eitaa logo
🍃°•🌸|رَهْـرُوٰآݩِ شُـهَـدٰآ|🌸•°🍃
500 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
715 ویدیو
51 فایل
🍃❣️←بِسمِ‌رَّبِ‌شُهَدٰا→❣️🍃 امروز #فضیلت زنده نگہ داشتݩ یاد #شهدا کمتر از شهادت نیسٺ . "مقام معظم رهبرے" مُدیرツ:‌🍃 @Hos3ein_79 تبادلツ:‌🍃 @gomnam2086
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ #حدیث_روز ⇧⇧ #جمعـــــہ ☀️ ۱ آذر ۱۳۹۸ 🌙 ۲۴ ربیع‌الاول ۱۴۴۱ 🌲 22 نوامبـــــر 2019 📿 ذڪــــــر روز ⇩⇩ #اَللَّهُـمَّ‌صَلِّ‌عَلی‌مُحَمَّـدٍﷺوَآلِ‌مُحَمـَّدﷺ ✨روز زیارتی ⇩⇩ ▫️حضرت بقیة‌الله الاعظم (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) #اَلسَّلامُ‌عَلَیْکَ‌یااَباعَبْدِاللَّه‌ِالْحُسَیْنْ #السلام‌علیک‌یا‌اباصالح‌‌المهــدی #الّلهُــمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَــ‌الْفَـــــــرَج 🌷🇮🇷🌷 🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
🌱 🥀 «مــن براے شهــادت اصــرار نمےڪنم آنقـدر ڪـــار مےڪنـم ڪہ لایـق شهـــادٺ شـوم ... و خــدا من را بخـــرد ┄┅─✵💝✵─┅┄ https://eitaa.com/rah_shohadaaa ┄┅─✵💝✵─┅┄
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله🌹 بخوان دعای فرج به یادخیمه ی سبز🍃 که آخرین گل سرخ ازهمه خبردارد🌹 سلام جمعتون بخیر.دوباره جمعه ایی دیگر.وحسرت درنبود امام زمان عجل الله..پس بخوانیددعای فرج به نیت سلامتی وان شاء الله تعجیل درفرج آقاصاحب الزمان وارسال کنیددرهرگروهی هستین وبزرگوارنی که کانال دارین خواهش میکنم این متن دعای فرج روحتما درکانالتون قراربدین تاتعدادبیشتری این دعای فرج روبه عشق مولا صاحب الزمان بخونن.وهرچه زودتربادعای شماخوبان امرفرج محیاشود پس بسم الله🌸 🌷🇮🇷🌷 🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
#این کجا و #آن کجا هایی که همیشه #بی جوابند #قاب عکس شهید خواب را از من بگیرید، ای #صاعقه‏ ها که جبر زمانه، صدای چکاچک #شمشیر را از من دریغ کرده است! بر من بشورید، ای امتحان‏های طاقت‏ فرسای #جهاد اصغر؛ می‏خواهم از نگاه #مادران پسر مرده، درس #مردانگی بگیرم. بازی #چوگان نفس را به #تماشا نخواهم ایستاد؛ گوی سبقت از جهان باید ربود! یادم هست، هر وقت از سختی #توبه ، روی #دلم زرد شد ، به قاب عکس شهیدی نگاه کنم.  #شرمنده پلاکتم ای #شهید 🌷🇮🇷🌷 🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
🍃°•🌸|رَهْـرُوٰآݩِ شُـهَـدٰآ|🌸•°🍃
بسم الله الرحمن الرحیم 🥀 #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید.... ( پارت ۱۰۰) 🌷🌷🌷 مثل همیشه
بسم الله الرحمن الرحیم 🥀 ..... (قسمت ۱۰۱) 🌷🌷🌷 یک مرتبه دیدم رنگ مادر جون پرید و شروع کرد به لرزیدن .. محمد دست و پاش رو گم کرد نمیدونست چکار کنه .. سریع بلند شدم و یکی از شربت هایی که محمد اورده بود رو برداشتم و دادم دست محمد .. _ محمد زود باش بده عزیز بخوره . ! حتما افت فشاره .. زود باش ..! محمد سریع لیوان شربت رو از دستم قاپید طوری که نصف شربت ها ریخت روی لباسش ..! یکم به مادر جون داد که عزیز دستشو اورد بالا که دیگه نمیخوام ... کم کم رنگ چهره مادر جون برگشت .. و خیال ما هم کمی راحت شد .. چند دقیقه ای که گذشت و حال مادر جون خوب شد ... و به حالت طبیعی برگشت .. چند دقیقه ای به سکوت گذشت کسی چیزی نمی گفت تا این که .. مادر جون رو کرد به محمد و گفت : همه می گفتن خیلی شبیه محمدی اما .. الان میبینم اره تو حتی طرز فکرتم به محمد شبیهه .. اخه از بچگیت هر کس تو رو می دید میگفت چقدر به محمد شباهت داری ... خب منم خیلی به محمد وابسته بودم .. تنها پسر خانواده بود . و من بودم یه برادر .. رابطمون خیلی خوب بود خیلی وابسته بودیم .. تا این که جنگ شد و محمد هم دید که دوستاش دارن میرن جبهه پاشو کرد توی یه کفش که منم باید برم .. اما پدرم موافق نبود . تا اینکه یک روز صبح که از خواب پاشدیم دیدم یه نامه گذاشته و بدون خداحافظی رفته .. خب اون زمان هم وسیله ارتباطی ان چنانی که نبود. ، نامه بود که چند وقت بعدش به دستمون میرسید .. چهار ماه بیخبر بودیم از محمد که .. چند نفر از بچه