eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
4.6هزار دنبال‌کننده
24.1هزار عکس
15.2هزار ویدیو
185 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋*﷽*🦋 👈یوسف اللهی چه داشت که اینطور حاج‌قاسم و دیگر رزمنده‌ها را شیفته خودش کرده بود؟ بگذارید خاطره‌ای برایتان تعریف کنم تا پاسخ سؤالتان را هم داده باشم. یک بار در جبهه غرب همراه حسین آقا به گشت‌زنی رفته بودیم. روی موتور بودیم و من ترکش نشسته بودم. بعد از قوچ سلطان، یک بلندی بود که نامش یادم نیست. آنجا یک تک‌درختی بود که حسین آقا موتور را کنار آن درخت نگه داشت. در همین لحظه عراقی‌ها ما را دیدند و تیربارچی‌شان با کالیبر ۵۰ شروع کرد به طرف ما تیرانداختن. من رفتم پشت درخت پناه گرفتم، اما حسین رفت بالای درخت و لابه‌لای شاخ و برگ‌ها نشست. هرچه گفتم حسین بیا پایین، دیدم عین خیالش نیست. حتی از آن بالا میوه کند و به من داد! تیربارچی دشمن چند صد گلوله به طرفش شلیک کرد، اما هیچ‌کدام به حسین نخورد. آخرسر خسته شد و شلیک را متوقف کرد. وقتی حسین پایین آمد در برابر نگاه‌های متعجب من خندید و گفت می‌خواستم گلوله‌هایش را تمام کنم. سوار موتور که شدیم، از پشت سر او را بوسیدم و گفتم: «حسین تو می‌دانی چطور شهید می‌شوی درست است؟» گفت: «بله می‌دانم.» شهید 🎤 روایتگر حمید شفیعی دوست و همرزم شهید مکتب سردار سلیمانی @ebrahimh
*﷽* شهید‌چمران‌چہ‌زیبا‌میگہ: حسیـن‌جانم... دردمندم... دلشڪسته‌ام... واحساس‌مۍڪنم‌ڪه جزتو ، و راه‌تــو دارویۍدیگرتسڪین‌بخشِ قلب‌سوزانم‌نیست... 🖤🖤🖤🖤 @ebrahimh 🖤🖤🖤🖤 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
*﷽* حتی یک بار به چشم ندیدم ، نه جلیقه ضد گلوله می‌پوشید نه با ماشین ضد گلوله می آمد توی خط. خمپاره آمد و خورد کنارش! صاف صاف راه می رفت ، انگار نه انگار چیزی به زمین خورده! بعد هم خونسرد نشست روی موتور. رفت تا وضعیت دشمن را شناسایی کند. 📚 : سلیمانی عزیز 🖤🖤🖤🖤 @ebrahimh 🖤🖤🖤🖤 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
*﷽* دعوتش کرده بودند برای سخنرانی در یک همایش. توی سطح شهر کرمان هم بنرهای تبلیغاتی را با عکس حاجی زده بودند. وقتی رفت پشت تریبون قبل از هر حرف گلایه کرد و گفت : این رسم که هر کی می آید یک جا سخنرانی می کند تصویرش را می‌زنند! مداح میاد با عکس! روحانی می آید باعکس! بعد باکلی تبلیغات ، این اسراف است! کار خوبی نیست! من بچه اینجا هستم ، بچه دهات هستم ، فقیر هستم ، بچه عشایر هستم ، ظرفیتم این کارها نیست. 📚 : سلیمانی عزیز 🖤🖤🖤🖤 @ebrahimh 🖤🖤🖤🖤 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
*﷽* 💞 یک بار حمید بهم پیام داد : از هواپیما به برج مراقبت. توے قلب شما جا هسٺ فرود بیایم یا باز باید دورتون بگردیم؟! منم جواب دادم : فعلا یڪ بار دور ما بگرد تا ببینیم دستور بعدے چیه! دلم نمی آمد خیلی اذیتش کنم. بلافاصݪه بعدش نوشتم : تشریف بیارید، قلب ما مال شماسٺ! 👈عشق و محبت به همسر و خانواده ❤❤❤❤ @ebrahimh ❤❤❤❤ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
