به امام علی (ع)رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند. پس امام علی(ع) بهمراه پسرانش امام حسن (ع )و امام حسین (ع ) درمیان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند. ابوبکر خطاب به راهب گفت ، آنکه در جست و جویش هستی آمد ، پس هر پرسشی داری از علی (ع) بپرس! راهب رو به امام علی (ع) کرده و پرسیدنامت چیست؟ امام علی (ع) فرمودند: نامم نزد یهودیان "الیا" نزد مسیحیان "ایلیا" نزد پدرم "علی" و نزد مادرم "حیدر" است. پس راهب گفت ، نسبتت با نبی (ص) چیست؟ امام (ع )فرمودند: او برادر و پسرعموى من است ومن نیز داماد او هستم. پس راهب گفت ، به عیسی بن مریم سوگند که مقصود و گمشده ی من تو بودی. پس به پرسشهایم پاسخ بده و دوباره پرسشهایش را مطرح کرد. امام علی (ع) پاسخ دادند: آنچه خدا ندارد ، زن و فرزند است. آنچه نزد خدا نیست ، ظلم است و آنچه خدا نمیداند ، شریک و همتا برای خود است. (فإن الله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا فلیس من الله ظلم لأحد و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک) پس راهب با شنیدن این پاسخها ، امام علی را به سینه فشرد و میان دو چشم مبارکش را بوسید و گفت: "أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة" به درستی که نامت درتورات إلیا و در انجیل ایلیا و در قرآن علی و در کتابهای پیشین حیدر است ، پس براستی تو خلیفه ی بر حق پیامبری، پس ماجرای تو با این قوم چیست؟ سپس همه هدایا را به امام علی (ع) تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را میان مسلمین قسمت کرد. 🌹 عزيزان کپی فضائل أمیرالمؤمنین (ع) توفيقيست كه نصيب هركسي نميشود. 🌹 پیامبر(ص)فرمود:هرکس فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع)را نشردهد، "گناهان غیرازحق الناس " اوبخشیده می شود.) ♥️ روحی و نفسی لک‌ الفداء یا امیرالمومنین💞🍃💞🍃 ام -حیدر-امیرالمومنین-است 💫💫💫💫 @ebrahimh 💫💫💫💫 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🏴🏴🏴🏴🏴 # تاسوعا این همه آدم رفتند و نیامده اند ؛ 💔ولی یک نفر است که رفت و هنوز هم در تاریخ دارند میگویند: نیامد نیامد... ...😔 🖤🖤🖤🖤 @ebrahimh 🖤🖤🖤🖤🖤 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🏴🏴🏴🏴🏴 تویی... ڪه برایم می‌مانی! از گذشته و پیش از تولدم... بوده‌اۍ و تا ... خواهی داشت! ماندنی‌ترین ؛ . . . ♥️ 🖤🖤🖤🖤 @ebrahimh 🖤🖤🖤🖤🖤 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال ابراهيم هادی (رفیق شهیدم )❤️
*بسم الله الرحمن الرحیم* 🌈 #قسمت_چهارم 🌈 #هرچی_تو_بخوای بعد کلاسهام رفتم خونه... همش به حرفهای خ
🌈 🌈 -میگی چکارکنم؟😕 -حالا یه کاریش میکنیم.من با توأم خیالت راحت.😊 -ممنون داداش.☺️ بالاخره خواستگارها اومدن....💐🍰 تو خواستگاری هام مریم مشغول سرگرم کردن بچه ها توی اتاق بود.😊 حرفهای همیشگی بود... من مثل هربار سینی چایی رو بردم توی هال.ولی هربار محمد سینی رو ازم میگرفت 😊👌و خودش پذیرایی میکرد. اکثر خواستگارها هم غر میزدن ولی من از اینکار محمد خوشم میومد.😇 کنار اسماء نشستم... به سهیل کردم...😕 خوش قیافه و خوش تیپ بود.از اون پسرهایی که خیلی از دخترها آرزوشو دارن.🙁 بزرگترها گفتن من و سهیل بریم تو اتاق من که حرف بزنیم.محمد گفت: _هوا خوبه.با اجازه تون برن تو حیاط.🌳 نمیدونم چرا محمد اینو گفت ولی منم ترجیح میدادم بریم توی حیاط،گرچه هوای اسفند سرده... محمد جذبه ی خاصی داره.حتی پدرم هم روی حرفش حساب میکنه و بهش اعتماد داره.😊☝️ رفتیم توی حیاط،.. من و آقای سهیل.روی تخت نشستیم ولی سهیل نشسته بود.گفت: _من سهیل صادقی هستم.بیست وشش سالمه.