eitaa logo
🍃°•🌸|رَهْـرُوٰآݩِ شُـهَـدٰآ|🌸•°🍃
499 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
715 ویدیو
51 فایل
🍃❣️←بِسمِ‌رَّبِ‌شُهَدٰا→❣️🍃 امروز #فضیلت زنده نگہ داشتݩ یاد #شهدا کمتر از شهادت نیسٺ . "مقام معظم رهبرے" مُدیرツ:‌🍃 @Hos3ein_79 تبادلツ:‌🍃 @gomnam2086
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃°•🌸|رَهْـرُوٰآݩِ شُـهَـدٰآ|🌸•°🍃
°•\ 🍀🌺 بسم الله الرحمن الرحیم 🥀 #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید..... « پارت سی و نهم»
°•\ 🍀🌺 بسم الله الرحمن الرحیم 🥀 ..... « پارت چهلم » 🌷🌷🌷 بعد چند لحظه مهران اومد... بعد از سلام و احوال پرسی رو کردم بهش و گفتم .. _ با محمد اشنا بشو دوست من... 😳 +مهران با حالت تعجب برگشت سمت من.. بعد یکم دوباره اهسته چرخید سمت محمد و گفت : دوستت ؟؟ کدوم دوستت با از دبیرستان با همیم نداشتیم محمد 🤔 _ حالا دارم خب... 😐 + خب چرا میزنی داداش.. بیا... اهان دست محمد و گرفت و دست منم گرفت گذاشت داخل هم و گفت : خوشبخت بشین به پای هم پیر شین ننه ... بعد رفت رو نیمکت نشست نگاهی به محمد کردم ... _ نگفتم .... " من عادت دارم داداش 😄😄 خلاصه کنار هم نشستیم شروع کردیم به صحبت کردن و این که چطوری با محمد اشنا شدم... با تعریف های من علی و مهران هم خیلی از محمد خوششون اومده بود مخصوصا مهران که از همین الان گیر داده بود منو با فاطمه اشنا کنین... والا کمبود محبت دارم من کمبود محبتم نه چیز.... اهاان کمبود فاطمه دارم... شما ها به درد من نمیخورین 😢😢 محمدم که با این جنبه مهران اشنا شد... شروع کرد خندیدن و گفت : وای فکر کن... نه این امکان نداره من جونمو از سر راه نیاوردم بسپرم به شما که.... 😂😂😂 بعد چند دقیقه رضا هم به جمعمون اضافه شد... اشنایی رضا و مهران که نگم چطور بود...... ... ... 💫💫💫💫💫💫 ┄┅─✵💝✵─┅┄ https://eitaa.com/rah_shohadaaa ┄┅─✵💝✵─┅┄
| ✨ شهادتـ خوب است امّآ تقوا بھتر است 👌🏻 ●|تقوایے ڪِ در قلب استـ دررفتـارنیز بروز پیدا میڪُند📿 شھیدمدافع حرم ♥️ ♥️ ┄┅─✵💝✵─┅┄ https://eitaa.com/rah_shohadaaa ┄┅─✵💝✵─┅┄
••• ●| عَزیــزٌعَلَیَّ‌اَنْ‌اَرَی‌الْخَلْقَ‌وَلاتُری؛ وَلااَسْمَعُ‌لَکَ‌حَسیـساً‌وَلانَجْــوی |● [ آقایِ‌من! براۍمن‌سخت‌استــ؛ مردم‌را‌ببینــم‌و‌ تورانبیــنم؛ واَزتو‌صــدایےونجوایےنشنــوم... ] این‌همه‌چشم‌به‌راهےنگرانم‌ڪرده... عاشقے دردسرۍبود؛ نمےدانستیم... ┄┅─✵💝✵─┅┄ https://eitaa.com/rah_shohadaaa ┄┅─✵💝✵─┅┄