زندگی‌نامه‌ وحیـد در سـال 1371 در محـله اتـابڪ به دنیـا آمـد و شـش سـال بعـد همـراه خـانـواده‌اش بـه شہـر رے آمـد و تـا لحـظہ شهـادت در آنجـا زنـدگے ڪرد. پـدر شهـید مے‌گـویـد: «وحیـد خیـلے فـرزنـد خـوبے بـود. او نمـونہ ڪامـل فـرزنـد صـالـح بـود ڪه خـدا نصیـب‌مـان ڪرد. چهـار سـال در سـوریہ بہ عنـوان مـدافـع حـرم حضـور داشـت تـا اینڪہ تـوسـط حـاج قـاسـم سلیمـانے بہ عنـوان همـراه و محـافـظ انـتخـاب شـد». ایـن شهیـد بـزرگـوار بہ همـراه شهیـد حـاج قـاسم سلیمـانے در تاریـخ ۱۳دے ۱۳۹۸ در فـرودگـاه بغـداد شهیـد شـد ❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96 ❤❤❤❤❤ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
*﷽* ؛ اگر شهید نباشد! خورشید طلوع نمی کند و زمستان سپری نمی شود. اگر شهید نباشد! چشمه های اشک می خشکد ، قلب ها سنگ می شود و دیگر نمی شکند و سرنوشت انسان به شب تاریک شقاوت و زمستان سرد قساوت انتها می گیرد و امید صبح و انتظار بهار در سراب یأس گم می شود… ❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96 ❤❤❤❤❤❤ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
۰۰🕊⚘ میگفت↯ من زشتم اگہ شهید بشم کسۍ بࢪام کاࢪۍ نمۍ کنہ تو بࢪام پوستࢪ بزن معࢪوف بشم ما کہ شما ࢪو فࢪاموش نمۍ کنیم ࢪفیق دلࢪبایۍ میکند آن هٻبت والاي تۆ هیبت ایݧ↯ آسمان سڕ خم ڪند بر پاێ تۅ ❤❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96 ❤❤❤❤❤❤ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
*﷽* کرمان بودیم۰ آقای شمخانی زنگ زد که حاجی سریع برود تهران. از آقای شمخانی پرسید اتفاقی افتاده؟! گفت : وزیر دفاع روسیه با وزیر دفاع ایران ملاقات داره ، می گه که باید اول ژنرال سلیمانی را ببینم بعد برنامه هام رو برای دیدارهای بعدی ردیف کنم. حاجی با همه این ها برای خود جایگاه و منزلت قائل نبود. 🎤 : سردار حسن پلارک 📚 : مجله فکه ❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96
. . مثل دفعه هاے قبل زنگ زد گفت که دارد می‌رود💔 لحن آرامش هنوز توی گوشم هست توی دلم خالی شد😔 از اینکه گفـت دارد می‌رود . این دو سه بار اخیری که رفت ، لحنش موقع خداحافظی بوی رفتن میداد . بغضم گرفت .😢 گفتم : کے بر می‌گردے ؟!🙄 بر خلاف همیشه که می‌گفت کی می‌آید ،😟 گفت : معلوم نیست .🙁 مثل همیشـه گفتم خدا حافظ است ان شاء الله🙂 همیشه موقع رفتنش زنگ که میزد حداقـل یک ربعے حرف می‌زدیم🙂 اما ایندفعه مکالمه‌مان خیلی کوتاه بود ؛😞 یک دقیقه یا کـمتر شاید .☹️ حتی نگذاشت مثل همیشـه بگویم رفتی آنطرف ، اس ام اس بده !😣 تلفن را که قطع کرد ، بلافاصله پیغام زدم : « اس ام اس بده گاهگاهی ! »😓 یک کلمه نوشت : « حتـما » ❣ ولی رفت که رفت …😭💔 ❤❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96 ❤❤❤❤❤❤ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