چند سال خارج از کشور درس خوندم.پدرومادرم اصرار دارن من ازواج کنم.منم قبول کردم ولی بعد از ازدواج برمیگردم. منکه تا اون موقع به رو به روم نگاه میکردم باتعجب نگاهش کردم.😟 نگاهش...نگاهش خیلی بود. از نگاه مستقیم و بی حیایش سرمو انداختم😔 پایین و گفتم: _من دوست ندارم جایی جز ایران🇮🇷 زندگی کنم... از نظر من ادامه ی این بحث بی فایده ست.😐 بلند شدم،چند قدم رفتم که گفت: _حالا چرا اینقدر زود میخوای تمومش کنی؟شاید بتونی راضیم کنی که بخاطر تو ایران بمونم.😏 از لحن صحبت کردنش خیلی بیشتر بدم اومد تا فعل مفردی که استفاده میکرد..😑 برگشتم سمتش و جوری که آب پاکی رو بریزم روی دستش گفتم: _من اصلا اصراری برای موندن شما ندارم.اصلا برام مهم نیست ایران بمونید یا نمونید.جواب من به شما منفیه.☝️ -اونوقت به چه دلیل؟ما که هنوز درمورد هیچی حرفی نزدیم😐 -لازم نیست که آدم...😕 -حالا چرا نمیشینی؟😕 با دست به کنارش روی تخت اشاره کرد و گفت:بیا بشین. ولی من روی پله نشستم و بدون اینکه نگاهش کنم،گفتم: _نیاز نیست آدم همه چیز رو بگه،خیلی چیزها با رفتار مشخص میشه. -الان از رفتار من چی مشخص شده که اونجوری میخواستی ازم فرار کنی؟😐 نمیخواستم بحث به اونجایی که اون میخواست کشیده بشه،فقط میخواستم این گفتگو یه کم بیشتر طول بکشه که نگن بی دلیل میگم نه.گفتم: _چرا اومدید خواستگاری من؟😕 بالبخندی که یعنی من فهمیدم میخوای بحث روعوض کنی گفت: _خانواده م مخصوصا مادرم اونقدر ازت تعریف کردن که به مادرم گفتم یه جوری میگی انگار فرشته ست.مادرم گفت واقعا فرشته ست.منم ترغیب شدم ببینم این فرشته کی هست.😊 سکوت کرد که چیزی بگم... متوجه نگاه سنگینش شدم ولی من سرمو بالا نیاوردم که نگاهشو نبینم. خودش ادامه داد: _ولی وقتی دیدمت و الان که اینجایی فهمیدم مادرم کم تعریف کرده ازت.😊 تو دلم گفتم ✨خدا جونم!!!😒🙏 چرا اینقدر بامن شوخی میکنی؟😔به فکر من نیستی مگه؟😔آخه چرا پسری مثل سهیل باید بخواد که همسری مثل من داشته باشه؟😔قطعا دخترهایی دور و برش هستن که آرزوی همسری سهیل رو داشته باشن.چرا بین اون دخترهای رنگارنگ سهیل باید منو بخواد؟...😔😞 یاد اون جمله ی معروف افتادم؛ ✨کسی که محبت خدا رو داشته باشه،خدا محبت اون بنده شو به دل همه می اندازه...✨خب خداجون من چکار کنم؟😞عاشق تو نباشم که کسی عاشق من نشه؟😔خوبه؟😞 تو همین افکاربودم که سهیل گفت: _تو چیزی نمیخوای بگی؟ -الان مثلاشما چی دیدین که متوجه شدین تعریف های مادرتون درسته؟ -مثلا . دختری که به هر پسری نگاه نمیکنه یعنی در آینده به همسرش نگاه میکنه.زنی که فقط به همسرش نگاه کنه دیگه مقایسه نمیکنه و همسرش رو میدونه. دختری که به هر پسری نگاه بیجا نمیکنه این هست که با پسری ازدواج کنه که اون هم به نامحرم نگاه بیجا نکنه😊👌 تو فکر بود.نگاهم به آسمان بود.گفتم: _من مناسب همسری شما نیستم. پوزخندی زد و گفت: ...... ادامه‌ دارد... 📚نویسنده : بانو مهدی یار منتظر قائم http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🔴⚠️ توجّه ‼️ توجّه ⚠️🔴 🚨 برای ثبت‌نام در مسابقه‌ی عظیم فرهنگی «آشنای غریب»، ۲ روز دیگر فرصت باقیست‼️ 🎁 جوایز ارزنده‌ی این مسابقه، ۵۰ میلیون تومان شامل: 💰 ۱۲ کارت هدیه یک میلیون تومانی برای نفرات برتر 💰 ۱۲ کارت هدیه پانصد هزار تومانی برای نفرات برتر 💰 ۳۱۳ کارت هدیه صد هزار تومانی به قید قرعه، برای افرادی که حداقل نصف نمره آزمون را کسب کنند ⏳ آخرین مهلت ثبت‌نام در مسابقه: ۲۲ فروردین ماه 📆 تاریخ برگزاری مسابقه: ۲۵ و ۲۶ فروردین ماه ✅ ثبت‌نام در مسابقه، دانلود نسخه PDF مقاله‌ی «آشنای غریب» و عضویت در کانال اطلاع‌رسانی از طریق: 🆔 zil.ink/ashenaye_gharib 🔺 @RooyinDezh