eitaa logo
کانال ابراهيم هادی (رفیق شهیدم )❤️
4.3هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
13.6هزار ویدیو
175 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 برای عوض کردن جو گفتم: +مرتضی جان اگر خانم فرهمند مشکلی نداشتند ما ان شاءالله فردا راه میوفتیم . مرتضی که از عوض کردن ناشیانه‌ی بحث ته خنده ای داشت گفت ×ان شاءالله که مشکل خاصی نداشته باشند. داداش کم و کسری داشتی به خودم زنگ بزن. به نگرانی های برادرانه اش لبخندی زدم و گفتم +فدای محبتت، عزیزی. کاری نداری؟ ×نه داداش، سلام بنیامینم برسون. +بزرگیتو میرسونم . یاحق. بعد از قطع کردن تماس. بنیامینو دم در خروجی بیمارستان دیدم که با یه پلاستیک داشت به سمتم می اومد. دستی براش تکون دادم و به طرفش قدم برداشتم . بنیامین با دیدنم با تعجب گفت: ~پس چرا اومدی بیرون؟ +اومدم یه هوایی تازه کنم ... راستی داشتم با مرتضی صحبت میکردم . سلامتم رسوند . آهی کشیدم و ادامه دادم. +اونا به منزل عشق رسیدن و من... بنیامین ببین من چقدر بی لیاقتم که نتونستم امسال درست و حسابی پیش شهدا باشم. ~این چه حرفیه میزنی آراد ؟! قطعا حکمتی داشته. روزی این سفر بهترین سفر عمرت میشه. +چطور؟ چرا باید بهترین سفر عمرم بشه؟!!! ~حالا بماند. +نه نما...... با شنیدن صدای آیه ، بحثمون نیمه تموم موند... با تعجب به سمتش برگشتم. +آیه تو اینجا چیکار میکنی؟ =دیدم خبری ازتون نیست نگران شدم. با خنده گفتم +اینجا سوریه نیست خواهر من که نگران باشی داعش بیاد سراغمون ... هزاران هزار نفر خون دادن تا این امنیت به وجود بیاد ما مدیون خون شهداییم... &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌱🌱🌱 زندگی نامه طلبه جوان شهید محمد هادی زلفقاری چاپ کرد و از آنها سربندهاي قشنگي درآورد. همهي آن سربندها را با خودش به نجف برد. در آخرين حضورش در تهران، حدود هشتاد نفر از بچه هاي کانون مسجد به مشهد رفتند. در آن سفر هادي هم حضور داشت، زحمات زيادي کشيد. او يکي از بهترين نيروهاي اجرايي بود. اين مشهد آخرين خاطرهي رفقاي مسجدي با هادي رقم زده شد. ٭٭٭ هادي وقتي در نجف مشغول درس و کار بود، مانند ديگر جوانان اين توانايي را در خودش ديد که تشکيل خانواده دهد و مسئوليت خانوادهي جديدي را به دوش بگيرد. به اطرافيان گفته بود اگر مورد خوبي سراغ دارند به او معرفي کنند. هادي هم مثل همه ملاک هايي براي انتخاب همسر در ذهنش داشت. ملاک هاي او بر خالف برخي جوانان نسل جديد، ملاک هاي خاص و خدايي بود. ديدگاهش دنيوي نبود. او به فراتر از اين چيزها ميانديشيد. هادي دلش ميخواست همسرش حجاب کامل داشته باشد. ميگفت دوست ندارم همسرم به شبکه هاي اجتماعي و تلويزيون و... وابستگي غلط داشته باشد. هادي اخبار را پيگيري ميكرد، اما به راديو و تلويزيون وابستگي و علاقه نداشت. وقتش را پاي سريال ها و فيلم ها تلف نميكرد. ميگفت خيلي از اين برنامه ها وقت انسان را هدر ميدهد. از نظر او زندگي بدون اينها زيباتر بود. چند جايي هم در نجف براي خواستگاري رفته بود اما... @rafiq_shahidam96