خاطرات🍃 دیدم اینطور نمیشه راپید را گذاشتم زمین و گفتم : « حاجی من اینجور نمیتونم کار کنم!.» داشتم کالک عملیات می کشیدم. حاج قاسم مدام میگفت : «پس چی شد؟» اطلاعات دیر به دستمان رسیده بود! حالا باید فوری میکشیدم و میدادم دستش! در جوابم گفت : «ناراحت نشو خودم الان میام کمکت » رفتیم توی اتاق خودش، یک راپید گرفت دستش. نشست ان طرف کالک. گفت: «من اینطرف رو میکشم تو اونطرف رو» یک نفر دیگه هم امد کمکمان. با همان دست مجروحش تند تند کالک میکشید و می‌آمد جلو! خیلی کم روی اطلاعات نگاه میکرد. برعکس ما که هی باید سراغ اطلاعات میرفتیم و بعد پیاده میکردیم روی کالک. بیست و سه دقیقه بعد کالک کامل عملیاتی جلویمان بود . حاج قاسم نگاهی به من انداخت و گفت :«خسته نباشی» نگاه کردم و دیدم مثلا قرار بود من بکشم! اما بیشتر زحمتش را حاجی کشیده بود. از بس شناسایی رفته بود و همه را به چشم دیده بود! 📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز ❤❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96
🔖بخشی از وصیتنامه شهید همت: « از طرف من به جوانان بگویید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته شده است به پا خیزید اسلام را و خود را دریابید نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی شود » ❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96
*﷽* می گفت: بـوسیـدن بیـن دو ابـروی مـادر دیواری هست بیـن آتـش جهنـم🔥 اینکار خیلی سعـادت می خواد هر روز یکبار هم شده پیشونی مادر تـو ببـوس! ❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96 ❤❤❤❤❤ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
*﷽* مواظب منافقین باشید و نگذارید آنها پا روی خون شهدای ما بگذارند. ❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96 ❤❤❤❤❤ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
خدایا در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم گریستم، خندیدم خنداندم و گریاندم افتادم و بلند شدم کریم حبیب، به کَرَمت دل بسته ام..‌‌. بخشی از وصیت‌نامه شهید حاج قاسم سلیمانی ❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96
*﷽* رفته بودیم شهر رزن. دیدار پدر و مادر شهید. در بین صحبت ها پدر شهید گفت: ما که توفیق دیدار امام خیمنی (ره) را نداریم. تلویزیونی هم نداریم که گه گاه چهره امام را از ببینیم. بعد از صحبت هایی پدر شهید علی آقا غیبش زد. می خواستیم از رزن خوارج شویم که علی آقا با تلویزیونی در دست برگشت. رفته بود تلویزیون خانه خودشان را از همدان آورده بود برای پدر شهید. 📚 : کتاب دلیل ❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96
*﷽* مواظب باشید که در صحنه ی امتحان الهی مردود نشوید! و شرمسار در قیامت نباشید! که پاسخ ندهید چرا مقدمه ی ظهور ولی و حجت خدا را فراهم نکردید؟!  ❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96 ❤❤❤❤❤ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
