eitaa logo
🍃°•🌸|رَهْـرُوٰآݩِ شُـهَـدٰآ|🌸•°🍃
499 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
715 ویدیو
51 فایل
🍃❣️←بِسمِ‌رَّبِ‌شُهَدٰا→❣️🍃 امروز #فضیلت زنده نگہ داشتݩ یاد #شهدا کمتر از شهادت نیسٺ . "مقام معظم رهبرے" مُدیرツ:‌🍃 @Hos3ein_79 تبادلツ:‌🍃 @gomnam2086
مشاهده در ایتا
دانلود
•┄══🌤❝سـلـام❞🌤══┄• 🌤 #صبحتون_شهدایی شهید محمدرضا دهقان ذکر روز سه شنبه: یا ارحم راحمین 100 مرتبه https://eitaa.com/rah_shohadaaa
به وعده ی خدا اطمینان داشت به همین خاطر زمانی رفت خواستگاری که ... "سربازی نرفته ام، کار هم ندارم، درسم هم تمام نشده. بعد از بسم الله، اینها اولین کلمات خواستگاری بود که آقا مصطفی به خانمش گفت. بعدش لبخند زد و در آمد که : توکل به خدا داریم..." "خانواده ام قبول نکردند و به مصطفی گفتند: سربازیت را که رفتی و کار پیدا کردی، بیا حرف بزنیم. دوسال طول کشید. آن قدر رفت و آمد و با پدر و مادرم صحبت کرد تا راضی شان کرد. مهریه را خانواده ها گذاشتند؛ پانصد سکه. ولی قرار بین من و مصطفی چهارده سکه بود. بعد از ازدواج هم، همه ی سکه ها را داد. مراسم عقد و عروسی را خانه خودمان گرفتیم؛ خیلی ساده. مصطفی هنگام ازدواج 23 سالش بود." «همسر شهید مصطفی احمدی روشن» پیامبر اکرم (ص): هر كس به خدا توكل كند، خداوند هزينه او را كفايت مى كند و از جايى كه گمان نمى برد به او روزى مى دهد. (كنزالعمال، ج3، ص103، ح5693) پیامبر اکرم (ص): با بركت ترين زنان، كم مهريّه ترين آنان است. (السنن الكبرى، ج 7، ص 235) امام علی (ع): هر جوانى كه در سن كم ازدواج كند ، شيطان فرياد بر مى آورد كه : واى برمن ، واى بر من! دو سوم دينش را از دستبرد من، مصون نگه داشت. پس بنده بايد براى حفظ يك سومِ باقى مانده دينش، تقواى الهى پيشه سازد . (بحارالانوار، ج78، ص 347) ❤️ 🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 https://eitaa.com/rah_shohadaaa
دستها وقتے به آسمان مے رسند ڪه #دلت طعم خاڪے شدن را چشیده باشد ...✨ سلام خدا بر دستهایے ڪه خاڪ #جبهہ_ها را خانۀ خدا ڪردند. #صبحتون_شهدایی🌷 https://eitaa.com/rah_shohadaaa
🌹پیامبر اڪرم (صلي اللہ علیہ وآلہ وسلم) مي‌فرمایند: ❣اگر ڪسي در ماه رمضاڹ یڪ آیہ از قرآڹ را تلاوت ڪند، ثوابش مثڸ ڪسي است ڪہ در غیر ماه رمضاڹ یڪ ختم قرآڹ ڪرده است.💠 📚 بحـار الانوار https://eitaa.com/rah_shohadaaa
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🍃🌺 🌺 ✍ 🍃🌸 گـڸ نرگـس 🌸🍃 🌺شاعراڹِ انتظار، در غم هجرانت، غزڸ‌ها را جامہ ے امید مي‌پوشانند و... الہہ‌هاے شعرشاڹ هر لحظہ بہ امید وصالي بزرگ، در آسماڹ آبيِ دلدادگي بہ رقص درمي‌آیند... 🌹راستي تو از طلوع ڪدامیڹ خورشید جمعہ سر بر خواهي آورد... و از میاڹ ڪدامیڹ آدینہ دستماڹ را خواهي گرفت....✨😔 ما قرڹ‌هاست ڪہ انتظارت را مي‌ڪشیم... بي‌آنڪہ دیده باشیم‌ تو را ❣مــولایــم بي‌آنڪہ دست‌هایت راگرفتہ باشیم،😭 دست‌هایماڹ بوے تو را مي‌دهند...