✨↫دوباره دلتنگی💔
✨↫دوباره #حسرت
✨↫دوباره آه
🌾میترسم آخرحاجت خودرا نگیرم
✨ ناکام و از ره مانده در بستر #بمیرم
✨ آه ای #شهادت!! هردم به یادت!!
🔹تا کِی بسازیم و بسوزیم آخر اینسان
🔸چون شمع جامانده به #گلزارشهیدان
🌾نگاه کنید به حال ما
🍃شما رو #قسم به خاک جبههها
🍃انشاءالله ماهم بریم🕊 مثل #شما
🍃🌹#شهدای_اربعه_حلب🌹
🥀#ایام_شهادت
🌙#شبتون_شهدایی
❤️❤️❤️❤️
@ebrahimh
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #هشتم
از این همه اطمینان حرصم گرفته بود.
من_ به همین سادگی؟ یا من بمیرم یا شما؟؟
_ به همین سادگی، آنقدر میروم و می آیم تا آقا جون را راضی کنم، حالا بلند شو یک عکس از خودت برایم بیاور..
من_ عکس؟ عکس برای چی؟ من عکس ندارم.
_ می خواهم به پدر و مادرم نشان بدهم.
_من می گویم پدرم نمی گذارد، شما می گویید برو عکس بیاور؟؟ اصلا خودم هم مخالفم.
میخواستم تلافی کنم...
گفت:
_ من آنقدر می روم و می آیم تا تو را هم راضی کنم. بلند شو یک عکس بیاور....
عکس نداشتم.
عکس یکی از کارت هایم را کندم و گذاشتم کف دستش....
توی #بله_برون مخالف زیاد بود.
مخالف های دلسوزی که دیگر زورشان نمی رسید جلوی این #وصلت را بگیرند.
دایی منوچهر، که همان اول مهمانی با مامان حرفش شده بود و زده بود بیرون...
از چهره ی مادر ایوب هم می شد فهمید چندان راضی نیست.
توی تبریز، طبق رسمشان برای ایوب دختر نشان کرده بودند.
کار ایوب یک جور #سنت_شکنی بود.
داشت دختر غریبه می گرفت، آن هم از تهران.
ایوب کنار مادرش نشسته بود و به ترکی می گفت:
_ ناسلامتی بله برون من است آ...اخم هایت را باز کن.
دایی حسین از جایش بلند شد. همه ساکت شدند.رفت #قرآن را از روی تاقچه برداشت و بلند گفت:
دایی حسین_ الان همه هستیم؛ هم شما خانواده داماد، هم ما خانواده عروس، من قبلا هم گفتم #راضی به این وصلت نیستم چون #شرایط پسر شما را می دانم. اصلا زندگی با #جانباز سخت است، ما هم شما را نمی شناسیم، از طرفی می ترسیم دخترمان توی زندگی #عذاب بکشد، #مهریه ای هم ندارد که بگوییم #پشتوانه درست و حسابی مالی دارد.
دایی قرآن را گرفت جلوی خودش و گفت:
_برای آرامش خودمان #یک_راه می ماند، این که #قرآن را #شاهد بگیریم.
بعد رو کرد به من و ایوب
- بلند شوید بچه ها، بیایید #دستتان را روی #قرآن بگذارید.
من و ایوب بلند شدیم و دست هایمان را کنار هم روی قرآن گذاشتیم.
دایی گفت:
- #قسم بخورید ک هیچ شیله پیله ای توی زندگیتان نباشد، به #مال و #ناموس هم #خیانت نکنید، هوای هم را داشته باشید...
قسم خوردیم.
قرآن دوباره بین ما حکم شد.
#حکم_شدن_قران_اون_هم_برا_بار_دوم
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
#شهید_جاویدالاثر_امیرکاظم_زاده 🕊🌺
"جزء #اولین شهداےمدافع حرم"
#نحوه_شهادت همراه انفجار مهیب در تانک که چیزی از پیکر مطهر باقی نماند... #شهادت ۱۴خرداد۹۲
#خاطره_ای_از_شهید #کارهای_بدون_ریا 🕊🌺
همه کارهاشو دوست داشت #بدون اینکه کسی #بدونه انجام بده .بدون #ریا، مادرشون نقل میکنند بعد از ازدواج شهید و ازدواج خواهران .، با توجه به بیماری و تنهایی مادر یه روز نزدیک عید بود که شهید ساعت 6صبح از در وارد شد و سریع مشغول نظافت منزل شد . مادر میگفت مگه نمیری سره کار ؟ شهید گفت امروز مرخصی گرفتم فرماندم مادرمه در اختیار اونم ولی باید #قسم بخوره به کسی #نگی من اومدم کارای خونرو کردم.
#محرم
#امام_زمان_سلام_فرمانده
#حجاب_گشت_ارشاد
#کانال_رفیق_شهیدم
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
🍃͜͡🌸🍃
#خــدایا؛🤲
تــو را به مناسبتــهاے عــزیز ایــن مـ🌙ـاه گــــرامے #قسم مــے دهیــم؛
این مـ🌙ـاه را بر تمــام شیعیــان جــهان،
#مــبارک و #پرخیــر_و_برڪــت قــرار بده،🙏
در ظــهور ارباب و مــولاے ما؛
#امــام_زمــان(عج) تعجیــل بفــــرما،🤲
به ما توفیق بهره بردن از #فضــایل این مــاه عنایت فــرما،🙏
تمام #مریضها را به حرمت این ماه #شــفا بده،🙌
#مشــڪلات و گــرفتارے تمام شیــعیان را برطــرف بفــرما.🙌
آمــــےن ربّ العالمــــین.
حلول ماه ربیع الاول مبارک🌹
@rafiq_shahidam96