eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
1.4هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
8.7هزار ویدیو
88 فایل
🌻مشڪݪ ڪارهاے ما اینست ڪہ بـراے رضاے همہ ڪار میڪنم اݪا رضاے خدا . @rafiq_shahidam #شهید_ابراهیم_هادی #رفیق_شهیدم ارتباط با خادم کانال 👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
.!📒🔐 میدونۍ‌چرا توبه‌قیمت‌داره ؟! چون‌وقتۍ‌میای‌ڪه‌میتونی‌نیاۍ .! مهم‌اینه‌که‌هرجا‌هستۍ‌و‌فهمیدۍ داری‌راهُ‌اشتباه‌میرۍبرگردۍ. خیابان‌زندگۍ ‹ ان‌الله‌یحب‌التوابین^^🤍› هر‌‌وقت‌برگردی‌دیر‌نیست🌿! 📌 https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
با دقت متن را بخوانید ❫ فضایل ماه رمضان بدون مراقبه، درک‌نمی‌شود.‌درک‌فضیلت‌های‌این ماه،محاسبه ومراقبه می‌خواهدو اگر کسی می‌خواهددر ماه‌رمضان ۱۰ختم‌قرآن‌داشته‌باشد،بایدمراقبه‌کند.🚷 • . . گاهی آدم می‌ببیند سحر شد، هیچ کاری نکرده. در شب اول، ابوحمزه‌نخوانده. در شب دوم هم نخوانده. شب دهم نخوانده! شب بیست و پنجم هم نخوانده. خُب، پس کی می‌ خواهد از مـاه رمضان برخوردار شود؟!»⚠️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
مراقبه رمضان @ostadayoobi.pdf
535.6K
🔎 این جدول رو تونستید امروز یا فردا چاپ کنید، و سعی کنید هرروز به موارد ذکر شده در جدول عمل کنید.🖇📋
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
#جدول‌مراقبه🔎 این جدول رو تونستید امروز یا فردا چاپ کنید، و سعی کنید هرروز به موارد ذکر شده در جدول
* - من نمی‌گویم همهْ این کار را بکنند؛ ولی امام (ره)که یک کشور را اداره می‌کردند در ماه رمضان ملاقات‌هایشان الّا برای‌کارهای ضروری‌تعطیل‌بود. بیرون ماه رمضان گاهی روزی ۱۸ساعت مسائل حکومتی‌‌را تدبیر می‌کردند ولی‌ماه‌‌رمضان تعطیل بود. پس این فرصت را قدر بدانیم!✋🏻✨ 🌙| 🌸 https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
سالروز تولد حاج احمد متوسلیان ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
*۱۵فروردین،روزیست که مردی از جنس خاک اما اهل آسمان،به زمین هدیه میشود،۱۵فروردین میلاد مردی‌ست چون کوه استوار،که آرزویش نابودی اسرائیل است؛سردار بی نشان منتظریم تا برگردی...*🤲🏻❤️ 🍃 ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
「✨|」 برای تهیه مهمات عملیات باید حاج احمد رو می دیدم.رفتیم اتاقش، اما حاجی آنجا نبود! یکی از بچه هاگفت:«فکر کنم بدونم کجاست» مارو برد سمت دستشویی ها و‌دیدم‌حاج احمد اونجاست!داشت در نهایت تواضع دستشویی‌ها رو تمیز میکرد.خواستیم سطل آب‌رو‌ازش‌بگیریم که نگذاشت و گفت:‏«فرمانده زمان جنگ برادر بزرگتره و در بقیه مواقع کوچکتر از همه...» -حاج‌احمد‌متوسلیان- ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
27.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ برای امام زمان (اࢪواحنا فداه) 📌چگونه در شیعه‌خانه‌ی امام زمان، در هر سطحی و در هر شغلی برای امام زمان کار کنیم؟🤔 👤 استاد علےاکبࢪ ࢪائفےپوࢪ 🤲 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
قسمت بیست و سوم🌱 «تنها میان داعش» که زنعمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه کرد :»برو زودتر زن
قسمت بیست و چهارم🌱 «تنها میان داعش» از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر میکند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانه شان را جواب نمیدهند و تلفن همراهشان هم آنتن نمیدهد. عمو نمیخواست بار نگرانی حیدر را سنگین تر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بیخبر بود. میدانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت. دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمیکرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود. اشکم را پاک کردم و با نگاه بیرمقم پیامش را خواندم :»حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغتون! قسم میخورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!« رنگ صورتم را نمیدیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح میلرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد. نگاهم در زمین فرو میرفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، میبرد. حالا میفهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و میخواست با لشگر داعش به سراغم بیاید! اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای بعثیشان درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9.
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
قسمت بیست و چهارم🌱 «تنها میان داعش» از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر میکند و از فاطمه و همسرش که
قسمت بیست و پنجم 🌱 «تنها میان داعش» برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینه ام چنگ انداخت و قلبم را از جا کَند که هم رگهای بدنم از هم پاره شد. در شلوغی ورود عباس و حلیه و گریه های کودکانه یوسف، گوشه اتاق در خودم مچاله شده و حتی برای نفس کشیدن باید به گلویم التماس میکردم که نفسم هم بالا نمیآمد. عباس و عمو مدام با هم صحبت میکردند، اما طوری که ما زنها نشنویم و همین نجواهای پنهان، برایم بوی مرگ میداد تا با صدای زهرا به حال آمدم :»نرجس! حیدر با تو کار داره.« شنیدن نام حیدر، نفسم را برگرداند که پیکرم را از روی زمین جمع کردم و به سمت تلفن رفتم. پنهان کردن اینهمه وحشت پیش کسی که احساسم را نگفته میفهمید، ساده نبود و پیش از آنکه چیزی بگویم با نگرانی اعتراض کرد :»چرا گوشیت خاموشه؟« همه توانم را جمع کردم تا فقط بتوانم یک کلمه بگویم :»نمیدونم...« و حقیقتاً بیش از این نفسم بالا نمیآمد و همین نفس بریده، نفس او را هم به شماره انداخت :»فقط تا فردا صبر کن! من دو سه ساعت دیگه میرسم تلعفر، ان شاءالله فردا برمیگردم.« اما من نمیدانستم تا فردا زنده باشم که زیر لب تمنا کردم :»فقط زودتر بیا!« و او وحشتم را به خوبی حس کرده و دستش به صورتم نمیرسید که با نرمی لحنش نوازشم کرد :»امشب رو تحمل کن عزیزدلم، صبح پیشتم! فقط گوشیتو روشن بذار تا مرتب از حالت باخبر بشم!« خاطرش به قدری عزیز بود که از وحشت حمله داعش و تهدید عدنان دم نزدم و در عوض قول دادم تا صبح به انتظارش بمانم. گوشی را که روشن کردم، پیش از آمدن هر پیامی، شماره عدنان را در لیست مزاحم قرار دادم تا دیگر نتواند آزارم دهد https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9