✨🌼 💥ایڹ حڪایت را از زباڹ تمام عاشقاني بپرس ڪہ با امید دیدارت راه دیار دیگر را در پیش گرفتند و‌ عاشقانہ‌شاڹ را بہ سوے سرزمیڹ دیگرے روانہ ڪردند...✨🌼 ایڹ حڪایت تمام آنہـایي است ڪہ روز و شب را با نامت پیوند مي‌زنند و لحظہ‌شمارے مي‌ڪنند تا شاید بہ آدینہ ‌موعود برسند....✨🌼 💔 ڪجایي مولاے مہربانم با دلي شڪستہ و غمي سنگیڹ از انتظار تو روزهایماڹ را سپرے مي‌ڪنیم... ڪم آوردیم...😭 دستاڹ معجزه گرت را مي‌خواهیم...😭 ☀️یا صاحب الزماڹ اغثني یا صاحب الزماڹ ادرڪني☀️ ➬ https://eitaa.com/rah_shohadaaa 🌺 🍃🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
راوی_مادر_شهید 🌹 مصطفی 13ساله بود که در فرهنگسرایی در شهرمون کلاس آموزش تئاتر و بازیگری ثبت نام کرد.📽 وقتی نظر من رو خواست مخالفت مستقیم نکردم. کلاس های تئوری رو خیلی منظم پشت سر گذاشت اما به کلاس عملی که رسید یک هفته بیشتر نرفت. 😐 🌹 علتش رو که پرسیدم نگاه شرم آلودی کرد و گفت:مامان این کلاس با فرهنگ خانواده ما جور در نمیاد. گفتم چطور؟ گفت: خانم های کلاس از مردها هم برای حفظ حجاب حساب نمی برند چه برسد به من...! 😒 انگارمتوجه شده بود اونجا مثل خونه نیست که با یک ( یا الله ) همه اهل فامیل بخاطر شناخت روحیات او حجابشون رو کامل کنند. 🌹 معمولا اگه کسی از ( یا الله ) او حساب نمی برد بدجوری باهاش برخورد میکرد. به همین دلیل دیگه کلاس رو ادامه نداد. اما بخاطرپولی که داده بودیم عذاب وجدان گرفته بود می گفت: بقیه شهریه ام رو پس ندادند... 😞 🍃🌸 https://eitaa.com/rah_shohadaaa
💠دعای روز سيزدهم ماه مبارک ✨اللهمّ طَهّرنی فیهِ من الدَنَسِ والأقْذارِ وصَبّرنی فیهِ على كائِناتِ الأقْدارِ ووَفّقْنی فیهِ للتّقى وصُحْبةِ الأبْرارِ بِعَوْنِكَ یا قُرّةَ عیْنِ المَساكین. ✨ ▫️🔸خدایا پاكیزه‌ام كن در این روز از چرك و كثافت و شكیبائیم ده در آن به آنچه مقدر است شدنى‌ها و توفیقم ده در آن براى تقوى و هم ‌ نشینى با نیكان به یاریت اى روشنى چشم مستمندان 🌷 https://eitaa.com/rah_shohadaaa
#به_یاد_شهدای_زنده #مَرد آمده بود چیزی بگوید #سرفه اَمانش نداده بود.. چه میتوانست بگوید؟ وقتی تمامِ فهمِ یک شهر از #جانباز #سهمیه دانشگاه است وبعد از #مرگ شایداسم یک #کوچه یا #خیابان https://eitaa.com/rah_shohadaaa
🌺پوتین هاش رو برداشت و زد بیرون از خونه.. زن جوون دنبالش می دوویید و به پیر زن میگفت بگیر اون جوونو... اما عبدالحسین فرار می کرد... پیر زن داد می زد میگفت: نرو... میکشنت... بدبختت میکنن... وایسا خانوم میگه نرو... اما اونجا که یاد خدا نیست قرار نه فرار باید کرد... بعد یک روز آوارگی خودش و رسوند پادگان... آخه اهل روستا بود ،شهر رو بلد نبود. اومد جلو دژبانی تا خودش رو معرفی کرد...