🕊🕊🕊 برای با شهدا بودن بهانه زیاد است؛ بهای این بهانہ‌ها، هم‌نفس شدن است با شهدایی ڪہ روزگارے در این خاڪ زیستہ ‌اند... ┄┅─✵💝✵─┅┄ https://eitaa.com/rah_shohadaaa ┄┅─✵💝✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎤حاج آقا : 🌷در هر مرحلـه ای از هستی سریع توقف کن ⛔️⛔️ ❌مبـادا فکر کنی آب از سرت گذشتـه ✘مبـادا از نا امید بشی 👈شیـطان میخواد بهت القا کنه که آب از سرت گذشتـه و فایده نداره😏 ❌مبـادا فریب شیـطان😈 رو بخوری خدا بسیـار ومهـربونـه💖 🌷🇮🇷🌷 🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوست_آسمانی تــــو #خندیدی و چشمانت👀 ز یادم بُـــــرد #رفتن 🕊 را من از لبخنـــــدت😊 آموختم ز این دنیــا #گذشتن🕊 را ... #شهید_محمد_رضا_دهقان 🌷 🌷🇮🇷🌷 🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
: هیچ وقت دین خدا رو ، دستور خدا رو ، وظایف شرعیتون رو باهیچ چیزی معامله نکنید. ┄┅─✵💝✵─┅┄ https://eitaa.com/rah_shohadaaa ┄┅─✵💝✵─┅┄
🍃°•🌸|رَهْـرُوٰآݩِ شُـهَـدٰآ|🌸•°🍃
°•\ 🍀🌺 بسم الله الرحمن الرحیم 🥀 #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید..... « پارت چهلم » 🌷🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🥀 ..... « پارت چهل و یکم» 🌷🌷🌷 خلاصه خودتون قضاوت کنین دو تا ادم شوخ و بذله گو به هم برسن که از همدیگه کم نمیارن چطوری میشه.... 😂😂😂😂 با هر بدبختی بود ارومشون کردیم و حرکت کردیم اما کل کل های مهران و رضا هنوز ادامه داشت ... اعصابم ریخت بهم دیگه _ عهه بسه دیگه دو تا ادم گنده مثل بچه ها پریدین به هم.. هی هیچی نمیگم....!!! + مهران با حالت بغض داری نگاهم کرد و گفت اخه دلت میاد... 😢 من به این ارومی مظلومی... انگشتشو به سمت رضا گرفت گفت : ببین همش تقصیر اینه اقا ما تقصیری نداریم.... 😢😢😢 دیگه رضا هم اضافه شد ... ... اقا اجازه نه اقا اصلنشم همچین نیست رضا هم انگشتشو گرفت سمت مهران و گفت : اقا تقصیر خودشه داره همه چیو میندازه گردن من.... خودش شروع کرد از اول ... مهران : من شروع کردم که کردم تو چرا جوابمو دادی هان هان ؟؟ رضا : که جوابتو ندم و فردا بگی بلد نیستی جواب بدی و از اینا نخیرشم.... مهران : نه هم که الان خیلی خوب جوابمو دادی... رضا : خیلی هم خوب جواب دادم تو ضریب هوشیت پایینه نمیفهمی .... مهران : به من میگی نفهم... 😳 رضا : نه نگفتم نفهم که !! . گفتم نمیفهمی...... + خب میشه همون دیگه... * اصلا هم اون نمیشه... + یه بار دیگه جملتو مرور کن خودت بفهمی میشه یا نه... * برو بابا حوصله داری... مگه وقتمو از سر راه اوردم... + ببین باز داری شروع میکنیاااا * نخیر هم شروع نکردم... این بار محمد اومد وسط.... " ای بابا.... ای بابا.... بس کنین دیگه سرم رفت فکتون درد نگرفت شما... با هم هم زمان گفتن نه... نگاهی به هم انداختن مثل بچه های دوساله پشت به هم نشستند.... 😂😂😂😂😂 بیچاره علی بین این دوتا گیر افتاده بود بنده خدا گیج شده بود... ... ... 💫💫💫💫💫💫 ┄┅─✵💝✵─┅┄ https://eitaa.com/rah_shohadaaa ┄┅─✵💝✵─┅┄