*﷽* پیرمرد دو دستش را گرفته بود بالای سرش، تا زیر زانو توی آب ایستاده بود. آبی که کل زندگی اش را شسته بود و برده بود. مدام می‌گفت: هیچ چیزی نمی خواهم اما عکس امام نباید خیس بشه. هر کار می‌کردند از خانه اش بیرون برود بیرون نمی رفت. آب داشت پیشروی می‌کرد. می‌گفتند: از خونت بیا بیرون آب داره میرسه خونت می ریزه روی سرت! دست می کشید روی عکس امام. می گفت: زمان جنگ دیدم تیرها می‌خورند کنار پاهامون ولی بهم نمیخورن همش از برکت این سید بود. تند عکس امام را می‌بوسید. حاجی تا زیر زانو رفت توی آب پیشش. دستش را گرفت و بوسید و گفت: قسمت می دهم به همین سید از این خونه بیا بیرون تا سیل بهت آسیبی نزده. پیرمرد حاجی را بغل کرد، حاجی از آن مهلکه آوردش بیرون. کل زندگی پیرمرد بین دستهایش بود. بی خود خیال می‌کردیم زندگی اش را آب برده است. 📚:سلیمانی عزیز ❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96 ❤❤❤❤❤ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌿زمانی که تمام نیروها از کار و عملیات خسته می شدند، هر طور بود ابراهیم بساط ورزش را راه می انداخت و شور و نشاط را به جمع باز می گرداند. ✅اینجا با یک قابلمه سیاه مشغول ضرب شد و بقیه دوستان مشغول ورزش باستانی. شهید وصالی از بهترین خاطرات جبهه، از ورزش باستانی ابراهیم هادی یاد می کند.🦋🍃 ❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96
*﷽* صبح زود هوا تاریک، روشن بود. اذان را گفتند. نماز را خواندیم. حاج قاسم گفت: حاج محمود بیا برویم! گفتم: کجا؟! گفت: خناسر گفتم: خناسر؟! دشمن هنوز آنجاست. نصفش ما هستیم، نصفش دشمن! گفت: بیا برویم، می ترسی؟ گفتم: نه! چه ترسی؟ بیا برویم. سوار ماشین شدیم، دو نفری رفتیم خناسر. بچه های حشدالشعبی آنجا را تصرف کرده بودند؛ اما از این طرف و آن طرف تیر می آمد. حاج قاسم، بدون اعتنا به این تیرها، سراغ بچه های حشدالشعبی رفت. آنها تا حاج قاسم را می دیدند، انرژی می گرفتند؛ با صدای بلند به همدیگر خبر می دادند: بچه هاحاج قاسم آمده! حاج قاسم می آمد یک سری می زد، خدا قوتی به آنها می گفت. همین وجود و حضور حاج قاسم باعث می شد روحیه بگیرند. 🎤: سردار محمود چهار باغی 📚:شاخص های مکتب شهید سلیمانی 🖤🖤🖤🖤 @rafiq_shahidam96 🖤🖤🖤🖤🖤 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
آنانکه رفتہ‌اند🕊⚘ کارحسینے کرده‌اند♥️ و آنانکه ماندند باید ڪار زینبے بکنند✋🏻 وگرنـه یزیدی‌اند😏• 🍃 🖤🖤🖤🖤 @rafiq_shahidam96 🖤🖤🖤🖤🖤 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
*﷽* درمکتب شهادت در محضر شهدا جاذبه خاصی داشت. خیلی جاها که می رفت، همه جذبش می شدند. امکان نداشت ما با او جایی برویم و بخواهیم کاری کنیم، ولی با در بسته مواجه شویم. خیلی موارد پیش آمده بود که می خندیدند می گفتند، شما این جوان را با خودت آورده ای، ما نمی توانیم به رویش نگاه کنیم، نه بیاوریم. اگر برای کسی می خواست معامله ای انجام دهد یا کاری کند، به نحو احسن به نتیجه می رساند. خیلی در کار پیشقدم بود. تا آن جا که از دستش بر می آمد، هر کسی هر کاری می خواست، برایش انجام می داد. تمام قشرهای مردم و گروه های مختلف برای مصطفی سوختند. او کسی را از خودش طرد نمی کرد. جاذبه زیادی داشت. خیلی از بچه های گروه های مختلف را جذب و از استعدادشان استفاده کرد. یکه تازی نمی کرد. اگر می خواست یکی را از عقیده اش منصرف کند، بیشتر با شوخی و خنده و صمیمیت هدایتش می کرد. 📚: من مادر مصطفی 🖤🖤🖤🖤 @rafiq_shahidam96