بازداشتش کردند... سرباز و آوردن جلو فرمانده... فرمانده هر چی میتونست حرف بارش کرد... عبدالحسین فقط نگاه کرد بهش گفت باید برگردی خونه ، نوکریه خانوم و کنی... خانوم امر بر تو هست... هر چی که خانوم گفت: باید بگی چشم عبدالحسین گفت: نه ، هر چی خدا گفت بگم چشم. من تو اون خونه برنمیگردم... تو اون خونه یه زن نامحرم هست. تو اون خونه یه زنی هست که حجاب و حیا رو رعایت نمیکنه... فرمانده گفت: حالا که نمیری باید صبح تا شب، شب تا صبح دستشویی های پادگان رو بشوری... (دستشوییای پادگان ۱۸تا بود روزی ۶بار هر بار ۴نفر اینا رو میشستند...) شبانه روز عبدالحسین تنهایی دستشوییا رو میشست... بعد ده ، پونزده روز رفتم طرف عبدالحسین ببینم چیکار میکنه. صدای عبدالحسین رو شنیدم... داشت میخوند برا خودش و دستشویی میشست... نزدیک تر رفتم دیدم داره گریه میکنه...گفتم بچه مردم و چی به روزش آوردن داره گریه میکنه... یه چیزیم زیر لب میگه... 👈هی میگفت: دستشویی میشوروم ، کثافتا رو میشوروم، اما " دل آقام و نمیشکونوم... " https://eitaa.com/rah_shohadaaa روایتی از زندگی سردار بزرگ سپاه اسلام ... 🕊
😂😂 🌷خــــــــــواهـرای غــــــــواص🌷 وقتی شهید ملکی که یک روحانی بود خود را برای اعزام به جبهه‌های حق علیه باطل معرفی کرد، به او گفتند باید به حضرت زینب(س) بروی.🚶 شهید ملکی با این تصور که گردان حضرت زینب(س) متعلق به است😄 به شدت با این امر مخالفت کرد و خواستار اعزام به گردان دیگری شد اما با اصرار فرمانده ناچار به پذیرش دستور و رفتن به گردان حضرت زینب شد. هنگامی که می‌خواست به سمت گردان حضرت زینب(س) حرکت کند، فرمانده به او گفت این گردان غواص در حوالی رودخانه دز در اهواز مستقر است. شهید ملکی بعد از شنیدن اسم “” به فرمانده التماس کرد که به خاطر خدا مرا از اعزام به این محل عفو کنید😁، من را به گردان علی‌اصغر(ع) بفرستید، گردان علی‌اکبر(ع) گردان امام حسین(ع) این همه گردان، چرا من باید برم گردان حضرت زینب؟ اما دستور فرمانده لازم‌الاجرا بود. شهید ملکی در طول راه به این می‌اندیشید که “خدایا من چه چیزی را باید به این خواهران بگویم؟ اصلا این‌ها چرا شده‌اند؟ یا ابوالفضل(ع) خودت کمکم کن.”😅 هوا تاریک بود که به محل استقرار گردان حضرت زینب رسید، شهید ملکی از ماشین پیاده شد چندقدم بیشتر جلو نرفته بود که یکدفعه را بست🙈 و شروع به کرد. راننده که از پشت سر شهید ملکی می‌آمد، با تعجب گفت: حاج آقا چرا چشماتونو بستین؟ شهید ملکی با صدایی لرزان گفت: “والله چی بگم، استغفرالله از دست این …😂😂 راننده با تعجب زد زیر خنده و گفت: کدوم خواهر حاج آقا؟ اینا برادرای غواصن که تازه از آب بیرون آمدند و دارند لباساشونو عوض می‌کنند. اینجا بود که شهید ملکی تازه متوجه قضیه شده و فهمید ماجرای گردان حضرت زینب چیه!! 🚩راوی : سردار علی فضلی جانشین رئیس سازمان بسیج (س) 😂😂 ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾• https://eitaa.com/rah_shohadaaa