های بسیحی و دوستان محمد اومدن در خونه و خبر اوردن محمد شهید شده . دنیا روی سرم خراب شد خیلی برام سخت بود اون دوران .. تا این که تو به دنیا اومدی و به عشق محمد اسم تو رو هم گذاشتم محمد .. عشق گم شدمو درون تو پیدا کردم .. هر روز که بزرگتر میشدی بیشتر تجلی محمد رو درون تو میدیم اخلاقت رفتارت روز به روز بیشتر پی میبردم که تو محمد دومی برای من ... اما امروز با این حرفت واقعا فهمیدم تو خود محمدی .. و ادامه دهنده راهش ...!! باشه پسرم خدا به همراهت با خیال راحت برو .. از خدا میخوام به من صبر بده و پیش خانم زینب (س) رو سفید بشم ..... دارد ... 💫💫💫💫💫💫 ┄┅─✵💝✵─┅┄ https://eitaa.com/rah_shohadaaa ┄┅─✵💝✵─┅┄
امروز داشتم به اسم شهیدگمنام فڪر میڪردم ... یعنے یڪ قبر ساده ڪہ فقط رویش نوشته فرزند ... یعنے یڪ قبر کوچک ڪه داخلش یڪ قهرمان پاڪ خوابیده اما ... شهید گمنام یعنی قبر خاڪ گرفته و بے رنگ و لعاب... شهید گمنام یعنے مادر... مادرے ڪہ سر هر چهار هزار قبر گمنام گلزار را طے میڪند بہ امید اینڪه یڪے از آنها پسرش باشد... شهید گمنام یعنے بغض... یعنے یڪ پسر جوان ڪه ڪلے آرزو داشت... ولے نشد... نشد ڪه به هیچ ڪدامشان برسد... یڪروز رفت و دیگر برنگشت... وقتی هم ڪه برگشت شد گمنام... شد شبیه مادرش زهرا"سلام الله"... وقتےاز ڪنار قبر شهید گمنامے رد میشوے به این فڪر ڪن ڪه اون هم یڪ جوان بود عین تو فقط گمشده ست.. گمنامے یعنی درد... دردے شیرین... یعنے با عشق یڪے شدن... یعنے اثبات اینکه از همه چیزت براے معشوقت گذشتے... یعنی فقط خدا را دیدی و رضای او را خواستی نه تعریف و تمجید مردم را. گمنامی یعنی ....... اے کاش همه ے ما گمنام باشیم 🌹✨ ┄┅─✵💝✵─┅┄ https://eitaa.com/rah_shohadaaa ┄┅─✵💝✵─┅┄
🌹 🌹 خدایا! از تو می‌خواهم که مرا یاری کنی تا در راه تو قدم بردارم. همانطور که خداوند می فرماید، هرکسی در امور بر خداوند توکل نماید، او برایش کافی است و حال اگر بنده گام در راه جهاد با کفار گذاشت، هرگونه سرنوشتی که پروردگارش برای او تعیین نماید، تفاوتی ندارد. ان‌شاءالله که خداوند قبول نماید. 🌷🇮🇷🌷 🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
🍃°•🌸|رَهْـرُوٰآݩِ شُـهَـدٰآ|🌸•°🍃
بسم الله الرحمن الرحیم 🥀 #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید..... (قسمت ۱۰۱) 🌷🌷🌷 یک مرتب
بسم الله الرحمن الرحیم 🥀 ..... (قسمت ۱۰۲) ‌ 🌷🌷🌷 محمد در حالی که داشت اشک می ریخت بلند شد و دست مادرجون رو بوسید .. صلاح ندیدم بیشتر از این اونجا باشم ..‌ اهسته و بدون گفتن حرفی به محمد و عزیز جون از خانه خارج شدم و راهمو به سمت بهشت زهرا کج کردم تا برم پیش مامان ... حرفهای محمد و مادر جون فکرمو مشغول کرده بود .. بعد از کمی خلوت و درد و دل با مامان رفتم سمت خونه .. نمیدونم اما دلم میخواست با کسی صحبت کنم .. و چه کسی بهتر از بابا ... رسیدم خونه و بعد از پارک ماشین رفتم داخل ..‌ اما مثل اینکه بابا خونه نبود .. فرصت مناسبی بود میتونستم حرفهایی که میخواستم بزنم و مرور کنم ..‌ بعد از گذشت یک ساعت بابا اومد و بعد از صرف شام وقتی بابا داخل اتاق کارش بود فرصت و مناسب دیدم و رفتم پیش بابا ..‌ _ بابا وقت داری یکم صحبت کنیم ..؟! بابا سرشو از پرونده بلند کرد و در حالی که پرونده رو می بست گفت : اره پسرم بیا ..! رفتم و‌مقابل بابا نشستم .. نمیدونستم از کجا شروع کنم ..‌ پس موضوع محمد رو پیش کشیدم و ... ! _ حالا هم محمد تمام کارهای اعزامشو انجام داده و چند روز دیگه تاریخ اعزامشه ... بابا اول که متعجب بود و بعد از کمی مکث گفت : انتظار این کار و از محمد داشتم ولی نه انقدر سریع و با عجله ..‌واقعا این پسر قابل تحسینه ...‌ با این صحبت بابا نمیدونستم بگم حرفمو یا نه بلاخره دلمو زدم به دریا و گفتم : راستش بابا ..؟! اگر من جای محمد بودم این حرف و میزدم و این خواسته رو داشتم .. جواب شما چی بود ؟! چه فکری میکردین .. ؟! مثل الان که محمد و تحسین کردین با منم موافق بودین .. ؟؟! خب امیر من .... ‌‌ .. 💫💫💫💫💫💫 ┄┅─✵💝✵─┅┄ https://eitaa.com/rah_shohadaaa ┄┅─✵💝✵─┅┄